احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمــد عمران/ دوشنبه 21 حوت 1396 - ۲۰ حوت ۱۳۹۶
این روزها که افغانستان یک بارِ دیگر دچار تنشهای قومی و زبانی شده و انحصارگرایی بهصورتِ سرسامآور بیداد میکند، موضوع همدیگرپذیری از زبانهای زیادی شنیده میشود. این مفهوم پس از بهوجود آمدنِ حکومتِ موقت به رهبری حامد کرزی که نخستین دولتِ پساطالبانی بود، مفهوم مورد علاقۀ بسیاری از گروهها و جریانهای سیاسی قرار گرفت و از آنزمان تا به امروز، حلِ مشکلِ افغانستان از سوی سیاسیون و فعالان مدنی کشور در گروِ تحققِ چنین مفهومی معرفی شده است.
حامد کرزی رییسجمهوری پیشینِ افغانستان نیز از همدیگرپذیری زیاد سخن میگفت و او حتا به این باور رسیده بود که در افغانستان چیزی که بعد از رسیدنِ او به قدرت تحقق یافته، یکدیگرپذیری تمام اقوام، گروهها و جناحهای سـیاسی است. او در مثالهایی که ارایه میکرد، همواره به این نکته اشاره داشت که وقتی به قندهار یا بامیان رفته، دیده است که تصویرهای بزرگِ قهرمان ملی کشور شهید احمدشاه مسعود در همهجا زیر بیرق سهرنگ کشور جلوهنمایی میکند. آقای کرزی چنین نمایی را نشانۀ روشنِ همدیگرپذیری در میان مردم افغانستان میدانست.
مرحوم مارشال محمدقسیم فهیم نیز در سخنرانیهای متعددی، از همدیگرپذیری سخن گفته و حتا برای اینکه مردم افغانستان چنین مفهومی را در زندهگی عملیشان محقق سازند، اشک ریخته است. دیگر رهبران سیاسی نیز در راسـتای مفهوم همدیگرپذیری سخنان مشابهِ زیادی دارند. حتا گلبدین حکمیتار رهبر یکی از شاخههای حزب اسلامی از روزی که به روند صلح پیوسته، به گونههایی از این مفهوم در سخنرانیهایش استفاده میکنـد. او نیز بارها گفته که بیایید گذشته را به فراموشی بسپاریم و فصل تازهیی را در زندهگی سیاسی و اجتماعیمان آغاز کنیـم. اما او در کنار دعوت به همدیگرپذیری، تفرقهافکنی و تبعیض را هم فراموش نکرده و هرجا که سخنی گفته، حتماً نفاق نیز به میان آمده است.
تعبیرِ آقای حکمتیار از همدیگرپذیری، به گمان اغلب، تمام مردم افغانستان را در بر نمیگیرد و او فقط به یک قومِ خاص خطاب میکند که همدیگرپذیر شوند. با این حال، او از غافله عقب نمانده و از این مفهوم در صحبتهایش به اندازۀ کافی سود جسته است. اما واقعاً ما به چنین جایگاهی رسیدهایم که همدیگرپذیر شده باشیم؟ آیا فقط با گفتن اینکه یکدیگر را بپذیریم، همه قبول میکنند و دیگر افغانسـتان به کشوری یکپارچه و بدون سیاستهای تبعیضآمیز مبدل میشود؟
امریکاییها به عنوان یکی از اصلیترین پیشقراولانِ دموکراسی لیبرال نیز تا دیرزمانی شعارِ برابری و یکدیگرپذیری را سر میدادند، اما رنگینپوستان همچنان مورد تبعیض و نابرابری قرار میگرفتند. این کشور بیانیۀ رفع تبعیض در برابر دیگر اقوام و نژادها را در زمان آبراهام لینکلن منتشر کرد، ولی مدتزمانِ زیادی وقت در بر گرفت تا واقعاً رنگینپوستان در آن جامعه از حقوقِ مساوی با سفیدپوستان برخودار شدند. همین لحظه گروهها و جریانهایی در امریکا وجود دارند که نسبت به سیاهپوستان نگاه تبعیضآمیز دارند و آنها را جزوِ انسـان به شمار نمیآورند. اما حالا به دلیل اینکه ساختارهای اجتماعی تغییر کرده، رنگینپوستان مورد آزار و شکنجه قرار نمیگیرند و از آزادیهای بیشتری برخوردارند. حتا رسیدن باراک اوباما به ریاست جمهوریِ این کشور در قرن بیستویک، تحولی عظیم در امریکا به شمار آمد و گفته شد که در این کشور حالا یک سیاهپوست هم میتواند رییسجمهور شود.
بحث تبعیض و همدیگرپذیری، بحثی ساده نیست که با شعار تحقق پیدا کنـد. رنگینپوستان و زنان در کشورهای بزرگِ دنیا قربانی دادند و سالها برای رسـیدن به حقوق مساوی و پذیرش در جامعه مبارزه کردند. این بحث که تازه در افغانستان باب شده و از گذشتهها به میراث مانده، به این زودی و سادهگی قابلِ حل نیست. همدیگرپذیری یک کیفیت است که در درون مناسبات عینیِ جامعه شکل میگیرد. تا زمانی که اکثریتِ جامعه نسبت به دیگران نگاه انسانی پیدا نکننـد، همدیگرپذیری در آن جامعه دچار مشکل خواهد بود.
همدیگرپذیری یعنی بریدن و فاصله گرفتن از بسترهای قومی، زبانی و نژادی و پیدا کردنِ حسِ انسانی محض. تا زمانی که ما در انتخابات و سایر تصمیمگیریهای سیاسی و اجتماعی، توجهمان به این باشد که چه کسی از زبان و قومِ ماست و چه کسانی بیرون از دایرۀ زبان و قبیلۀ ما قرار دارند، همدیگرپذیری صرفاً یک شعار در روی کاغذ و یا عبارتی زینتی در سخنرانیها باقی خواهد ماند.
مسلماً همدیگرپذیری در افغانستان با چند چالشِ مهم روبهرو است. از یکطرف بسیاری از کسانی که شعار همدیگرپذیری سر میدهند، خود به همدیگرپذیری اعتقادِ راسـخی ندارند و به دنبال پروژههای قومی و تباری خود هستند. اکثر مردم افغانستان از بُعد اینکه تو کی هستی و من چه کسی هستم و به کدام زبان و قوم تعلق دارم، شاید با هم مشکلی نداشته باشند؛ ولی بخشی از جامعه و بهویژه نخبهگان از بسترهای قومی ـ هویتی به نفع برنامههای سیاسیِ خود استفاده میکنند.
بخش بزرگی از مشکل همدیگرپذیری در افغانستان مربوط به نخبهگانِ آن میشود که تبعیض و نابرابری و زیادهخواهی و انحصارگرایی را دامن میزنند. از طرف دیگر، وقتی بسترهای عینی همدیگرپذیری وجود نداشته باشند، چگونه میتوانیم دیگران را به پذیرش همدیگرپذیری و انسانی زیسـتن باورمند سازیم. وقتی کسانی مثل مخکش در مهمترین موقعیتهای دولتی، تبعیض و تعصب را به صورت رسمی و سازمانیافته دامن میزنند، چگونه اقوام افغانستان مطمین خواهند شد که مورد تعصب و تبعیض و نابرابری قرار نگرفتهاند؟
همدیگرپذیری به بسـتری از عدالت اجتماعی و سیاسی نیاز دارد. وقتی مشارکت و تقسیم قدرت در کشور به صورتِ ناعادلانه در اختیار یک گروه و یک قوم باشد، هیچ همدیگرپذیرییی عینیت نخواهد یافت و نباید خود را بیهوده و بیجهت تسلی داد. برای رسیدن به همدیگرپذیری، باید در مسیرِ عدالت و برابری گام برداشت و در صورت لزوم، مبارزه کرد و قربانی داد؛ آنوقت است که همدیگرپذیری و بهطور کُل، زیستِ انسانی تحقق مییابد. در غیر این صورت، هرقدر از همدیگرپذیری سخن گفته و شـعار تولید شود، همهگی بر اثرِ رفتارها و کردارهایِ عینیمان در جامعه بادِ هـوا خواهد شد.
Comments are closed.