زهرا چرا خودکشی کرد؟ مقصرکیست؟

گزارشگر:احمد عمران/ یک شنبه 5 قوس 1396 - ۰۴ قوس ۱۳۹۶

زهرا خاوری، دانشجوی دانشگاه کابل، در سرخط رسانه‌ها قرار گرفت؛ دانشجویی که ظاهراً قربانی نظام فاسد و نمره محور شد. اما آیا کل قضیۀ خاوری همین بوده است؟ نامزد وزیر تحصیلات عالی کشور به این بهانه و یا شاید مسایل دیگری پیش از رفتن به پارلمان از سمتش کناره‌گیری کرد و mandegar-3رییس‌جمهوری بلافاصله فرد دیگری را به جایش گماشت. بعد نیز دستور گرفتاری برخی از مسوولان دانشگاه کابل که ربط مستقیم با قضیۀ خاوری داشتند صادر شد و آنان بازداشت شدند.
همان داستان همیشه‌گی و تکراری که وقتی حادثۀ اتفاق می‌افتد، به ذهن مسوولان بلند پایۀ کشور به هدف مهار احساسات و واکنش‌ها بلافاصله خطور می‌کند. تجربه نشان داده که اینگونه بازداشت‌ها هرگز نتیجه‌بخش نبوده و تنها به هدف لاپوشانی و اغفال ذهنیت‌های عامه صورت می‌گیرد. دولت در هر موردی که با مشکل مواجه می‌شود، فورا چند نفری را قربانی می‌کند. مثل این است که ساده‌ترین و پیش پا افتاده‌ترین راه بیرون رفت از مخمصه همین قربانی کردن‌های دم دستی باشد. وقتی قربانی کردن‌های از این نوع را می‌بینم به یاد استالین و نظام توتالیتری شوروی سابق می‌افتم. در آن نظام نیز عدۀ همیشه وجود داشتند که باید قربانی می‌شدند. به این افراد حتا گفته می‌شد که قربانی شدن آن‌ها برای مصالح علیای کشور صورت می‌گیرد و باید به چنین قربانی دادنی افتخار کنند که در راه هدف‌های والای دولت شان مرگ را به جان خریده اند. این بخت برگشته‌های از همه‌جا بی خبر نیز به گناهان ناکردۀ شان در برابرهمه اعتراف می‌کردند و به پای چوبه دار می‌رفتند. خدا را شکر که حداقل در زمان ما رفتن به پای چوبه دار آن قدر ساده نیست و الی زمام داران فعلی کشور نیز دست کمی از همتایان روسی شان نداشتند. وقتی من چهره آرام و حتا خندان رییس جمهوری را در برابر خون‌های که همه روزه در این کشور ریخته می‌شود، می‌بینم به این فکر می‌کنم که اگر این مرد مثلا چون استالین یا هیتلر قدرت می‌داشت برای حفظ آن چه طرح های بزرگی که نمی ریخت. اسلاف را که همه به یاد دارند، نظام پس از کودتای ثور ۱۳۵۷ را می‌گویم با آن همه جنایت و زنده به گور کردن ها به خاطر مثلا شنیدن اخبار بی بی سی. امروز نیز تاریخ به شکل دیگری تکرار می شود. ما بازهم با همان معضل کلان سلطه گری مواجه ایم، فقط رنگ و شمایل آن با دیروز فرق کرده است. امروز زمام داران از زبان و مفاهیم دیگری برای قربانی کردن استفاده می کنند. اما نفس قربانی کردن هم چنان وجود دارد و تا زمانی که مناسبات عدالت محور به وجود نیامده است ما هم چنان باید شاهد قربانی کردن های زیادی باشیم. زهرا خودکشی می‌کند اما چرا؟ چه چیزی او را تا مرز دست کشیدن از حیات پیش می برد؟ چرا اصلا دانشجویی که با سخت کوشی رویا های بزرگ در سر دارد به خاطر پایان‍‌نامۀ تحصیلی دست به خودکشی بزند؟ آیا مسوولان کشور و به ویژه آنانی که با مسایل مهمی چون معارف و تحصیلات عالی سروکار دارند، این‌ها را از خود پرسیده‌اند؟ ضعف نظام آموزشی ما در کجاست؟ مرگ تکان دهندۀ زهرا چنین سوال‌هایی را بر می‌انگیزند و باید به دنبال پاسخ بود.
اگر نظام آموزشی ما می توانست به نیازهای دانشجویانی که گاه از استادان خود تبارزی چشم گیرتر دارند، پاسخ دهد بدون شک شاهد مرگ های این چنین دردآور نمی بودیم. شاید اگر نظام آموزشی ما به اندیشیدن و معرفت اندوزی سوای چند نمره ناچیزعطف توجه می داشت، استعدادهای زیادی قربانی نمی شدند. من زمانی را که در مکتب و دانشگاه درس می خواندم به خوبی به یاد دارم. شاگردان و دانشجویان زیادی بودند که در قطار نخست می‌نشستند و چون بلبل درس ها را حفظ داشتند. امروز اما زیادترآن‌ها فقط به خاطره تبدیل شده اند. اما بودند شاگردان و دانشجویانی که در آخر صنف نشسته بودند و کتابی غیر از کتاب‌های درسی زیربغل شان بود و در لحظه‌های فراغت با عطش مشغول مطالعه می‌شدند. اکثر این تنبل‌های صنف دیروز، امروز از نخبه گان هستند. چرا وضعیت چنین بود و فعلا هم هست؟ چون نظام آموزشی ما نظام ملانقطی کردن وتبارز در صنف است. در این نظام آموزشی جای برای بیشتر فکر کردن و فراتر رفتن از چپترهای درسی وجود ندارد. در این نظام آموزشی معلم همه کاره است، همه فن حریف و همه چیز دادن. فاجعۀ نظام آموزشی و تحصلی ما در نوع نگاه و جهان بینی ما به امر آموزش و پرورش نهفته است.
این نظام آموزشی هیچ گونه جایی برای تفکر انتقادی را بر نمی‌تابد. کل تلاش‌های شاگردان و دانشجویان باید معطوف به وظایف صنفی در محدوده فهم معلم و استاد باشد. وقتی هم که تفاوتی تبارز می‌کند به چیزی ختم می‌شود که زهرا نشان مان داد. و ای کاش کل قضیۀ زهرا همین باشد. نظام آموزشی ما در مکاتب و مراکز دانشگاهی البته به شدت فاسد و برده پرور است. فساد اخلاقی موجود در برخی موسسات تحصیلات عالی چیزی نیست که بر کسی پوشیده باشد. روابط شاگرد استادی گاه بر پایه خواست‌های غیرمشروع شکل گرفته است. مسوولان این همه را می‌دانند اما خاموش اند، چون بخشی از چرخه فساد موجود در این نظام اند و تا زمانی که مکاتب و دانشگاه های ما چنین باشند باید منتظر رویدادهای دلخراش چون مرگ زهرا بود.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.