احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:س. د. شفیعی/ سه شنبه 1 حوت 1396 - ۳۰ دلو ۱۳۹۶
برای دانستن موردی، متن قدیمی فارسی را به خوانش گرفته بودم که با واژۀ (پُختی) سر خوردم. به طور مستقل این واژه را در فرهنگ واژهگانی که در اختیارم بود، نیافتم. بعد حین جستجو با نوشتۀ دیگری که از متن کتاب تاریخ سیستان ماخذ بود، مواجه شدم که واژۀ (بختی و پختی) در آن به کار رفته بود. به نقل از دانشنامۀ آزاد و بر اساس اشارات محمد تقی بهار (ملک الشعرا) که در مقدمۀ تصحیح کتاب تاریخ سیستان آورده است، تاریخ سیستان از کتابهای کهن به زبان فارسی است که چندین تن (احتمالاً دو نفر) در سدههای پنجم تا هشتم قمری آن را به نگارش در آورده اند. این کتاب جدا از ارزش تاریخی، از نظر زبان و ادبیات فارسی اهمیت بسیار زیادی دارد. از این کتاب تنها یک نسخۀ خطی به دست آمده است که متعلق به پیش از سال ۸۶۴ هجری قمری است که خود نیز از روی نسخۀ قدیمیتر، مغلوط و ناتمام توسط ملک الشعرا محمد تقی بهار، با رنج فراوان تصحیح گردیده است. عنوان تاریخ سیستان را هم ملک الشعرا بهار، برگزیده است. گذشته از شناسنامه و معرفی کتاب تاریخ سیستان که فضا و پرداخت مفصلتر و بیشتری میخواهد، واژۀ (بختی) در جایی از این کتاب چنین آمده است:
«خاموش که تا او بزادست جهودان عالم را خواب و قرار نیست هر چه زو بینی نهان دار، باز بر مادر او شدم و او را بدرود کردم و برفتیم و من بر آن خر خویش نشستم و او را اندر پیش گرفتم، آن خر روی بهسوی کعبه کرد و سجده کرد و چیزی بسر بنمود و برفتیم، و آن زنان از من عجب میکردند که یا بنت ابی ذویب این نه آن خر است که با ما بهراه میآمد این اشتر بختی* است!…» (کتابخانۀ تخصصی تاریخ اسلام، تاریخ سیستان، متن، حاشیۀ صفحه: ۶۶)
بعد در حاشیۀ کتاب و در توضیح (اشتر بختی) مصحیح کتاب احتمالاً (ملک الشعرا بهار) آورده است: «پختی بهضم اول و پاء فارسی، اشترهای قوی دوکوهانه و نر را گویند و بهعقیدۀ حقیر، (پختی) منسوب به (پختان) است که نام اصلی افاغنه است و اتفاقاً اشترهای دوکوهانه و بزرگ از حدود سند و کابل بوده و غالباً هدایای پادشاهان سیستان و نیمروز و کابل را به دربار خلفا میبردند». بعد نویسندۀ این توضیح، ارجاعی داده است بر (تاریخ عمر و لیث در طبری و کامل و غیره و نیز خواب دیدن نوشیروان اشتران عربی و بختی را در ساحل دجله در بلعمی) که متأسفانه هم اکنون دسترسی به این آثار، برای نگارندۀ این سطور، ممکن نیست.
خلاصه اینکه نوع شتری که در شناسنامهها انگارهیی آن درج شده است، اشتر بختی یا همان اشتر پُختی است که پُختی خود، گرفته شده از (پُختان = پتهان = پشتون) است. در آن سدهها اکثر (پُختان)ها زندهگی عشایری داشتند و معمولاً از شترهای دوکوهانه به دلیل قوت و قدرت آنها برای انتقالات، تجارت و کوچکشیها استفاده میکردند، منسوب کردن و یا تعلق دادن اشترهایی از این نوع به (پختانه = پشتون)ها نیز از همین دید و برداشت، سرچشمه گرفته است که بیمورد هم نیست. از اینرو، اگر امروز بخش اعظمی از مردم غیر پشتون به درج انگارۀ شتر اعتراض میکنند، باید حق را به جانب آنها دانست. از سوی دیگر، درج انگارهیی خاصتاً از اشتر بختی، هدف پُشت پردۀ به اصطلاح تذکره یا کارت هویت ملی(؟) را نیز برملا میسازد که همان منسوب کردن همه به نماد متعلق به یک هویت (پختان دیروز = پشتون امروز) است. از این دریافت، پیوند اصرار بر درج واژۀ (افغان) بهعنوان هویت ملی نیز، روشن میشود که ابعاد فراقومی ندارد. در غیر اینصورت، با وجود اعتراضها و متلکگوییهای فراوانی که در رابطه به آوردن انگارۀ اشتر در شناسنامههای دیجیتالی صورت گرفت، چرا هیچ نهاد و مسوول دولتی در پیوند به رابطۀ شتر با شناسنامه، توضیحی حتا مختصر به مردم ارایه نکرد؟ البته گاهگاهی و جا، جایی اشتر را نمادی از کاروانها و تجارت راه ابریشم نامیدند که اگر بر این مقیاس اندازه کنیم، اشتر میتواند نماد ملی تمام آن کشورهای امروزی گردد که دیروز در مسیر راه ابریشم واقع بودهاند. اگر هدف از درج واژهها و نمادها در شناسنامههای دیجیتالی ملیگرایی و واحدسازی ملیتها و اتحاد و همبستهگی ملی است، پس چرا این واژهها و نمادها از جاهای بیرون آورده میشوند که منسوب به یک قوم و یک هویت خاص اند؟
به نظر من، مسألۀ شناسنامهها و هویت ملی در افغانستان، زمانی میتواند به درستی حل شود و نتیجۀ مطلوب داشته باشد که نمادها، مصطلاحات و واژهگانی که بهمنظور انعکاس هویت جمعی مردم این سرزمین رسماً به کار گرفته م شوند، آن باشند که منسوب به هیچ قوم، تبار و هویتی نگردند و برعکس، همه خود را در آن بیابند. اگر درج کردن انگارۀ بُزکشی در شناسنامههای دیجیتالی به دلیل اینکه متعلق به سمت شمال افغانستان است، نمیتواند نماد ملی برای سمت جنوب گردد؛ همینطور درج انگارۀ «اشترِ بختی» هم نمیتواند نمادی گردد بر فرهنگ و یا گذشتۀ مردمان سمت شمال و یا مناطقی از کشور که با اشتر و ساربانیاش ناآشنا اند و بیگانه. اصلاً چرا باید این نمادها حیوانات و جانوران باشند؟ چرا مثلاً طبیعت این سرزمین نه که متعلق به همه است؟ مثلاً سلسله کوههای هندوکش، سپید کوه، تندیسهای بامیان، قلۀ پامیر و…، چرا نه، که جغرافیایی این سرزمین را به نمایش میگذارند و جهان و جهانیان با آنها آشنایی کامل دارند؟ و یا اصلاً چه ضرورتی به گذاشتن انگاره و یا نماد است وقتی این موارد، اینهمه مشکلزا و حساس اند؟ مگر ما با یک شناسنامۀ دیجیتالی که تنها مشخصات ذاتی ما در آن باشد، قابل شناخت نیستیم که باید اشتری ما را به تعریف گیرد و یا واژهیی که خود از لحاظ تاریخی و حقوقی، مورد بحث است و مکث، معرفی گردد بر هویت ملی ما؟ یعنی واقعاً هیچ راه دیگری نیست که باید سعی بر سوار شدن بر گردههای مردم و هویت و باورهای فرهنگی و تاریخی تودهیی از مردم و راه را برای افتراق و تجزیه هموار کنیم؟
معادلۀ هویت در افغانستان تنها دو حاصل دارد:
۱٫ یا همه را با تاریخ و هویت شان بپذیرید و دست از سیاستهای حذف و تفوقطلبی بردارید و بگذارید فرهنگها و معرفههای فرهنگی و سیاسی اقوام رشد طبیعی خود را داشته باشند.
. یا گواه تجزیه کشوری باشید که مردمانش سدهها با وجود اختلافات و جفاها و جبرهای تاریخی، در کنار هم زیسته اند.
راه دیگری نیست. تحمیل سیاست قومی منجر به حاکمیت مطلق یک قوم در این سرزمین شده نمیتواند. این خواب: محال است و خیال است و جنون.
Comments are closed.