غنی در کجـایِ کار قرار دارد؟

گزارشگر:احمــد عمران/شنبه 6 دلو 1397 - ۰۶ دلو ۱۳۹۷

امریکا جنگی را که در افغانستان خوب شروع کرده بود، می‌خواهد بد پایان دهد. مثلِ بسیاری از رمان‌های عامه‌پسند و سریال‌های ترکی که شروعِ خوب اما پایانِ بد دارند. شاید این جنگ برای امریکا مایۀ شرمساری شده باشد، ولی برای طالبان بدون شک چنین نیست. این گروه می‌خواهد ثمرۀ استقامتِ خود را به‌دست آورد. اما این‌که این استقامت چگونه به وجود آمد و ادامه پیدا کرد، شاید سال‌ها بعد پس از افشای اسناد محرمِ برخی سازمان‌های

اشرف-غنی-5

استخباراتیِ جهان و منطقه مشخص شود، ولی به ضرسِ قاطع می‌توان ادعا کرد که چنین توانایی‌یی در گروه طالبان دیده نمی‌شد که بتواند دوباره سر پا بایستد و در برابر ارادۀ مردم مقاومت کند. حالا که این گروه، ملا غنی برادر یکی از اساس‌گذارانِ تحریک اسلامی طالبان را در رأس دفتر قطر قرار داده تا مذاکراتِ صلح میان امریکا و این گروه را مدیریت کند، به نظر می‌رسد که بیش از همه وقت طالبان خود را به هدف‌هایی که داشت نزدیک احساس می‌کند.

جنگ همان‌گونه که برای نیروهای خارجیِ مستقر در افغانستان و دولت هزینه‌های سنگینی را در پی داشت، بدون شک برای طالبان نیز سنگین  و تحمل‌ناپذیر بود. این گروه نیز دیگر آن توانایی و ماشین جنگیِ سربه‌کف را در اختیار ندارد که همچنان بتواند بجنگد. وقتی اشرف‌غنی رییس حکومت وحدت ملی می‌گوید که از آغاز حکومتِ وی تا به حال بیش از ۴۵ هزار نیروی نظامی در افغانستان از بین رفته‌اند، این عدد را باید با چندین‌برابر افزایش برای نیروهای مخالف در نظر گرفت. اما وقتی آقای غنی از تلفات سنگین نظامیان کشور، بدون آن‌که عرق شرم بر جبین آورد، سخن می‌گوید؛ یعنی این‌که عملاً این جنگ را باخته است. جای افسوس این‌جاست که اگر تلفات طالبان چندین‌برابر هم بوده باشد، امروز این گروه با بزرگترین مخالفِ خود در میز مذاکره قرار دارد، ولی آقای غنی و اطرافیانش که دایم رجز تهوع‌آورِ گفت‌وگوهای صلح با مالکیتِ دولت افغانستان را سر می‌دهند، در هیچ کجای نقشۀ صلح قرار ندارند. آقای غنی حتا نمی‌داند که در دوحه مرکز قطر چه می‌گذرد و امریکایی‌ها با طالبان روی چه مسایلی در حالِ معامله هستند. وقتی شخص اولِ مملکت این‌قدر فاقد مدیریت و بی‌خبر از همه جا باشد، باز چگونه ممکن است به چنین شخصی اعتماد کرد و سکان سیاستِ کشور را در بحرانی‌ترین وضعیت به دستِ او سپرد؟

۴۵ هزار نیرو که بر اساس سوءمدیریتِ سرقوماندان اعلی نیروهای امنیتی قربانی شده‌اند، رقمی فاجعه‌بار است. چنین عددی را فقط می‌توان بر زبان آورد، ولی وقتی ۴۵ هزار خانوادۀ مصیبت‌زده و سوگوار را در نظر آوریم، آن‌گاه عمق بی‌مسوولیتی و سوءمدیریتِ آقای غنی و حکومتِ او برملا می‌شود. آقای غنی ۴۵ هزار نیرو یعنی ۴۵ هزار انسانِ این سرزمین را به‌ساده‌گی به سلاخی فرستاده و امروز دلش به این خوش است که شاید صلح در افغانستان به دنبال مذاکرات طالبان و امریکا مستقر شود. اگر قرار بود که با طالبان صلح شود، پس چرا جلو ریختن خونِ ۴۵ هزار نفر پنج سالِ پیش گرفته نشد؟

آقای غنی اگر کمی دولت‌داری و سیاست می‌فهمید، امروز قرار نبود که هم فرزندانِ این کشور را به خاک‌وخون بکشد و هم صلح و مذاکره را گدایی کند. امروز نه طالبان حاضرند که با حکومت پشتِ میز مذاکره بنشینند و نه امریکا حاضر است که چنین فرصتی را به دستِ آقای غنی و تیمش بدهد که بعد بگویند ما طالبان را با منطق و رهبریِ خود متقاعد به پایانِ جنگ ساختیم.

من وقتی آقای غنی را می‌بینم و یا آن‌چه را که مداحان و صله‌بگیرانِ دربارش در مناقب و اوصافش می‌نگارند می‌خوانم، واقعاً احساس شرم می‌کنم و با خود می‌گویم قدرت با آدم چه که نمی‌کند. من در رفتار و گفتارِ آقای غنی آدمِ ذلیل‌شده و ترسویی را می‌بینم که به هر وسیلۀ ممکن می‌خواهد قدرت را در اختیار داشته باشد. من در چهرۀ آقای غنی، هیتلر و استالین را دوباره در صحنۀ تاریخ می‌یابم. چگونه ممکن است که یک انسان این‌قدر قسی‌القلب باشد که ۴۵ هزار نیروی نظامی را به کشتن داده باشد و آن‌گاه بتواند با وجدانِ آسوده بخوابد؟

رقم ۴۵ هزار نفری که آقای غنی اعتراف می‌کند، البته شامل غیرنظامیان و افراد دیگری که در اثر جنگ کشته شده‌اند، نیستند. شاید رقم تلفاتِ غیرنظامیان نیز به همین پیمانه شود. اگر رقم ۴۵ هزار نفر را با تلفات جنگ دوم جهانی مقایسه کنیم، آن‌گاه می‌بینیم که تعداد کشته‌شده‌گان جنگ افغانستان به مراتب بیشتر بوده است. جنگ جهانی دوم که در محدودۀ زمانی پنج سال اتفاق افتاد، با توجه به وسعت، دامنه و تعداد کشورهایی که در آن شرکت داشتند، این‌قدر قربانی نداشته است. حداقل جنگ جهانی دوم با آن‌همه تلفات، این مزیت را داشت که بشریت از چنگال فاشیسم نجات پیدا کرد، ولی در جنگ افغانستان چه واقع شد؟ آیا ما به هدف‌هایی که داشتیم، دست پیدا کردیم؟

این روزها در فضای مجازی تعدادی گمنام و با نام، پشتِ سرهم در مورد دستاوردهای بی‌بدیل آقای غنی در زمان حکومت‌داریِ او می‌نویسند و از او با لقب “بابا” یاد می‌کنند. این‌ها هرگز روی چنین ارقام و اعدادی مکث نمی‌کنند. آن‌ها از فرصت‌هایی که برباد رفته سخن نمی‌گویند، ولی نزدیک است که منار جام را نیز به کارنامۀ آقای غنی سنجاق کنند. این نوشته‌ها خزعبلاتی بیش نیستند که در وصفِ یک جنایتکار نوشته می‌شود. جنایت تنها این نیست که کسی تفنگ را بگیرد و دیگران را قتل‌عام کند؛ این‌که کسی فرزندان بی‌گناهِ مردم را به جنگی بفرستد که خودش نیز در مورد آن چیزی نمی‌داند، این هم جنایت است.

آقای غنی متأسفانه مرتکب جنایت شده و به جای این‌که خود را برای یک دورۀ دیگر نامزد ریاست جمهوری کشور سازد، بهتر است که شرافت‌مندانه از مردم عذرخواهی کند و قدرت را کنار بگذارد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.