احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:برگردان به متن: هارون مجیدی/ یک شنبه 16 میزان 1396 - ۱۵ میزان ۱۳۹۶
اشـاره:
به تاریخ ۶ میزان، مولانا عبدالله رییس نهاد رادیوها و تلویزیونهای افغانستان، محفلی را برای نکوداشت از هفتادوسومین زادروز استاد رهنورد زریاب ترتیب داده بود که در آن شماری از فرهنگیان، پژوهشگران و روزنامهنگاران اشتراک کرده بودند.
در این محفل، فاضل سانچارکی، سیداشراق حسینی، حسین فخری، احمدضیا رفعت، نظری پریانی و منوچهر فرادیس پیرامون کارها و تلاشهای بیش از نیم سدۀ استاد زریاب صحبت کردند. در اخیر، رهنورد زریاب نیز پیرامون کار و تلاشهای فرهنگیاش صحبت کرده است. روزنامۀ ماندگار برای سهمگیری در جشن زادروز استاد رزیاب و ثبت صحبتهای ایشان، سخنانِ او را که تأملاتی پیرامون اوضاع فرهنگی امروز و سالهای پیش افغانستان است، به متن پیاده کرده که اینک تقدیمتان میگردد.
***
دوستان گرامی، فرزانهگان و فرهیختهگان درود بر شما باد!
اجازه بدهید که سخنانِ خود را با نخستین بیتی که در زندهگی از حفظ کردم، آغاز کنم. البته این بیت جدا از شعرهایی است که در کتابهای مکتب خوانده بودم. من نوشتهیی دارم دربارۀ مولانا خسته و در آنجا این بیت را آوردهام. این بیت به روی یک کاغذ گلابیرنگ بر دیوار خانۀ ما میخ شده بود، بیت این است:
سر بههم آورده دیدم برگهای غنچه را
اجتماع دوستان یک دلم آمد به یاد
واقعاً من امشب از جناب مولانا عبدالله و دوستانِ دیگر فراوان سپاسگزارم که چنین محفل خودمانی و دوستانه را در خانۀ خود برگزار کردند و لابد زحماتِ بزرگی را متقبل شده اند.
دوستانی که در اینجا دربارۀ من سخنانِ بسیار مهرآمیز گفتند، از آنان سپاسگزارم؛ ولی واقعاً خودم را شایستۀ آن چیزهایی که ایشان فرمودند، نمیدانم.
تلاش من در پنجاه سالِ اخیر این بوده که کاری در عرصۀ ادبیات کشور و کاری در عرصۀ زبان بزرگ فارسی کرده باشم.
مایاکوفسکی سخن جالبی دارد، میگوید: نویسندهگان و شاعران اسپهای مسابقه نیستند که چهکسی اول است و چهکسی دوم؛ نویسندهگان و شاعران اسپهایی هستند که به یک گردونه بسته شده اند و این گردونه ادبیاتِ یک کشور است. این شاعران و نویسندهگان همه با هم یکجا این گردونه را به پیش میبرند. من یکی از این اسپها هستم که تلاش کردهام این گردونه (ادبیات فارسی در افغانستان) را همراه با دوستان دیگر، همراه با شاعران دیگر، همراه با نویسندهگان و پژوهشگرانِ دیگر و همراه با مترجمانِ دیگر به پیش ببرم.
من دربارۀ اوضاع کنونیِ فرهنگی کشور تأملاتی دارم. به باور من، وضعیت کنونی فرهنگی کشور در مجموع، وضعیتی سخت نابسامان است. ببینید، وقتی قانون اساسی افغانستان نوشته میشد، عدهیی از گماشتهگان غرب بهویژه گماشتهگان امریکا مقولهیی را در این قانون اساسی گنجانیدند و این مقوله، مقولۀ شیوۀ نظام بازار است، از آن هزار و چند صد تنی که در لویۀجرگۀ قانون اساسی شرکت کرده بودند، چند نفر میفهمیدند که شیوۀ نظام بازار یعنی چه. ولی این بزرگترین خیانتی بود که در قانون اساسی افغانستان گنجانیده شد. شما همین اکنون متوجه شده اید که اخلاقیاتِ جامعۀ ما اخلاقیاتِ بازاری و بازرگانی شده است. همه کس در صدد آن است که بزرگترین سهم را از هر راهی که امکان دارد، بهدست آورد و این است اخلاق بازاری و بازرگانییی که امروز در افغانستان بهوجود آمده است. من انتظار دارم و همۀ ما باید انتظار داشته باشیم که آیندۀ ما، آیندهیی سخت مادهگرا و مادهپرستانه خواهد بود. اخلاقیات، معنویات، هنر، ادبیات، فرهنگ و زبان؛ همین اکنون به حاشیه رانده شده اند. بدترین دورهیی که من در طول عمر خود سراغ دارم، از رهگذر فرهنگی، همین دوره است.
از دهۀ شصت خورشیدی یاد شد، شاید شما با آن نظام مخالف باشید، ولی من برای شما میگویم که دهۀ شصت طلاییترین دهه از رهگذر فرهنگی بود. واقعاً همانگونه که منوچهر [فرادیس] گفت، وقتی من به ریاست انجمن نویسندهگان برگزیده شدم، نجیبالله به من تلیفون کرد که میخواهم شما را ببینم، رفتم و اولین سخنش این بود: تو حزب ما را شکست دادی ولی من در پشت سرت هستم، هرچه میخواهی انجام بده. و واقعاً نجیبالله به این سخنِ خود تا آخر پابند ماند، هیچ پیشنهاد ما که به ریاستجمهوری میرفت، رد نمی شد، همۀ چیزهایی که میخواستیم فراهم میشد.
روزی بود که محتاط [عبدالحمید] معاون ریاستجمهوری به من تلیفون کرد و گفت که میخواهم به دفترتان بیایم. من گفتم که شما به دفتر خود باشید، اگر کاری باشد من میآیم. گفت نخیر، خودم میآیم. محتاط آمد، همراهش یک افسر بود و یک خریطۀ کلان با خود داشت. در وقت رفتن محتاط گفت که در این خریطه پول است، این پول را رییسجمهور به شما فرستاده تا کارهای روزمرۀتان را به پیش ببرید. وقتی محتاط رفت و من سر خریطه را باز کردم، دیدم که پُر از نوتهای هزاری و پنجصدی بود. فوراً رییس اداری خود را که حضرتی بود خواستم. گفتم این پولها را به تحویلدار بسپار و هر خرجی که میکنی، آن را رسمی بساز. بعد به وزارت مالیه که عبدالحکیم وزیر مالیه بود، نامهیی نوشتم که شما یک مدیر کنترل برای ما بفرستید. وزیر مالیه به من تلیفون کرد و گفت: به جان جور ات شاخک میشانی؟… پول ما برایتان میدهیم، شما مصرف کنید و در آخر سال کسی از شما پرسان نمیکند که این پول را چه کردید!
من گفتم نخیر. پول از دولت است و باید نمایندۀ دولت در اینجا باشد و زیر نظر نمایندۀ دولت این پول خرج شود. عبدالحکیم یک مدیر کنترل برای ما فرستاد که هیچ نهاد غیرحکومتی دیگر مدیر کنترل نداشتند، تنها انجمن نویسندهگان مدیر کنترل یعنی نمایندۀ وزارت مالیه را داشت که تمام خرجها زیر نظرِ او صورت میگرفت.
به هر صورت، گپ بر سر مقولۀ نظام بازار بود. نوشتن مقولۀ بازار آزاد بسیار ساده است که در قانون اساسی افغانستان جا داده شده است، اما من برای شما میگویم نتایجی که این مقوله به بار میآورد، نتایجِ بسیار خطرناک خواهد بود. این مقوله و این وضع در بسیاری از کشورهای امریکای لاتین، در اندونیزیا، فلیپین و جاهای دیگر آزمایش شده و نتایج بسیار تلخ و ناگوار به بار آورده است. شما چندی پیش شنیدید و یا خواندید که رییسجمهور فلیپین امریکاییها را حرامزاده خطاب کرد، یعنی نتایجی که سیاستهای امریکا داشته، بدینگونه بوده است. همین امروز در افغانستان احساساتِ ضد امریکایی بسیار قوی است؛ نه تنها در پیش طالبان، بلکه در بین مردمی که در کابل هستند، در بین مردمی که در بلخ هستند، در بین مردمی که در پنجشیر هستند، در بین مردمی که در هرات هستند و… احساسات ضد امریکایی سخت شدید است. علتِ آن چیست؟… علت این است که امریکاییها سیاستهایی را در این کشورها اعمال میکنند که فاصلۀ طبقاتی وسعت مییابد؛ یک گروه محدود از همۀ امکانات برخوردار میباشند، یک گروه محدود تمامی ثروت جامعه را در دست میداشته باشند و انبوهی از مردم زیر خط فقر زندهگی میکنند و امروز این روند در کشور ما آغاز شده است. در این روند آن چیزی که به حاشیه رانده میشود معنویات، هنر، ادبیات و فرهنگ است و شما همین اکنون، چهرههای فرهنگی ما، گواه هستید که فرهنگ اصلاً برای دولت کنونی مطرح نیست. معین وزارت اطلاعات و فرهنگ باید بپذیرید که کمترین بودجه در بین وزارتها به وزارت اطلاعات و فرهنگ اختصاص داده میشود، یعنی وزارت اطلاعات و فرهنگ در نازلترین بخش در طبقهبندی دولت قرار گرفته است؛ یعنی فرهنگ، هنر و ادبیات چیزی نیست که باید به آن پرداخته شود درحالیکه همین اکنون همسایههای ما: ازبیکستان، تاجیکستان، ایران و هندوستان، میلیونها دالر خرج عرصههای فرهنگی میکنند. متأسفانه در کشور ما فرهنگ به حاشیه رانده شده است.
من از شاعران و نویسندهگان کشور فراوان سپاسگزار هستم که با از خودگذری همین گردونۀ ادبیات و فرهنگِ کشور را به پیش میبرند، بدون هیچگونه مشوق. شاید افغانستان یگانه کشور در جهان باشد که تیاتر ندارد؛ درحالیکه در جهان تیاتر نماد تمدن است، به هر شهر بزرگِ اروپا که شما بروید بهترین ساختمان شهر ساختمان تیاتر است و تیاتر مظهر فرهنگ، ادبیات و تمدن شمرده میشود. ما متأسفانه تیاتر نداریم. در دهۀ چهل و دهۀ پنجاه ما یک تیاتر شگوفان داشتیم، به یاد دارم که در تیاتر ما «سوء تفاهم»ِ آلبرکامو به نمایش گذاشته شد، آثار برشت به نمایش گذاشته شد، آثار گوگول به نمایش گذاشته شد، اما امروز هنرمندان تیاتر ما خوار و زار در هر گوشه افتاده اند. سینماهای ما را ببینید که چه حال دارند! در حالی که در کشورهای جهان رفتن به سینما یک حادثه است؛ وقتی کسی به سینما میرود، بهترین لباسهای خود را میپوشد و بعد به سینما میرود، اما سینماهای ما به چرسیخانهها مبدل شده است.
همۀ اینها از بهر این است که هیچ توجهی به پدیدهیی به نام «فرهنگ» در این کشور نمیشود. یک روز که من به دیدن نجیبالله [رییسجمهور پیشین] رفتم، با خنده از چوکیاش برخاست. گفتم چه میخوانید. کتاب عبدالقهار عاصی را نشان داد و گفت کتاب عاصی را میخوانم. گفتم که تو قهار عاصی را دوست داری. گفت که من بسیاری از شعرهایش را از بر [حفظ] دارم و از بر شعرهای عاصی را خواند. اما آیا اشرفغنی احمدضیا رفعت را میشناسد؟!… اشرفغنی چند تن از نویسندهگان ما را میشناسد؟
من به این باورم که نه حامد کرزی نویسنده را میشناخت و نه هم اشرفغنی احمدضیا رفعت را میشناسد. در حالی که همین نجیبالله تکتکِ نویسندهگان، شاعران، سینماگران، هنرمندان تیاتر، آوازخوانان و نوازندهگان را به نام و به چهـره میشناخت.
حالا در این وضعیت نابسامانِ فرهنگی چه کار باید کرد؟
من بدین باورم که نویسندهگان، شاعران، مترجمان، پژوهشگرانِ عرصۀ ادبیات همه با هم یکجا شوند و یک نهاد مستقل را مثلاً به نام «انجمن فرهنگ افغانستان» بسازند و بر دولت و حکومت و شورای ملی فشار بیاورند و بگویند که اینجا کشوری است که فرهنگ درخشان و دیرینه داشته؛ این کشوری است که زبانی به نام زبان فارسی در آن صحبت میشود و این زبان فارسی، زبانی است که یکی از رزمنامهها و حماسههای بزرگِ جهان را دارد. نولدکه خاورشناس بزرگ آلمان که گفته میشود یکی از سختگیرترین منتقدین ادبی است، شهنامۀ فردوسی را فراوان ستایش میکند و این شهنامۀ فردوسی در کنار رامایانا، مهابهارات، گیلگمش و ایلیاد و ادیسۀ هومر در یک سطح قرار دارند و این یکی از افتخارات بزرگِ زبان فارسی میتواند بود.
خُب، وقتی ما حافظ داریم، وقتی ما خیام داریم، وقتی ما مولانا داریم، وقتی ما سنایی داریم، وقتی ما عطار داریم، وقتی ما ناصر خسرو داریم، وقتی ما بیهقی داریم، وقتی ما سعدی داریم/داشتیم، حالا چه داریم؟
در خشکزار فرهنگیِ کنونی آنانی که در عرصۀ هنر، ادبیات و فرهنگ کار میکنند، من به آنان سر تعظیم فرود میآورم، آنان (نویسندهگان، شاعران، مترجمان، پژوهشگران) فراوان در خورِ ستایش و حتا نیایش هستند.
در آخر، من از دوستانی که در اینجا زحمت کشیدند، به این مهمانی آمدند، سپاسگزار هستم و از خود مولانا عبدالله هم فراوان سپاسگزار هستم که این محفلِ کوچک و خودمانی را سازمان دادند و برگزار کردند و از دوستانی که مرحمت فرمودند و دربارۀ من چیزهای بسیار مهرآمیز گفتند، فراوان سپاسگزار هستم و از شما که زحمت کشیدید و در این شب، بدینجا گرد آمدید، باز هم سپاس میکنم.
شادمان و کامگار باشید!
Comments are closed.