احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:هارون مجیدی/ یک شنبه 7 عقرب 1396 - ۰۶ عقرب ۱۳۹۶
مجموعۀ شعرهای «حماسهگر زمان و ترانههای حماسی» کاری از میرزا عبدالغفور یعقوبی، شاعر خوشنام و مردمی افغانستان است که در بهار سال ۱۳۸۲ خورشیدی، لباس چاپ به تن کرده است.
این مجموعه را بنیاد شهید احمدشاه مسعود در سههزار نسخه و ۶۲ برگ نشر کرده که شامل قطعههای حماسی در ستایش از وطن، جهاد و پایمردی سوگسرودهای در رثای قهرمان ملی کشور میباشد.
مجموعۀ «حماسهگر زمان و ترانههای حماسی» در خود بیست و سرودۀ آقای یعقوبی را به شمول قصیده، غزل، مرثیه، رباعی و چهاربیتی جا داده است.
عبدالغفور یعقوبی در «تذکر»ی بر این کتاب نوشته است: گرچه شخصیتی که به گونۀ قهرمان کشور، شهید احمدشاه از میان مردم خود برخاسته، بیستوسه سال با قبول مصایب و حوادث سیاسی با ملت خود همسنگر بوده، کاروان جهاد را تا صبح پیروزی مردانه و آبرومندانه قیادت کرده، مایۀ مباهات و سربلندی مردم کشورش گردد و سرانجام، جان عزیزش را به منظور رضای احدیت و اعتلای کشورش به قربانی دهد تا دست اجانب و نوکران درونی آنان به سرنوشت سیاسی و مرمش چیره نگردد.
آقای یعقوبی که روزگاری به عنوان مسوول دفتر قهرمان ملی کشور در فرخار بوده است، در ادامۀ این یادداشت مینویسد: هر عقل سلیم و وجدان آگاه و معرفتدار ساکن در کشور را به حکم رسالت ایمانی و پاسداری از فداکاریهای تاریخیشان وامیدارد تا از داشتههای مغزی و توان قلمی خود به حد توان به یادبود شهید مسعود چیزی نوشته و ادای حق ارادت کند. چه کلام بیمثال خداوند و احادیث نبوی خود به ستودهگی همچو شخصیتها مشهود است.
آقای یعقوبی در بخش دیگری از این یادداشت با برشمردن سجایای شهید مسعود یادآور میشود: من بیشتر مرهون حسن اخلاق، جوهر انسانی و کمال ادبی قهرمان ملی کشور بوده و او را در مقام آمریت یک رفیق مشفق، سردار متواضع و بیریا و مهربان یافته بودم.
شناسۀ مجموعۀ «حماسهگر زمان و ترانههای حماسی» را با آوردن سرودۀ «مسعودِ دلها» که در برگ ۴۵ و ۴۶ آن نشر شده است، به پایان میبرم.
بباید از غم و اندوه امشب آسمان گرید
نهتنها آسمان، بل مهر و ماه و کهکشان گرید
سزد در ماتم مرگ شهید کمنظیر ما
ملک گرید، زمین گرید، زمان گرید
جهانِ آدمی گر حُرمت مسعود ما داند
به پاس او سراسر آدمیت در جهان گرید
سپهسالار غازی و جوانمرد مسلمان را
جهان مسلمین باید، نه یک افغانستان گرید
دریغا رفته انصاف مسلمانی مسلمان را
و گرنه در غم همچون مسلمان کافران گرید
عجب نبود دل سنگ بهار زندهگانیها
به نخل قامت افتیدۀ این نوجوان گرید
بیا بر وادی پنجشیر ما تا بر عیان بینی
که بر سرو سهی آزادۀ خود باغبان گرید
ز درد جانگداز خویش گفتم با فغان پیچم
ولی ماتم چنان سر زد که پیش از من فغان گرید
چه امکان است عرض حال این ماتم را گفتن
که از حسرت، قلم گرید سخن گرید، زبان گرید
Comments are closed.