احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:محمد شعیب صیقلی/ دو شنبه 1 عقرب 1396 - ۳۰ میزان ۱۳۹۶
بخش نخست/
رویش، رشد، تکامل و بالندهگیِ منظومههای فکری و اندیشهیی در بسترِ هر مکتبِ فکری ـ تاریخی و نیز زوال و ذبولِ آن امریست طبیعی. در بستر تفسیرپذیری دین، ضمن قانون نانوشتهیی، زایش و ریزش رویکردها، تلقیها و نمادها، امری به رسمیت شناختهشده به نظر میآید. این نکته نیز حایز اهمیت است که منظومههای اندیشهگی در اثرِ درهمتنیدهگی با پدیدارهای دیگری از قماشِ سیاست و اذیال و اذنابِ آن، صورتِ خوشخیم و بدخیم به خود میگیرند و در اثرِ این درهمتنیدهگی، یکچنین ساختارهایی نمودی چندچهره مییابند.
جوهرۀ آنچه زیر پرچمِ سلفیگریِ امروز اردو زده است، آمیزهییست از یک چارچوبِ فکری دارای مؤلفههای تیوریک و تا پیمانهیی آشتیناپذیر که در مقیاسهای متفاوتی، از قدرت و سیاست نیز بهره برده است. تجزیه و تحلیلِ مولفههای تیوریک این جریان، با تفکیکِ سلفیتِ اولیه و سلفیت نو، میتواند تا پیمانهیی انعطافپذیری و امکانِ روحیۀ تعامل با سلفیپسندی به عنوان یک مجموعۀ باورشده را روشن نماید و از سویی، درهمتنیدهگیِ این مجموعه با سیاست را بهصورتِ واقعگرایانه توضیح دهد.
در پیگشتِ این مهم، به این نکته دست خواهیم یافت که این ریشههای باورِ سلفی ـ که مرکز ثقل مباحثِ وارد در قلمروِ شناخت اساسیترین معرفت دینی، یعنی ساحت شناخت خدا و صفاتِ او را تشکیل میدهد ـ مانعِ رشدِ تعاملِ مسالمتجویانه با سایر مشربهای فکریِ جهان اسلام میگردد تا رویکردهای فقهمحورِ معطوف به رفتارهای تعبدی. از این رو، بحث کنونی تلاشیست گذرا برای ارایۀ نقاط بحثبرانگیز و قابل تأملِ کلامیِ معطوف به اندیشۀ سلفیمآب، و کوششیست در توضیح بههمتنیدهگیهای سلفیتِ معاصر با سیاست.
هر دو محور فکری و سیاسی به عنوان مانعِ مهمی در به آرامش رساندن فضای فکری ـ روانیِ جهان اسلام در عصرِ حاضر عرض وجود میکنند. این دو بُعد که در زمینۀ هر دو تای آن روحیۀ مدارا خشکیده و قدر مشترک میان سلفیگری با سایر مکاتب کلامی و حتا فقهی را به حداقل رسانده، همانا مشرب سلفی و یا کلام سلفی نسبت به صفاتِ خداست و آن دوم، بههمتنیدهگیِ سلفیتِ جدید با هژمونی قدرت است که امروز در جایجایِ جهانِ اسلام حرفِ رسایی دارد.
انگارۀ سلفیت نسبت به صفات خدا
این سخن در متن مکتبِ سلفیت قرار دارد که هر دلیلی [قرآن وسنت] ولو بهظاهر خبر از صفتی میدهد، بایستی صفتی از آن برگرفته شود. البته اینهم از روی انقیاد و سمع؛ این حریمیست که نه بدان پای عقل میرسد و نه قامتِ اجتهاد قد میدهد. این سخن به صحابه، تابعین، ائمه چهارگانه، لیث بن سعد، امام اوزاعی، دوسفیان، و… منسوب است.
بر این مبنا، صفات باریتعالی نخست به دو دسته تقسیم میشود:
۱٫ صفات سلبی، همانند آنچه خدا از خود آنها را نفی نموده است، مانند خواب، مرگ و…
۲٫ صفات ثبوتی، که به دو گونه است:
ـ ذاتی
ـ فعلی
ذاتی به این معنا که به صورت لمیزل ولایزال خدا به آن متصف است، که بازهم به دوسته تقسیم میشود:
ـ عقلی: همانند، قدرت، علم، و…
ـ خبری: عبارت از آنچه که جز به سمع، از جهتِ دیگری قابل درک نیست. مانند وجه و یدین.
اما صفات فعلی آن است که به مشیّت خدا تعلق میگیرد، اگر خواست آن را انجام میدهد و الا فلا، و این باز به دو نوع است:
ـ عقلی: مانند خلق، رزق و…
ـ خبری: مانند مجی، نزول و استواء .
صفات خدا از منظر مکتب اشعری و ماتریدی
در این دو مکتب فکری، صفاتِ خدا در هفت و یا هشت صفت، مورد شناسایی قرار میگیرد. این باور، بیشتر به اشعریها و ماتریدیها متعلق میباشد. در این دو مکتب، صفاتِ خدا به چهار تقسیم توضیح داده میشود:
۱٫ نفسی؛ مانند وجود.
۲٫ سلبی؛ مانند قدم، بقاء و مخالفت با حوادث.
۳٫ معانی، که هفت مورد است: حیات، اراده، قدرت، علم، سمع، بصر، کلام.
۴٫ معنوی؛ حی، مرید، قادر، علیم، سمیع، بینا و متکلم.
اصحاب این رای، همۀ آنچه را که رای سلفی در نظر نخست به عنوان «صفت» میشناسد، صفتِ خدا نمیدانند؛ مانند وجه، یدین، عین. دستکم در میان ماتریدیها و اشعریها این رای وجود دارد و از طرفدارانِ زیادی نیز برخوردار است که نصوص دال بر این مفاهیم، محض نصوصیاند که دلالت به صفتی ندارند، گرچند ظاهراً چنین اند، پس بایستی تأویلی در اینها جاری گردد. ولو برای اقناع دستهیی از مردم که به علت عدم عمق فهم، بیم افتادن در فتنۀ آنان موجود باشد.
متقدمین مکتب اشعری و ماتریدی، صفت ید و وجه را ثابت میدانستند، مانند ابوبکر باقلانی. شمسالدین ذهبی در ابانه نقل میکند که باقلانی صفتِ علو را نیز باورمند بود.
سبب این است که ابومحمد عبدالله بن سعید که شیخ اشعری بعد از اعتزال به او پیوست، خود این صفات را ثابت میدانست، پس شیخ اشعری در این صفات دارای یک قول است که آن عبارت است از اثبات صفات ذاتی مانند وجه، یدین، عین و… . پس صفات قرآنی را همۀ متقدمین اشاعره میپذیرند.
اما متأخرین اشاعره، در تأویل مرتکب غلو شدند، مانند ابوالمعالی امام الحرمین عبدالملک جوینی، امام غزالی و امام فخرالدین رازی. این گروه با معتزله نزدیکی نمودند، آنان صفتِ علو و صفات خبریِ قرآنی که متقدمین اشاعره به آن باورمند بودند را منکر شدند. از اینرو برخی از مفسرین مانند بیضاوی این صفات را تأویل میکنند و روایات اینکه متقدمین صفات خبری را اثبات مینمودند را قول دوم در مشرب اشعری میخوانند.
اما صفاتِ فعلییی که قایم به ذات خدا به مشئیت و اختیار او مانند قدرت، مجی، نزول، در هم پیچیدنِ آسمانها و همانند آنها میباشند را ثابت نمیدانند و آن را تأویل میکند. به همین ترتیب، صفات ذاتی حدیثی را ثابت نمیدانند؛ زیرا آن را معارض با ادلۀ عقلی میدانند. اما صفات خبری قرآنی، دستکم نزد متقدمین اشعری ثابت میباشد.
تفاوت ماتریدیه با اشعریها در این است که آنان با همۀ آنچه گفته شد، با اشعریها متفق اند، مگر در صفتِ وجه و ید که ماتریدیه آن را ثابت میدانند. افزون بر این، صفتِ دیگری به نام تکوین را نیز باور دارند.
Comments are closed.