اهانت حکمتیار به پشتون‌ها

گزارشگر:احمدعمران/ شنبه 20 عقرب 1396 - ۱۹ عقرب ۱۳۹۶

یادم هست پیش از آن‌که گلبدین حکمتیار رهبر خود خوانده حزب اسلامی به کابل بیاید، در بحبوحۀ مذاکرات او و دولت رولاغنی بانوی نخست کشور در برابر پرسشی در مورد پیوستن حکمتیار به روند صلح گفت: « او نیز حق دارد در پایان عمرش در کشور خود بمیرد.» اما حالا دیده می‌شود که آقای mandegar-3حکمتیار به یمن آقای نخست کشور بیشتر از حق مردن در افغانستان می‌خواهد استفاده کند. آقای حکمتیار پس از سال‌ها جنگ در برابر دولت و مردمش حالا نیز چونان گذشته پر از عقده، تعصب و نفرت است و می‌خواهد که هرگز افغانستان روی آرامش، صلح و ثبات را نبیند. مثل این است که چنین موهبت‌هایی را آقای حکمتیار برای این کشور و مردم آن حیف می‌داند. او حالا نیز در پی جنگ و جنگ افروزی است و خلاف آن چه که برخی‌ها در روزهای نخست آمدنش به کابل انتظار داشتند، هیچ ارادۀ برای کمک به روند امنیت و صلح ندارد. آقای حکمتیار هنوز با مفاهیم قرن نوزدهمی به جهان نگاه می کند و از همین دریچه می خواهد هدف هایش را در افغانستان محقق سازد. او از روزی که ظاهرا تفنگ را به زمین گذاشته جنگ دیگری را آغاز کرده که بدون شک از تفنگ به حال افغانستان مجروح و دردکشیده خطرناک تر است و آن نفاق پراکنی و ایجاد فضای تقابل های قومی و تباری است. به همین هدف نیز آقای حکمتیار از هر منبر و پایگاهی سود می‌جوید و این تیوری را که جنگ افغانستان جنگ تررویسم نیست اشاعه می‌کند. او به همین هدف نیز همایش و نمایش شورای سراسری به اصطلاح حزب اسلامی را در کابل برگزار کرد.فکر نمی کنم گلبدین حکمتیار با همه پول های گزافی که ارگ ریاست جمهوری برای برگزاری نشست شورای سراسری این حزب در اختیارش قرار داد، موفق شده باشد به هدف‌های مهمی که برای خود تعیین کرده بود، برسد. اما بدون شک ارگ ریاست جمهوری به هدف‌هایی که از نشست آقای حکمتیار می توانست آیدش شود، دست پیدا کرد. آقای حکمتیار شاید به این دلیل به هدف هایش از برگزاری نشست روز چهارشنبه این حزب دست پیدا نکرد که نتوانست دوباره از حزب اسلامی حزبی یک پارچه و دارای نفوذ بسازد. او پیش از برگزاری نشست شورای سراسری حزب اسلامی شعار می داد که «حزب اسلامی حزبی یک پارچه بود، هست و خواهد بود» ولی دیده شد که در روز برگزاری بزرگترین همایش این حزب، اصلی ترین و مهم ترین چهره های آن که حالا خود شاخه های از این حزب را رهبری می کنند، در این مراسم حضور نیافتند. عبدالهادی ارغندیوال که می‌توان از او به عنوان رییس رسمی حزب اسلامی نام گرفت اعلام کرد که حزب اسلامی تنها تحت رهبری او رسمیت دارد و او هیچ حزب دیگری را با این نام به رسمیت نمی‌شناسد. چنین موضع گیریی نشان می‌دهد که آقای حکمتیار دیگر آن رهبر بلا منازع، قدرتمند و پرهیبت حزب اسلامی نیست که می توانست به اشاره ابرو مخالفان خود را چه در داخل حزب و چه در بیرون از آن از سرراهش به وسیله جلادان خود بردارد. همایش آقای حکمتیار بیشتر از آن که به او وجاهت ببخشد، عملا مشت اش را باز کرد و نشان داد که او دیگر حرفی برای افغانستان نمی تواند داشته باشد. آقای حکمتیار در این نشست جنگ افغانستان را جنگ» دو قوم» خواند. چیزی که به زودی موجی از اعتراض ها و انتقاد ها را متوجه او کرد. او فکر می کرد که حداقل با چنین سخنانی خواهد توانست در میان قوم پشتون که او متاسفانه خود را رهبر آن می خواهد بتراشد، برایش جاهگاهی بیابد، ولی این سخنان بیشتر از همه به افراد این قوم سنگین تمام شد و عملا واکنش آن ها را برانگخیت. تقلیل جنگ افغانستان به جنگ دو قوم که مشخص است آقای حکمتیار کدام اقوام را اراده می‌کند، اهانت به مردم افغانستان و قربانی‌هایی است که در مبارزه با تروریسم و ایجاد جامعه با ثبات می پردازند. تقلیل جنگ افغانستان به جنگ دوقوم نادیده گرفتن واقعیت های است که در طول چهل سال گذشته تاریخ خونینی را برای این کشور رقم زده است. اگر جنگ افغانستان جنگ دو قوم است پس تا دیروز که خود ایشان یک طرف این جنگ بودند با کی می جنگیدند؟ آقای حکمتیار ها سال ها جنگ خود را جهاد علیه کفار اعلام کرد، آیا ایشان علیه یکی از اقوام افغانستان جهاد می کردند و دیگر پای هیچ بیگانه، خارجی، اشغال گر و تروریستی در این چهل سال در میان نبود؟ جنگ افغانستان با شوروی سابق چه بود؟ آیا آن جنگ نیز جنگ دوقوم بود؟ بعدا با القاعده، طالبان و حامیان خارجی آن ها چه بود؟ آیا بازهم دو قوم در افغانستان رو در روی هم قرار داشتند و دارند؟ آیا برج های تجارت جهانی را یکی از اقوام افغانستان منهدم کرد که پای ایتلاف جهانی مبارزه با تروریسم را به افغانستان و منطقه کشاند؟ آقای حکمتیار از کدام جنگ سخن می گوید؟ کسانی که در نیروهای امنیتی افغانستان در برابر تروریست ها می جنگند به کدام قوم تعلق دارند؟ آیا آقای حکمتیار فکر می کند که تنها یک قوم در نیروهای امنیتی افغانستان حضور دارد؟ آقای حکمتیار تیری را آگاهانه و یا ناآگاهانه پرتاب کرده است که حتا خودش نیز نمی تواند از آن دفاع کند. جنگ افغانستان را جنگ دوقوم خواندن عملاً اهانت به کل مردم افغانستان و مهم تر از آن به پشتون هاست. چون براساس گفته های آقای حکمتیار یکی از این دو قومی که ایشان می گویند باید تروریست باشد. آیا می شود که چنین خطایی را مرتکب شد و همه واقعیت ها را نادیده گرفت و یکی از اقوام را، حالا هر قومی که می خواهد باشد، تروریست خطاب کرد؟ آن هایی که پول های گزاف بیت المال را در اختیار هدف های جنگ طلبانه آقای حکمتیار می گذارند، شاید می خواستند که او چنین سخنانی بگوید و جنگ افغانستان را در حد تقابل دو قوم تقلیل دهد ولی بدون تردید این سخنان نمی تواند برای خودش و کسانی که به شکلی هنوز از او حمایت می کنند، فرصتی برای جولان دوباره در سیاست های افغانستان به وجود آورد. آقای حکمتیار نمی داند که زمان سلطه گری از نوعی که خودش می خواهد گذشته و نمی شود با راکت و موشک همه چیز را به دست آورد. مردم افغانستان می دانند که جنگ شان با کیست و کی ها از این جنگ سؤاستفاده می کنند. آقای حکمتیار با تقلیل جنگ نه می تواند برای تروریست‌ها در این کشور جای پای ایجاد کند و نه هم برای خودش می‌تواند آیندۀ رقم زند. او آینده خود را چون گذشته‌اش به قمار گذاشت و حالا چیزی فرا تر از آن چه که بانوی نخست کشور برایش پیش بینی کرده بود در سرنوشتش وجود ندارد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.