احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالکبیر صالحی/ یک شنبه 12 قوس 1396 - ۱۱ قوس ۱۳۹۶
بخش دوم/
۲) دلیل دیگری که مستمسکِ طرفداران حجیت فهم سلف قرار گرفته، آیه ۱۱۵ سوره نساء است که خداوند در آن چنین میفرماید: وَمَنْ یُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدَى وَیَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِیرًا.
نکته قابل توجه در آیه فوق، جمله «وَیَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ» است که تخلف از سیره و طریقه مؤمنان را جایز نمیشمارد. هواداران حجیتِ فهم سلف در تفسیر این عبارت میگویند که منظور از «سَبِیلالمؤمنین»، راه و روشِ سلفِ صالح است و از اینروی، ما گریز و گزیری نداریم جز اینکه قرآن و سنت را به سبک و روشی بفهمیم که با اقوال و اعمال و آثار و افکار سلف همخوانی داشته باشد، در غیر این صورت سزاوار و رهسپار جهنم میگردیم و به عذابی سخت و هولناک گرفتار میشویم.
نقد و بررسی: واقعیت این است که آیه فوق هیچ ارتباطی به مسأله حجیت فهم سلف ندارد. این آیت در سیاق آیاتی که قبل از آن قرار دارند، قابل فهم است. چنانکه از سیاق و سِباق آن برمیآید، آیتِ مذکور درباره یکی از مسلمانان که مرتکب سرقت شده بود، نازل شده است. او که زره (لباسجنگِ) مسلمانی دیگر را دزدی کرده بود، از ترس لو رفتن و افشاشدنِ موضوع، زره را در خانه یکی از همسایهگانِ یهودیاش پنهان کرد و با صحنهسازی و دغلبازی، آن یهودی بیگناه را در محضر پیامبر متهم نمود. پیامبر (ص) تحت تأثیر صحنهسازیهای سارق، میخواست که علیه یهودیِ مذکور حکم صادر کند، اما با نزول وحی چهره سارقِ واقعی افشا و خیانتِ او برملا شد. سارق به دنبال این رسوایی، به جای اینکه توبه کند و به راه صلاح و فلاح باز گردد، راه کفر در پیش گرفت و ضمن فرار به مکه، رسماً از جرگه مؤمنان خارج گردید و راه و روش مخالفت و سرکشی در برابر پیامبر را برگزید. در نتیجه، آیه فوق نازل شد و ضمن اشاره به این خیانت و رسوایی، خاطرنشان کرد که: «کسی که بعد از آشکارشدنِ حق، از درِ مخالفت و دشمنی در برابر پیامبر (ص) درآید و راهی جز راه مؤمنان را انتخاب نماید، ما او را به همان راه که میرود، میکشانیم و در قیامت به دوزخ میفرستیم و چه جایگاه بدی در انتظار او است».
۳) دلیل دیگری که برای اثبات حجیت و برتریِ فهم سلف ارائه میشود، آیه ۱۳۷ سوره بقره میباشد که خداوند در آن چنین میفرماید: فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ مَا آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا هُمْ فِی شِقَاقٍ فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ.
سلفیان بر بنیاد این آیت، مدعی میشوند که ایمانِ صحابه ایدهآلترین ایمان است که از فهم رسا و علم درستِ آنان نسبت به وحی الهی مایه گرفته است، و در نتیجه هیچ فهمی به پایه فهمِ آنان از دین نمیرسد و مسلمان گریز و گزیری ندارد جز اینکه در فهمِ دین، صحابه و سلف را مقتدا و پیشوای خویش قرار دهند.
نقد و بررسی: تفسیر فوق از مصادیق بارزِ تفسیر به رأی است که سلفیان همواره دیگران را بدان متهم میکنند و در اینجا خودشان به دام آن گرفتار آمدهاند. این آیت در پیوند به حجیت فهمِ سلف، نه صراحت دارد نه هم اشارت. چنانکه از سیاق و سِباق آن برمیآید، آیت مذکور چالشِ عقیدتی مسلمانان با اهل کتاب را مورد بحث قرار میدهد. ماجرا از این قرار است که یهودیان و مسیحیان معاصر پیامبر اسلام (ص) حضرت ابراهیم را از همکیشانِ خود قلمداد مینمودند و مدعی میشدند که دستیابی به هدایت میسور و میسر نیست جز از رهگذرِ یهودیت یا مسیحیت. قرآن با کشیدن خط بطلان بر ادعای بنی اسراییل، ابراهیم را نمادِ حنفیت، پاککیشی و یکتاپرستی میخواند و در آیه ۱۳۶ سورۀ بقره، به مسلمانان دستور میدهد که به یهودیان و مسیحیان بگویند: «ما به خدا ایمان آوردهایم، و به آنچه از ناحیه او بر ما نازل شده و به آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و پیامبران اسباط (نوادهگان یعقوب) نازل گردید و همچنین به آنچه بر موسى و عیسى و پیامبران دیگر از ناحیۀ پروردگارشان داده شده ایمان داریم، و هیچ فرقى میان آنها نمىگذاریم و در برابر فرمان حق تسلیم هستیم».
سپس در آیه موردِ نظر، خطاب به مسلمانان میگوید که اگر مسیحیان و یهودیان نیز همانندِ شما به تمام پیامبران الهی ایمان بیاورند و بین آنها فرق نگذارند و همه را به یک پیمانه احترام کنند، به راه راست هدایت میشوند. اما اگر به حقیقت پشت کنند و بین پیامبران الهی فرق و تفکیک قایل شوند، از جرگه هدایتیافتهگان جدا میگردند.
با درنظرداشت نکته پیشگفته، روشن و مبرهن است که تمسک به آیتِ فوق برای اثبات حجیت فهمِ سلف با سیاق آیت سازگاری ندارد و از مصادیق تفسیر به رأی قلمداد میشود.
دوم) ادله روایی
۱) یکی از روایاتی که قایلانِ به حجیت فهم سلف برای اثبات مدعای خود بدان استناد میجویند، حدیث ذیل است: «حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ حُجْرٍ قَالَ: حَدَّثَنَا بَقِیَّهُ بْنُ الوَلِیدِ، عَنْ بَحِیرِ بْنِ سَعْدٍ، عَنْ خَالِدِ بْنِ مَعْدَانَ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَمْرٍو السُّلَمِیِّ، عَنْ العِرْبَاضِ بْنِ سَارِیَهَ، قَالَ: وَعَظَنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَوْمَاً بَعْدَ صَلَاهِ الغَدَاهِ مَوْعِظَهً بَلِیغَهً ذَرَفَتْ مِنْهَا العُیُونُ وَوَجِلَتْ مِنْهَا القُلُوبُ، فَقَالَ رَجُلٌ: إِنَّ هَذِهِ مَوْعِظَهُ مُوَدِّعٍ فَمَاذَا تَعْهَدُ إِلَیْنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «أُوصِیکُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ وَالسَّمْعِ وَالطَّاعَهِ، وَإِنْ عَبْدٌ حَبَشِیٌّ، فَإِنَّهُ مَنْ یَعِشْ مِنْکُمْ یَرَى اخْتِلَافًا کَثِیرًا، وَإِیَّاکُمْ وَمُحْدَثَاتِ الأُمُورِ فَإِنَّهَا ضَلَالَهٌ فَمَنْ أَدْرَکَ ذَلِکَ مِنْکُمْ فَعَلَیْهِ بِسُنَّتِی وَسُنَّهِ الخُلَفَاءِ الرَّاشِدِینَ المَهْدِیِّینَ، عَضُّوا عَلَیْهَا بِالنَّوَاجِذِ».
على بن حُجر، از بقیه بن ولید، از بحیر بن سعد، از خالد بن معدان، از عبدالرحمن بن عمرو سُلَمِى روایت کرده است که عِرباض بن ساریه مىگوید: روزى رسول خدا (ص) بعد از نماز صبح، ما را موعظه بلیغى نمود؛ چنانکه اشک از چشمانِ ما سرازیر و دلهایمان هراسناک شد. مردى گفت: این موعظه کسى است که میخواهد وداع کند. اى پیامبرِ خدا! چه پیمانى بر عهده ما میگذارى؟ پیامبر فرمود: شما را به تقواى الهى و تسلیم و فرمانبردارى از (حکمروایان) سفارش مىکنم، حتا اگر بردهیی حبشى بر شما مقرر گردد، زیرا هر کدام از شما که زنده بماند اختلافات فراوانى را به چشم خواهد دید. شما را از مسایل نوپدید برحذر مى دارم؛ چرا که این مسایل در زمره گمراهى است. پس هر کدام از شما چنین دوران اختلافات و بدعتهاى پس از مرا درک کند، باید به سنت من و سنت خلیفهگانِ راشد و هدایتیافته چنگ زند و در پایبندى بدان، استقامت و پایمردی کند.
این حدیث با اندکی تفاوت در سنن أبیداود و ابن ماجه نیز روایت شده است. نکته درخورِ توجه در روایت فوق، جمله «فَعَلَیْهِ بِسُنَّتِی وَسُنَّهِ الخُلَفَاءِ الرَّاشِدِینَ المَهْدِیِّینَ» است که طرفداران حجیت فهم سلف با تمسک به آن مدعی میشوند که متابعت از صحابه واجب است و ما مکلف و مؤظفیم که در علم و فهم و اعتقاد و عمل از راه و روش و سنت و طریقتِ آنان پیروی کنیم.
نقد و بررسی: این حدیث هم از لحاظ سند و هم از جهتِ متن دچار اشکالات فراوانی است که صحت و وثاقتِ آن را زیر سوال میبرد. نِکات زیر درباره این حدیث درخور توجه است:
نکته یکم) عِرباض بن ساریه تنها کسی است که از میان صحابیانِ پیامبر این حدیث را روایت کرده و تمام اسناد و طُرق روایتِ آن در منابع حدیثی به او منتهی شده و هیچ صحابی دیگری آن را گزارش ننموده است. چنانکه در شأن ورود آن تصریح شده است، محلّ ایرادِ این حدیث مسجد و بعد از اقامه نماز صبح بوده است. حال پرسش این است که چطور از میان تمام صحابیانی که در مسجد حاضر بودند و سخنرانی غرّا و گیرای پیامبر را شنیدند، تنها عِرباض بن ساریه آن را گزارش کرده است و هیچ صحابیِ دیگری آن را نقل ننموده است؟
نکته دوم) در کُل، سه نفر این حدیث را از عِرباض بن ساریه نقل کرده اند. این سه نفر عبارتاند از: عبدالرحمن بن عمرو سُلمی، حُجر بن حُجر کِلاعی، و یحیی بن ابیمُطاع شامی.
عبدالرحمن بن عمرو سلمی نخستین راوی این حدیث میباشد که روایت موجود در سننِ ترمذی از طریق او گزارش شده است. او البته راوی پُرکاری نیست و در تمام منابع حدیثی فقط همین یک حدیث از زبان او نقل گردیده و در زنجیره اسناد هیچ حدیثِ دیگری از او در ذکری نرفته است. به همین دلیل، یحیی بن قطان فاسی او را رِوایتگری مجهولالحال میخواند و در نتیجه، این حدیث را ضعیف میداند.
حُجر بن حُجر کِلاعی راویِ دیگری است که این حدیث را از عِرباض گزارش کرده است. حدیث موجود در سننِ أبیداوود از طریق حُجر گزارش شده است. از وضعیت حجر اطلاعات چندانی در دست نیست و یحیی بن قطان او را نیز راوی ناشناخته و مجهولالهویهیی میداند.
راوی دیگری که حدیث فوق را از عرباض بن ساریه روایت کرده است یحیی بن أبیمُطاع شامی میباشد. حدیث موجود در سنن ابن ماجه از طریق یحیی گزارش شده است. نکته درخور توجه این است که یحیی در حالی از عِرباض حدیث روایت میکرد که هیچگاه او را ندیده بود. ابن رجب حنبلی میگوید که حُفّاظ شام ملاقات یحیی با عرباض را انکار کرده و گفتهاند که آن دو هیچگاه همدیگر را ندیده اند. ابوزُرعه دمشقی نیز از روایت این حدیث توسط یحیی اظهار تعجب کرده و ملاقات او با عِرباض را انکار نموده و فاصله زمانی بین آن دو را زیاد خوانده است. دُحیم نیز ملاقات یحیی و عِرباض را بعید دانسته است. ذهبی از احتمال اِرسالِ حدیث سخن میگوید و یادآور میشود که محدثانِ شام به صورت گسترده از این شیوه استفاده میکردند و از کسانی که ندیده بودند، حدیث نقل مینمودند.
نکته سوم) تا اینجا دیدیم که هیچیک از راویانِ اصلی حدیث که آن را از عرباض نقل کرده اند، از گزند نقد و جرح خِبرهگان و متخصصان فنِّ حدیثشناسی در امان نمانده اند. دیگر راویانی که در زنجیره اسناد این حدیث حضور دارند و آن را از طریق یکی از سه راویِ پیشگفته نقل کردهاند نیز در معرض جرح سنگینِ حدیثشناسان قرار گرفتهاند و اکثراً ثِقه و معتمد نبودهاند.
نکته چهارم) تمام راویانِ این حدیث از اهالی شام بودهاند و حدیث مذکور جز از طریق راویان شامی، از هیچ طریق دیگری نقل و گزارش نشده است. گفتنی است که شام مرکز قدرت بنیامیه بود و بهخاطر جور و ستم حکمرانان اموی، همواره در معرض شورش و آشوب و بحران قرار داشت. از اینرو احتمال میرود که این حدیث به اشاره حاکمان اموی جعل شده باشد. آنچه بر قوت این احتمال میافزاید، توصیه حدیث به حرفشنوی و فرمانبرداریِ مطلق و بیقید و شرط از حُکّام است. گویا حاکمانِ اموی میخواستند با جعل این حدیث، پایههای مشروعیتِ حکومتِ خویش را تحکیم بیشتری ببخشند و فریادهای حقطلبانه، عدالتخواهانه و اصلاحگرانه معترضان را با استفاده از سلاح دین خاموش سازند. البته آنان توصیه به تقواپیشهگی و پیروی از سنت نبوی و سنت خلفای راشدین را نیز چاشنیِ حدیث ساختند تا جعلیبودنِ آن بهآسانی قابل تشخیص نباشد.
Comments are closed.