احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۰۲ جدی ۱۳۹۱
اورفیسم
اورفیسم یک سبک نقاشی انتزاعی فرانسوی بود که از کوبیسم منشعب گردید؛ سبکی که برجستهگی مهم آن، هارمونیهای رنگی بود. اصطلاح اورفیسم، مأخوذ از نام اورفه (Orphe) شاعر و موسیقیدان اساطیری یونان، نخستین بار در ۱۹۱۳ به وسیلۀ آپولینر، شاعر نورپرداز فرانسوی، برای توصیف ویژهگیهای تخیلی و رازآمیزی به کار رفت که وی در تابلوهای غیربازنمای روبر دولونه مشاهده کرده بود. این سبک نقاشی در پی آن بود که با بهرهگیری از تعامل رنگ و نور در یک فرم ناب انتزاعی، همتایی بصری برای موسیقی پدید آورد. فرانک کوپکا (Frank Kupka) و فرنان لژه از دیگر نقاشان برجستۀ اورفیست به شمار میآیند.
باوهاوس
باوهاوس (به آلمانی یعنی خانۀ ساختمان)، یک آموزشگاه معماری و طراحی آلمانی بود که بر معماری، طراحی صنعتی و گرافیک تأثیر عظیمی بر جای گذاشت. این آموزشگاه را والتر گروپیوس، یک معمار آلمانی در ۱۹۱۹ در وایمار تأسیس کرد. باوهاوس که از ادغام یک آکادمی هنرهای زیبا و یک آموزشگاه هنرها و پیشهها شکل گرفت، نظریههای ویلیام موریس، طراح انگلیسی قرن نوزدهم و جنبش «هنرها و پیشهها» را به عنوان اصول بنیادین خود پذیرا شد؛ نظریههایی که بر پاسخگویی هنر به نیازهای اجتماع تأکید میکردند و هیچ تمایزی بین هنرهای زیبا و مهارتهای عملی قایل نبودند. میگفتند طراحی خوب باید بتواند هم از آزمون معیارهای زیباشناختی بگذرد و هم از معیارهای مهندسی.
باوهاوس، با توجه به هدف خود، صنفهایی را در زمینۀ صنایع دستی، چاپ، طراحی تجاری و صنعتی و نیز مجسمهسازی، نقاشی و معماری برقرار کرد. ویژهگی سبک باوهاوس که بعدها به سبک بینالملل معروف شد، حذف تزیینات و نماهای پرتجمل و نیز تأکید بر هماهنگی بین کارکرد و ملاحظات هنری و فنی بود. باوهاوس در ۱۹۲۵ به مجموعهیی از ساختمانهای مستطیلشکل بتون و شیشه در دسایو انتقال یافت که به وسیلۀ گروپیوس، با توجه به فلسفۀ این مدرسه، طراحی شده بود. با وجود آنکه تأکید این مدرسه بر معماری و طراحی بود، استادان اولیۀ آن اغلب نقاش بودند که از آن میان کاندینسکی و پل کله درخور ذکر اند. در ۱۹۳۰ میس وان در روهه مدیریت باوهاوس را به عهده گرفت و آن را در ۱۹۳۲ به برلین منتقل کرد. دیدگاهها و اصول این مدرسه که در ۱۹۳۳ به وسیلۀ نازیها تعطیل گردید، در سراسر جهان شناخته شد و در کشورهای زیادی مورد پذیرش قرار گرفت. بسیاری از استادان آن، بعد از تعطیلی این مدرسه در آلمان، به ایالات متحده مهاجرت کردند که از آن جمله، موهوی ـ نادی، نقاش و طراح مجار در ۱۹۳۷ باوهاوس جدید را در شیکاگو تأسیس کرد. اکثر مدارس معماری و ساختمانهای کشورهای مختلف جهان از برنامههای این مدرسه تأثیر پذیرفتند و در طول چند دهه به عنوان مهمترین نماد معماری مدرن به شمار میآمد.
پریمیتیویسم (بدویگری)
اصطلاح هنر بدوی به معانی مختلفی در تاریخ و نقد هنرها بهکار رفته است. هنر بدوی، به وسیعترین مفهوم آن، به هنر جوامع جدا از تمدنهای بزرگ غربی و شرقی اطلاق میشود، به گونۀ مثال، هنر امریکایی پیشا ـ کلمبیایی از جمله مصداقهای هنر بدوی است، هرچند که بخش بزرگی از آن به وسیلۀ انسانهای بسیار فرهیخته ساخته شده است. اصطلاح هنر بدوی، همچنین زمانی در مورد نقاشیهای ماقبل رنسانس، به خصوص نقاشیهای ایتالیایی و هلندی نیز به کار میرفت، ولی این کاربرد اکنون بسیار محدود شده است. اصطلاح بدویگری، به مفهوم خاص در هنر مدرن، به تأثیرگذاری هنر بومیان افریقایی، استرالیایی، امریکایی و هنر عامۀ غربی بر نقاشان مدرن همچون کرشنر، پیکاسو، گوگن و… اطلاق میشود.
پاپ آرت (هنر همهگانی)
پاپ آرت، یکی از جنبشهای هنر بصری دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، اساساً در انگلستان و ایالات متحده بنیان گرفت. تصاویر و سوژههای پاپ آرت از فرهنگ همهگانی برگرفته میشد. برخی از هنرمندان این شیوه از قطیهای نوشابه، قطیهای کنسرو، فکاهیپردازیهای مصور، تابلوهای خیابانی و چیزهای مشابه در نقاشیها، تکهچسبانیها و مجسمهسازیهای خود شبیهسازی میکردند و برخی دیگر، خود آنها را به کار میبردند. مواد صنایع جدید مانند پلاستیک، فوم و رنگ آکریلیک اغلب مورد استفاده آنها قرار میگرفت. پاپ آرت که یکی از مهمترین جنبشهای هنری قرن بیستم بود، نه تنها بر هنرمندان پس از خود تأثیر گذاشت، بلکه به طور گستردهیی بر طرحهای تبلیغاتی، گرافیک و مد اثرگذار بود. پاپ آرت در واقع به عنوان واکنشی در برابر اکسپرسیونیسم انتزاعی دهههای ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ پیدایش یافت.
پستامپرسیونیسم
این اصطلاح دربارۀ گرایشهای مختلفی در نقاشی، به ویژه در فرانسه که در ادامۀ امپرسیونیسم یا به عنوان واکنشی در برابر آن، در فاصلۀ زمانی حدود ۱۸۸۰ تا ۱۹۰۵ وجود داشت، به کار رفته است. این اصطلاح را نخستین بار راجر فرای، نقاش و منتقد انگلیسی (۱۸۶۶ ۱۹۳۴) در عنوان نمایشگاهی به کار برد که در (۱۹۱۰ و ۱۹۱۱) در گالریهای گرافتن در لندن برپا شد و فرای آن را نمایشگاه مانه و پستامپرسیونیستها نامید. در این نمایشگاه عمدتاً آثار سزان، گوگن و ونگوگ که سه شخصیت محوری پستامپرسیونیسم به شمار میآیند، به نمایش گذاشته شد. پست امپرسیونیستها به گونههای کاملاً متفاوتی از یکدیگر در برابر ناتورالیسم بازتابیده در کار امپرسیونیستها و تأثیرگیریهای لحظهیی آنها از طبیعت واکنش نشان دادند. برای مثال سورا و نیوامپرسیونیستها بر تحلیل هرچه علمیتر رنگ تأکید کردند؛ سزان که میخواست «از امپرسیونیسم چیزی استوار و پایدار همچون هنر موزهها بسازد» دلمشغول ساختار تصویری بود، گوگن از «خطای شنیع ناتورالیسم» احتراز میکرد تا بتواند کارکرد نمادین رنگ و خط را کشف کند و ونگوک سرچشمه و منبع الهام اصلی اکسپرسیونیسم بود.
کلاژ (تکه چسبانی)
اسلوبی که در آن عکسها، بریدۀ روزنامهها و دیگر اشیا مناسب را بر سطحی صاف، گاه بوم نقاشی میچسباندند و اغلب با حرکتهای قلم دَرهم میآمیزند. کوبیستها اولین گروه از هنرمندان حرفهیی بودند که اشیای حقیقی مانند تکههای روزنامهها را بر تابلوهایشان چسباندند و به آنها کارکردی دوگانه (هم شی واقعی و هم عنصر تصویری) بخشیدند. فوتوریستها از کلاژ برای نیات اجتماعی و ایدیولوژیک استفاده کردند و داداییستها برای غایات آنارشیستی خود از آن بهره گرفتند. سوریالیستها که در کارهایشان بر همجواری نقشمایههای نامربوط و ناهمخوان تأکید میکردند، اسلوب تکه چسبانی را نیز به کار گرفتند.
منبع: آفتاب
Comments are closed.