احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:راضیه زواریان/ دوشنبه 29 عقرب 1396 - ۲۸ عقرب ۱۳۹۶
در ادبیات پارسی چندین حوزه سکوت وجود دارد که یکی از آنها، عشقهای دنیوی و مسایل جسمانی عشق در شعر زنان است و یکی از اولین زنانی که توانست در این حوزه وارد شود و دیوار این قلعه سکوت را فرو ریزد، همانا فروغ فرخزاد است. قبل از فروغ هم کسانی در این وادی قدم نهاده بودند، اما هیچ کدام مانند او، احساسات درونی و شخصیِ خود را بیان نکرده است.
در واقع نیما و نگرش نیمایی این فرصت را به زنان هدیه داد تا با صمیمیت و شهامت به جستوجوی خود جامعه و جهان برآیند و از عشق، تنهایی، هراس و عاطفههایی بگویند که رایحه و مشکلی زنانه داشته باشد. زیرا در طول تاریخ تقریباً هزارساله شعر فارسی، سهم زنان شاعر، از آنها دریغ میبیند و مردسالاری بر شعر، سایه اندخته بود.
در دورهیی که زنان در پسِ پردهها و پستوها و حرمسراها بهسر میبردند و نمیتوانستند موجودیت مستقلی داشته باشند، در فرهنگی که حتا نام زن هنرمند به صراحت بیان نمیشد و هویت او به همسر و پدر وابسته بود، در فرهنگی که عجوزه و سوسک همیشه مونث بود و مرد به شیر نر تشبیه میشد، در جامعهیی که زن جز در نقش مادر و ساقی، در نقش دیگری ظاهر نشده بود و نقش آرمانی او همیشه خدمت بود؛ فروغ با انتشار مجموعههای شعریِ خود قیامی را جان بخشید که نظام پوسیده مردسالاری را رسوا میکرد و پردههای سنت را از هم میدرید.
فروغ با انتشار اشعار و بیان حرفها و تجربههای شخصی خود، عقاید دردناک و متورم سکوت زن جامعه سنتی را که باعث خفقان او شده بود را گشود و در مقابل سنت مردسالاری قیام کرد و با بیان اسارت زن، بر علیه مردان عصیان کرد و دیوارهای سنت را فرو ریخت. زیرا او مرد را مسبب اصلی اسارت زن میدانست.
بیا ای مرد، ای موجود خودخواه
بیا بگشای درهای قفس را
اگر عمری به زندانم کشیدی
رها کن دیگرم، این یک نفس را
این شعر ، بانگ و فریادی است به سوی همه مردان سنتگرا که سیاست مردمدارانه را در زندگی پیاده میکنند. دید مردانه نسبت به زن در جوامع سنتی نه برداشتی خصوصی، بلکه برداشتی فرهنگی است و ذهنیت جمعی همه ما است که بر طبق عادت، زنان را در محدوده خودخواسته سنتهای غلط گرفتار کنیم و آنچه را که خود میخواهیم، از آنها انتظار داریم نه آنچه که خود زنان طالب آن هستند. حتا فروغ درباره نگیزه سفر به اروپا میگوید:
«آنچه که مرا به رفتن از اینجا و زندگی در یک کشور بیگانه تشویق و ترغیب میکرد، فشار زندگی، فشار محیط، فشار زنجیرهایی که به دست و پایم بسته بود و من با همه نیرویم برای ایستادگی در مقابل آن تلاش میکردم، خسته و پریشانم کرده بود. من میخواستم یک زن، یعنی یک بشر باشم، من میخواستم بگویم که من هم حق نفس کشیدن و فریاد زدن دارم».
فروغ خواهان آن بود که محیط اجتماعی طوری شود که زنان همگام با مردان جلو بروند و مثل مردان بتوانند هر آنچه که مایل هستند، در شعر بگویند. زیرا شعر فارسی به علت تاریخ مذکری که بر فرهنگ اجتماع حاکم بود، پیش از فروغ، شاعره عاشق به خود ندیده بود و او به طور صریح برای اولین بار از چهره معشوق مردی زمینی سخن گفته است، و این وجه تازه او سر و صداهایی برانگیخت.
طرح مسأله معشوق در شعر فروغ از دو نظر حایز اهمیت است:
ـ آن را وارد شعر فارسی کرد
معشوق من
با آن تن برهنه بیشرم
بر ساق نیرومندش
چون مرگ ایستاد
و اشاره میکند به مردی از قرون گذشته و با تفکری بدوی و سنتی و مردسالارانه:
معشوق من
همچون خداوندی در معبد نپال…
او انتظار پرستیدن خود
را از من دارد
بیان احساسات و غرایز زنانه در شعر
فروغ در دوره نخستین شاعری، زنی عاطفی و احساساتی و درگیر هیجانات سطحی عشق و نومیدی حاصل از آن بود. حضور فروغ در سال ۳۱، با انتشار مجموعه «اسیر» حادثهیی در شعر زنانه فارسی بود. مجموعه اسیر حاصل تنش احساسات و هیجانهای دختری نوجوان در جامعهیی سنتی است که «عشق»، به او شهامت «سنتشکنی» داد.
او ارزشهای سنتی اجتماعی و مرزبندیهای سنتی جنسیت را نادیده گرفت و با ذهنی سرکش از عشقی ممنوع، در جامعهیی اخلاقگرا و سنتی از تجربههای عاطفی زنانه، سخن گفت.
(او پس از آشنایی با نیما و شاملو و یافتن راه تازهیی برای بیان اندیشه و دید تازهیی به زندگی، همچنان که از شعر احساس، فاصله میگرفت، به شعر اندیشه نزدیکتر میشد.
ذهن پویا و نوآور فروغ از شعر احساسهای زنانه، به شعر اندیشههای انسانی و تفکرات اجتماعی رسید. تصاویر تازه اشعار و تخیل اندیشه و احساس زنانهیی که فروغ به آنها جان میداد، در واقع نه فقط درک و دریافت زن و شاعر فارسی بود، بلکه به دنیای زنان تعلق داشت.)
او علیه ارزشهای تحمیلی جامعه، اعتراض کرد. او برای سازگاری با جامعه و قرار دادهایش، تظاهر نکرد؛ زیرا ویژگی شخصیتی شعری فروغ، تحقق طبیعت خویش بود. به همین دلیل کشمکشی بین او و دنیای پیرامونش نبود؛ زیرا کشمکش، اجباری است که جامعه از فرد جز آنچه که هست میخواهد و این میتواند عاملی بازدارنده در ارایه نهاد هنرمند باشد.
فروغ به این اجبار تن نداد و احساسات و عواطف زنانه خود را بدون هیچگونه تحریف و پنهانکاری، بیان کرد، و اشعار دوره اول شاعری فروغ، بر حول محور من زنانه او چرخید و مسایل غریزی را مطرح کرد.
بسامد بالای واژههایی چون قلب، عشق، هوس، آغوش، گناه و… مبانی اندیشههای او را در این دوره مشخص میکند.
میخواهمش در این شب تنهایی
با دیدگان گمشده در دیدار با درد
درد ساکت زیبایی سرشار
از تمامی خود سر شار
البته اینچنین بیان بیپرده مسایل غریزی از دیدگاه زنگرایانه، تا اندازهیی قابل توجیه میباشد؛ زیرا وقتی که در جامعهیی به تبعیت از فرهنگ غرب، زن حکم کالا پیدا کرده و وسیلهیی است برای ارضای جنسی و امیال مرد، قیام فردی زن، جبراً جنبه جنسی خواهد داشت و زنی که میخواهد بدون هیچ اندیشه و بلوغ اجتماعی و فلسفی برای احقاق حق از دست رفته زنان، بر پا خیزد، محبور میشود برای ابراز غریزه و احساس خود قیام کند و با جسارت امیال خود را مطرح سازد. بنابرین، فروغ خویشتنی را بروز میداد که در خلوت و تنهایی خویش بود. زیرا نمیخواست دختر، همسر و مادری در جامعهیی مردمحور باشد و خواست که صمیمانه و صادقانه، هویت خود را به عنوان یک زن و یک انسان به اثبات برساند.
بازهم قلبی به پایم اوفتاد
بازهم چشمی به رویم خیره شد
بازهم در گیرودار یک نبرد
عشق من بر قلب سردی چیره شد.
با این اوصاف، میتوان گفت فروغ فرخزاد:
۱ـ نخستین شاعرهیی است که آزادانه از معشوق مرد سخن گفته و آن را به طور محسوس بیان کرده است؛
۲ـ به معشوق فردیت بخشیده است، زیرا معشوق در شعر فارسی یک موجود جمعی است نه فردی، و هویت شخصی نیز دارد.
Comments are closed.