احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:کمالالدین حامد/ چهار شنبه 19 میزان 1396 - ۱۸ میزان ۱۳۹۶
استیون پادوکِ ۶۴ ساله در یک تیراندازی عمدی، بیشتر از چهارصد نفر را کشته و زخمی کرد. یک بار دیگر معلوم شد که عملیۀ تروریستی نوعی روش رسیدنِ غلط به هدف است تا اینکه نوعی تفکر خاص باشد. در روش تروریستی، تفکر یا ایدۀ شخص یا سازمان است که قربانی روش به کار گرفته از جانب آن میشود.
به این ملحوظ، نباید تروریسم را به اندیشهها یا ادیان خاصی نسبت داد؛ هر اندیشه و دینی ممکن است به عنوان زمینه در یک عمل تروریستی استفاده شود که روش غلط اعمال یا اجرای آن، براصل هدف حاکم باشد. اصطلاح «تروریسم اسلامی» به عمد به خورد رسانهها و سایر ابزار اطلاعات جمعی داده میشود تا اینکه یک دین برعکس پیامهای اصلی خویش برای مردم معرفی گردد؛ ورنه دینی که یکونیم ملیارد پیرو ناتروریست دارد، حامی چند نفر یا سازمان تروریستی نمیتواند باشد.
استیون پادوک یک مسیحی بود، ولی هیچگاهی در غرب او را نمایندۀ مسیحیت تلقی نمیکنند، بلکه در صدد یافتن پاسخهای دیگری برای رفتار او استند، اما در جهان اسلام چرا هر تروریستی که مسلمان بوده، به عنوان نمایندۀ نوعی فکر اسلامی معرفی میگردد؟
در تعامل ذهنیت خاص تروریستی یک شخص با دین یا هر آیدیولوژی او، میتواند ذهنیت شخص براصول و ارزشهای دینی او غلبه کند و این اصول به صورت ابزاری وسیلهیی در جهت اجراییسازی ذهنیت تروریستی او گردد که در اینجا نباید اصل قربانی را عامل یک عمل تروریستی دانست. در عملیۀ تروریستی داعش و امثالشان، قربانی اصلی همان اصول اسلامی است و این اصول در یک تعامل شخصی، قربانی ذهنیت دیگری شده است و به عنوان وسیله به کار برده شده است و منطقی نیست که وسایل را ما عامل اصلی عملیۀ یک شخص بدانیم .
فرق تروریستانی که در غرب اند و در جهان اسلام، در این نیست که آن یکی شعار مسیحیت نمیدهد و این یکی با الله اکبر انجام میدهد؛ چراکه این تفاوت برخواسته از حضور فعال دین در جامعۀ اسلامی و غیرفعال بودن دین در جامعۀ غربی است، بلکه تفاوت در این است که برای یک تروریستِ امریکایی شعارهای نظیر سفیدپوستگرایی و امثالشان دمدست است تا شعارهای مبتنی برمسیحیت؛ و در جهان اسلام، شعارهای اسلامی دمدست است تا شعارهای دیگر، ولی این دمدست بودن، فقط وسیله شدن این شعارها را میرساند، نه علت بودن آنها را .
نگاه ما به عنوان یک مسلمان، محکوم بودن تمام اعمال تروریستی است و برعلیه هرکسی که باشد؛ باید به جهانیان گفت که ما قربانی دوطرفۀ تروریسم بودهایم. از یک طرف تروریستان ما را نشانه گرفته اند و از جانب دیگر، تروریستان از جانب غربیها به ما مسلمانان و دین ما پیوند زده میشوند؛ یعنی اینکه ما مجرم دو طرفه معرفی شدهایم .تصور ما به عنوان مسلمان، حاکمیت یک فضای جنگی مطلق با همه بشریت نیست و نباید باشد. ما اگر گرفتار توطیههای هستیم، مربوط میگردد به دولتهای توطیهگر که حسابشان جدا است .
فرضیۀ «جنگ همه علیه همه» توهمی است که ما را به صورت ناخواسته در برابر همه قرار میدهد و در یک توهم جنگی زندهگی میکنیم که در آنصورت، از کاستیها و ناکامیهای خود گروههای که این توهم را به وجود میآورند، غافل میگردیم. اغلب نظامهای بیکارۀ استبدادی، ملت خود را به صورت دینی در توهم جنگ علیه تمام دنیا نگه میدارد تا اینکه بتواند به حیات خود ادامه دهند؛ مانند اغلب نظامهای استبدادی دنیا .توهم «جنگ همه علیه ما» تحت عنوان جنگ فکری، روشی است که برای ما اینگونه القا میکنند که تمام غیرمسلمانان در هراس از مفاهیم اسلامی اند، درحالی که اینگونه نیست. برای اینکه مفاهیم محض، خطری را متوجه کسی نمیکند، بلکه هراس آنها از ما به عنوان یک «امتِ» پیشرفته، مرفه و قدرتمند میباشد و بالفعل ما در این وضعیت نیستیم، لذا نخستین وظیفۀ ما تلاش در جهت پیشرفت و اقتدار داخلی باید باشد، نه در جهت توهمسازیِ جنگ فکری همه علیه ما. ما که فعلاً گدای روزگار بشریت هستیم، مگر دیگران از گدا هراس میکنند؟ نه! نباید جوانان را در وضعیت ذهنی مطلقپنداری جنگ فکری علیه همه قرار داد، بلکه برای بسیج شدن در جهت توحید صفوف، پیشرفت علمی و فکری سوق داد.
Comments are closed.