احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:دو شنبه 12 میزان 1395 - ۱۱ میزان ۱۳۹۵
بخش سوم/
نویسنده: گرگ آی پی
مترجم: جعفر خیرخواهان
نقدینهگی به پول نقد و به چیزهایی که تقریباً مثل پول نقد هستند و میتوانند برای تأمین نیازهای فوری استفاده شوند، گفته میشود. خانۀ شما شاید ۳۰۰ هزار دالر ارزش داشته باشد، اما این هیچ کمکی به شما نمیکند اگر امروز به ۵۰۰۰ دالر پول نقد نیاز دارید تا شومینۀ شکستۀ خود را تعویض کنید. بنابراین برای موارد نامنتظرۀ پول نقد دمدستی یا خط اعتبار سرمایه نگه میداریم. برای بانک هم همینطور است. اگر بانک نتواند پول سپردهگذاران و وامدهندهگان را باز پس دهد، ورشکست خواهد شد. بنابراین بانکها پول نقد را در گاوصندوقهای خود نگه میدارند، اوراق بهادار (مثل اوراق قرضۀ خزانه) نگه میدارند که به سرعت قابل فروش است یا خطوط اعتباری را با سایر وامدهندهگان حفظ میکنند. آنها همچنین میتوانند از فدرال رزرو وام بگیرند.
اگر سرمایه را تسلیحات کشتی جنگی فرض بگیریم، نقدینهگی مهمات آن است. نقدینهگی بسیار کم داشتن به اندازۀ سرمایۀ اندک داشتن مهلک و کشنده است. بدون نقدینهگی، یک بانک مغلوب اعتباردهندهگانی خواهد شد که پولشان را بیرون میکشند دقیقاً مثل ناوجنگی که مهمات ندارد و مقهور آتش دشمن میشود.
اهمیت نقدینهگی در سالهای منتهی به بحران فراموش شده بود زمانی که یک موج کشنده از پولهای فراوان، بسیاری از بنگاهها را گول زد که فکر کنند آنها همیشه میتوانند وام بگیرند وقتی که به آن نیاز دارند. اما هنگامی که هراس همهجا را فرا گرفت، ثابت شد که فرض کاملاً اشتباهی بوده است.
یک منبع مطلوب نقدینهگی، بازار بازخرید مجدد است که یک نوع بنگاه کارگشایی کوتاهمدت برای نهادهای مالی است؛ اما به جای گرو گذاشتن جواهرات مادربزرگ، بانک مثلاً ۱/۱ میلیون دالر ارزش وامهای رهنی، وام عادی و اوراق قرضۀ شرکتها را به وثیقه میگذارد به این قصد که ۱ میلیون دالر از صندوق تعاون بازار پول به مدت یک روز وام بگیرد. در ابتدای ۲۰۰۸ بانکهای سرمایهگذاری ۵/۴ تریلیون دالر از طریق وامهای بازخریدی وام گرفتند، بیشتر از مبلغی که بانکها در سپردههای بیمه شدۀ فدرال در آن زمان داشتند. اما وامهای بازخریدی از سوی دولت فدرال تضمین نمیشوند. وقتی که وامدهندهگان دربارۀ شرکت بیر استرنز و وثیقۀ آن به هراس افتادند، آنها استمهال وامهای بازخریدی را متوقف ساخته و سقوط آن را سرعت بخشیدند.
در نتیجۀ بحران مالی ۲۰۰۷، نهادهای مالی اینک نیاز به سرمایه و نقدینهگی بیشتری دارند؛ چون که هر دو گروه تنظیمگران و سرمایهگذاران که به آنها وام داده بودند، طلب پول خود را میکنند. این کار آنها را ایمنتر خواهد کرد، اگرچه سودآوریشان کمتر شده و برای مدتی، توانایی کمتری در وام دادن دارند.
بازارهای سرمایه
بانکها و بانکهای سایهیی، نقش حیاتی در تامین اعتبار به ویژه به بنگاههای کوچک و خانوارها دارند. اما بنگاههای بزرگتر میتوانند با انتشار مستقیم سهام، اوراق قرضه و سایر انواع اوراق بهادار به سرمایهگذاران سرمایه تهیه کنند. اگر شما به طرح بازنشستهگی تعلق داشته باشید، یک بیمهنامۀ عمر داشته یا مالک یک صندوق تعاون هستید، به تامین مالی سرمایهگذاری تجاری کمک میکنید، قطعاً همانطور که حساب پساندازتان وام دادن بانک شما را ممکن میسازد.
بدهی (که اعتبار نیز نامیده میشود) و ارزش ویژۀ صاحبان سهام (سهام نیز نامیده میشود) اهداف متفاوتی دنبال میکنند. بدهی حالت موقتی داشته که سقف زمانی محدودی در بهترین حالت دارد. دارندهگان بدهی اصل و بهرۀ آن و نه چیزی بیشتر را باز میگردانند. اما اگر کسب و کار خراب شود، پول آنها ابتدا پرداخت میشود. ارزش صاحبان سهام حالت دایمی است. شرکت هیچ تعهدی ندارد که سرمایۀ سهامداران را بازپرداخت کند. ارزش صاحبان سهام مالکیت میآورد. دارندهگان سهام در پاداشهای موفقیت و زیانهای شکست شریک هستند.
بیشتر شرکتها یک نوع سهام عادی دارند. آن را در بورس سهام عادی مثل بورس سهام نیویارک و بازار سهام نزدک معامله میکنند، جایی که هر کسی میتواند آن را ببیند. اما یک شرکت انواع بیشمار بدهی دارد: کوتاهمدت، بلندمدت، وثیقهدار و بدون وثیقه، قابل تبدیل به سهام و غیر آن. بسیاری از این بدهیها به ندرت معامله میشود به طوری که برای بورس عمومی مناسب نیست. در عوض، آن را از یک دلال سهام خریده یا به او میفروشیم.
سهام ساده و مسحورکننده است. در برنامههای تلویزیونی، دقیقه به دقیقه حرکت داوجونز نشان داده میشود. دوستان نکات مهم دربارۀ سهام را به اشتراک میگذارند و مجلات نیز آن کارآفرینانی را که با عرضۀ اولیۀ سهامِ خود ثروتمند شدند، تجلیل میکنند. برعکس آن بدهی است که پیچیده بوده و کسالتبار است و معمولاً در صفحات داخلی روزنامههای مالی جا داده میشود. در عین حال، برای اقتصادها بدهی اهمیت بیشتری دارد. بیشتر شرکتها سهام منتشر نمیکنند، آنها تحت مالکیت خصوصی هستند. خانوارها و دولتها اصلاً سهام منتشر نمیکنند. در پایان سال ۲۰۰۹ تمام سهامی که در امریکا بود، حدود ۲۰هزارمیلیارد دالر ارزش داشت. کل بدهیها، اما برابر با حدود ۵۲هزارمیلیارد دالر بود که خانوارها ۱۴هزارمیلیارد دالر؛ بنگاهها ۱۱ هزارمیلیارد دالر؛ نهادهای مالی ۱۶ هزارمیلیارد دالر و دولت ها ۱۰ هزارمیلیارد دالر آن را بدهکار بودند. نتیجه اینکه یک وقفه در عرضۀ اعتبار، به بخشهای بیشتری از اقتصاد آسیب میزند تا سقوط بازار سهام.
یک تفاوت مهم بین بانکها و بازارهای سرمایه این است که در حالی که یک بانک معمولاً وامش را تا زمان سررسید نگه میدارد، اوراق بهادار در بازارهای سرمایه اغلب دستبهدست میگردند و با هر قیمتی که آنها بتوانند در بازار امروز داشته باشند، ارزشگذاری میشوند. روشن است که اوراق بهادار پرطرفداری مثل اوراق قرضۀ خزانه و سهام شرکت آی بی ام کاملاً نقدی هستند. روسای عجول وال استریت برخی از اوراق بهادار را چنان پیچیده کردهاند که در هنگام هراس مالی، برای خریداران و فروشندهگان ناممکن بود بر سر قیمت به توافق برسند. آنچه که زمانی بازارهای نقدی بود، حالا به خشکی صحرای گبی رسیده بود.
دو نوع محبوب اوراق بهادار بدهی که نقش برجستهیی در بحران مالی ایفا کردند، اوراق بهادار به پشتوانۀ دارایی و اوراق بهادار به پشتوانۀ وام رهنی هستند. این دو نوع اوراق بهادار تقریباً شبیه یک سهم در صندوق تعاون هستند: آنها مالکیتی جزیی از یک مجموعه وامهای رهنی، کارت اعتباری دریافتی، وام خودرو (موتر) یا سایر اوراق بهادار را میدهد. آنها را چنان ساختارمند کردهاند که به شما بهره میپردازد، حتا اگر برخی از وامها در این مجموعه لاوصول شوند.
Comments are closed.