احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:محمداسحاق ثاقبی/ سه شنبه 11 میزان 1396 - ۱۰ میزان ۱۳۹۶
من از تبعیدگاه نازنین مردان
ز شهر سبز بارانخیز موعود
از دیاران بلندآوازۀ ناهید میآیم
پیام اختران دارم
من از خورشید میآیم
شهادت، مرادگاه روح ناقرار و متحرک انسانهای آزادیخواه و عدالت پسند، میباشد و در این مقام نیز میرسند. شهدا همیشه خونِ جریانهای آزادیخواهی بوده اند.
ما اخلاقاً به کسی شهید میگوییم که در راه دفاع از ارزشهای انسانی و ملی سرزمین خود، در راه آزادی، استقلال و اعتقادات انسانی عام مردم خود جانش را از دست داده باشد. امروز مسألۀ اعتقاد، آن سخنِ «من بگویم و تو باور کنِ» سدههای پیشین نیست. ما بیشتر از هرچیزی، اعتقاد به خداوندج داریم، اما او حق این را به ما داده است که بیشتر بدانیم و به انسانیت ارزش قایل بوده باشیم. چه زیر عنوان دین، هالۀ دست مشتی سیاستمدار ترسو و مزدور شده جان یک برادر هموطن و غیره بیگناهان را نستانیم.
اگر کسی به اعتقادات شخصی ما حمله کرد، با او مدارا کنیم و اگر به اعتقادات جمعی و ارزشهای بزرگ ملیمان تعرض نمود، در برابرش بایستیم و او را برسرجایش بنشانیم. جنگطلب نباشیم و صلحجو بوده باشیم و نیز آن طرف مصالحه را خوب بشناسیم.
مسعود نمونۀ بارزی از یک انسان اخلاقمدار ارزشدوست، هنرشناس و مبارز میباشد. او ضمن اینکه همچون گاندی، دشمن را به عنوان یک انسان، دوست داشت اما در برابرش طوری میایستید تا به مصالحه و درک حقیقت وادارش کند. او هرچند پیوسته در راه صلح پیشقدم بود، اما ارزشهای کشور و مردمش برای او خط قرمز بود. مسعود حتا با شوروی متجاوز وقت برای مصلحت ملی و اسلامی، چند مدتی صلح کرد و پیشنهادِ آتشبس را که از سوی دشمن شده بود، پذیرفت.
داکتر محمدسالم یکی از یاران مسعود میگوید: روزی یکی از فرماندهان مقاومت در شمال، مشهور به معاون که به طالبان پیوسته بود، میخواست دوباره به ما بپیوندد و در این میان، شرطنامهیی مطابق معمول آماده شده بود که منافع دو طرف در آن درج بود، اما چون مسوولیت این کار به دوش من بود، در آن بندی را از خود اضافه کردم. یعنی از زبان آن شخص که غیابت داشت، از پیش خود نوشتم که با ندامت از اعمال گذشته به آمرصاحب میپیوندم. بعد موافقتنامه را در نزد آمرصاحب بردم و او مرور کرد. وقتی به بندی که اضافه کرده بودم رسید، گفت خدا ترا توفیق دهد داکتر سالم و گفت این را چرا نوشتی؟ من گفتم او باید از به سوی دشمن رفتنش ابراز ندامت کند، اما آمرصاحب با لحن تند گفت: صدبار برود، چه چاره داریم؟ او هموطن ماست و یک انسان است، حق دارد که اراده کند و تصمیم بگیرد، به کی میپیوندد و از کی جدا میشود. ما حق نداریم یک انسان را تحقیر کنیم.
در حالی که اشک از چشمان داکتر صاحب سالم جاری شد، گفت: ویژهگیهای آمرصاحب را نمیشود با این زبان ناتوان تعریف کرد.
مسعود نمونه کمنظیری از یک انسان صالح بود. تمامی رهبرانی را که چه امروز زنده اند و نیستند، هم در زمان طالبان و هم پیش از آن، مسعود به طرف آنان دست همکاری و تعاون پیش کرده بود. بنابر حکایت پژوهشگران و تعدادی از یاران قهرمان ملی، کسانی که همکاری و کمک آمرصاحب را رد کرده اند، دستگیر دشمن شده و کسانی که پذیرفتند، زمینه برای آنان مساعد شده و توانستند از خاک خود دفاع کنند و امروز هم حیات استند و در رهبری حکومت و جو سیاسی قرار دارند. این مسأله را هیچ کسی رد کرده نمیتواند.
دلیل اینکه شاعران وطندوست و مبارز و آزادیخواه او را القابی چون: سپاهدار جوان، قهرمان، شیر شکستناپذیر، شکوهپامیر، کهمرد و غیره داده اند، میدانستند او چگونه مردی بود. قهار عاصی او را کهمرد و ناجی محرومان میگفت و دلیل آن، مبارزه و عدالتخواه بودن خود عاصی بود. کسی با اکت عالم دین بودن، عالم دین شده نمیتواند و با اکت شاعر، شاعر؛ چون به زودی دستش رو میشود.
دلیل ماندگاری عاصی متعهد بودن او و داشتن شخصیت منحصر به فرد و شاعرانهاش میباشد. او همچون مسعود وطن را ترک نمیگوید و خاک را رها نمیکند. او از گرفتن تابعیت کشور ایران ابا میورزد و از روزگار بد مهاجران افغانستانی در آن جا سفرنامه مینویسد و زود بر میگردد و در دامن بهشت هفتیمن خویش شهید میشود. اما چقدر عجیب است که این روزها صدا و همهمۀ کسی در کابل جاری است که سبب از بین رفتن عاصی شده است و راکتهای او(حکمتیار) جان هزارن انسان کابلی را بدون تقصیر و گناهی گرفته است. حالا حکومت ما هم برای او مصؤنیت قضایی داده است.
عجب جولانگر است این چرخ گردون
شعر عاصی شعر متعهد است، روایتگر حال دردناک ملتی غریب و آواره است. شعر او شعر چهار فصل غم است و همچنان آورندۀ نوید بهار و حکایتگر مشتی عیار نیز است. به قول مرحوم نیلاب رحیمی، شعرهای عاصی در تبیین مفهوم حماسه چنان بلند و ملکوتی اند که اصالت قرن را میتوان در آن مشاهده کرد.
من عاصی بزرگ را به این دلیل دوست دارم که شرایط کشورش را میفهمید و وجود مسعودها و نفس مبارزات آن را به خوبی درک میکرد. عاصی فقط شاعر زمانش نیست؛ او شاعر زمانهها است. هر دمی که در آرزوی آزادی و عدالت اجتماعی باز دمد و آهنگ شهادت بلند شود؛ جایگاه و نام عاصی درشت و آشکار است.هرگاه سخن از عشق برود، عاصی زنده است و مسعود بزرگ، عاشقان راستین خودش را خواهد داشت.
Comments are closed.