احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمد ذکی خاورنیا/ شنبه 11 حمل 1397 - ۱۰ حمل ۱۳۹۷
بخش چهارم و پایانی/
برای اینکه غم و اندوهی را که اندیشههای افراطی سالهای متمادی بر روح و روانِ ما انبار کردهاند، از چهره خود بزداییم، در ذیل به نمونهیی از موضوعاتِ این کتاب میپردازم.
اشاره به چشم
امام ابن حزم میگوید: «پس از کنایه به سخن گفتن اگر مورد پذیرش قرار گرفت، نوبت اشاره به گوشۀ چشم میرسد، این اشاره جایگاه ستودنییی داشته و تأثیر شگفتی هم میگذارد که قطعاً باعث وصل میگردد… اشاره به گوشۀ یک چشم، نشانۀ بازداشتن از کاری است، و سست گردانیدان آن نشانۀ قبول میباشد و نگاهِ دوامدار دلیل بر احساس درد و تأسف بوده و شکستن نگاه، نشانۀ شادمانی و خوشحالی است…».
مکاتبه و نامهنویسی
ابن حزم میگوید: «پس از اشاره با چشم، نوبت نامهنویسی میرسد و نامهها دارای نشانههاییاند… مناسب است که نامه با لطیفترین شکل تهیه گردد و با جذابترین و نغزترین الفاظ نگاشته شود… و حتا رسیدن نامه به دست معشوق و اطلاع یافتن از آن، خود دارای لذتی بینظیر است که به حد دیدن معشوق میرسد… .
امام در اینباره چنین میسراید:
جواب اتانی عن کتاب بعثته
فسکن مهتاجا وهیج ساکنا
سقیت بدمع العین لما کتبته
فعال محب لیس فی الود خائنا
فمازال ماء العین یمحو سطوره
فیا ماء عینی قد محوت المحاسنا
غدا بدموعی اول الخط بینا
واضحی بدمعی اخر الخط بائنا
ترجمه: پاسخ نامهیی که فرستاده بودم برایم رسید
آن نامه، او را که ناآرام بود آرام کرد و آرام را به هیجان آورد
زمانیکه آن نامه را نوشتم، با آب دیده آبیاریاش کردم
کار عاشق اینگونه است که در آن خیانت وجود ندارد
همواره آب دیده سطرهای آن را نابود میکرد
ای آب دیده حقا که زیباییها را محو و نابود کردهای
با آب دیدهام در بامدادان اول خط آشکار گردید
و در چاشتگاه با آب دیدهام آخر خط هویدا شد».
به همین لحاظ ابن حزم عاشقان را توصیه میکند که نامههای خود را پاره پاره بفرستند تا اگر به دست دیگری بیفتد، باعث رسوایی نشود!.
بدون تردید که این فقیه بزرگوار، استاد در هنر عشقبازی با زنان بوده است. اما آیا میتوانیم صاحب کتاب «المحلی» را فاسق و بداخلاق و بیحیا به حساب آوریم؟!
هرگز، اینها حقایق زندهگیاند که ابن حزم اندلسی به آنها اعتراف کرده و در فضای اجتماعیِ بازی که زندهگی میکرده، با آن سروکار داشته است، بدون اینکه احساس حیوانی به شهوت جنسی که همواره با دیدن زن برای برخیها زنده میشود، مطرح باشد، که چنین چیزی با اخلاق حمیده، جوانمردی و خلقوخوی عالی منافات دارد.
فقها در حوزۀ دین کتاب مینوشتند، عبادات و احکام آن را شرح میدادند و نیز دنیا را درک میکردند؛ به همین لحاظ دربارۀ عشق و معاشرت نیز مینوشتند که رقیبان آن را ممنوع میپندارند، اما آنها به این عقیده بودند که نوشتن در این زمینهها ممنوعیت شرعی ندارد. به ساز و آواز گوش میدادند و در جشنهای عروسی خلفا و امیران که به حد افراط در آنها خرج میشد، حضور مییافتند و هرگز مردم را برای انقلاب در برابر آنها و تکفیرشان دعوت نکردند. کتابهای خداناباوران را میخواندند اما به طلاق شدن زنان و مصادرۀ اموالشان حکم صادر نمیکردند و همواره با آنها به بحث و گفتوگو مینشستند و در اثر این گفتوگوها بود که جهان اسلام با فلسفۀ یونان آشنا شد که این تعامل باعث بهوجود آمدن جریانهای عقلگرا در خیرالقرون گردید، و در یکجا و در یک دیوان با آتشپرستان، نصرانیان و یهودیان گردهم جمع میشدند و هرگز آنها را طرد نمیکردند، و به علمالیقین میدانستند که خلفا و امیران کارشناسانی از آتشپرستان، نصرانیان و یهودیان را استخدام میکنند اما هرگز بر آنها خشم نگرفته و خواهان عزلشان نمیشدند. آیا عاقلانه است که بگوییم فقها در آن عصر از آیات قرآنی و احادیث نبوی آگاهی نداشتند؟ باز در عصر حاضر جاهلانی که بیشتر از یک و دو کتاب نخوانده اند و تمام داشتههای علمیشان بیشتر از چند حدیثی نیست که آنها را طوطیوار حفظ کرده و از فقه آن هم آگاهی ندارند، میآیند و با کمال پُررویی و بیحیایی به تکفیر دیگران میپردازند.
هدف ما از بیان آنچه گذشت این است که به این امر اعتراف کنیم که دنیای جهان اسلام مانند دنیای دیگران است، در آن اموریست که نمیتوان نادیدۀشان گرفت و به آنها اعتراف نکرد. دنیای اسلام آنگونه که برخیها تصور میکنند، دنیای خیالی نیست بلکه دنیاییست که در آن لهو و خوشگذرانی و لذت بردن از نعمتهای دنیوی و ساز و آواز و رسم و موسیقی و هنرهای زیبای دیگر وجود دارد. دنیا چنان است که گنجایش همگان را دارد و آنهایی که تصور میکنند پس از ایجاد دولت خلافت و تطبیق قوانین دینی میتوانند این همهچیز را از بین ببرند، کور خواندهاند. چرا بهجای نابودسازی هنر، آن را به هنر هدفمند تبدیل نکنیم؟ چرا در برابر کسانی که در زمینههای موسیقی و هنر و رسم موهبه دارند، موانع ایجاد کنیم؟
چرا برخیها تصور میکنند که زندهگی فقط با مسجد رفتن رونق مییابد و همواره مانع آزادی دیگران میشوند و این باعث میشود که دیگران بخاطر عناد و لجبازی، راهی را در پیش گیرند که حتا امور طبیعی را در خفا انجام دهند؟ نمونههای بارز آن را در حاکمیت طالبان در گذشته و خلافت داعش و حاکمیت ولایت فقیه در ایران میبینیم، به گونهیی که خیلی از جوانان و آزاداندیشان بهخاطر لجاجت و عناد در برابر دیکتاتوری این حکومتها دینستیز شده اند! جالبتر از همه اینکه برخی از گروههای دینی در سالهای اخیر از آزادیهای موجود استفاده کرده و در برابر هرچیزی که خلاف میلشان بود راهپیمایی کردند، درحالیکه اگر در سایۀ امارت ملا عمر و خلافت داعش چنین کاری را میکردند، به اتهام بغاوت سرهایشان در چهارراهیها آویزان میگردید! اما اینها این راهپیمایی را بهخاطر اینکه مانع کنسرت آوازخوانی شوند بهراه انداختند و شعارهای مرگ را سر دادند، اما تا کنون دیده نشده که این گروهها در برابر ظلم، استبداد، تبعیض نژادی و فساد حاکمان کشور و انتحار و انفجار گروههای دینی راهپیمایییی کرده باشند. از عملکرد این گروهها دانسته میشود که آنها در اوج فساد اخلاقی قرار دارند، بهخاطر آوازخوانی زن و یا مردی زمین و زمان را به شور میآورند اما بهخاطر کشتن نمازگزاران توسط گروههای دینی در مساجد و بازارها لب به سخن نمیگشایند!
فقهای اسلام در گذشتهها به ویژه در سدههای نخستین با حقایق دنیای اسلام خود را وفق داده بودند، به همین لحاظ با سعۀ صدر به آواز و موسیقی گوش میدادند و از آن لذت میبردند و با مخالفین فکری خود به گفتوگو میپرداختند اما هیچگاهی آنها را به کفر متهم نمیکردند و هرگز از روشهای تروریستی برای تشویق مردم ضد مخالفین استفاده نمینمودند، و صدها هزار مسلمان بدون اینکه خلافتی داشته باشند، زندهگی خود را به پیش میبردند و کسی نبود که آنها را به مردن جاهلیت تهدید کند، و فرمانروایان را میدیدند که به غیر ما انزل الله حکم میکنند اما آنها را کافر و جامعۀشان را جامعۀ جاهلی نخواندند و در برابر برادران دینی خود اعلان جهاد ننمودند. علت آن این بود که آنها بر خویشتن اعتماد داشتند و به اصطلاح عامیانه، سرِ خود حساب میکردند و توانایی آن را داشتند که چارۀ مناسبی تقدیم کنند تا بتوانند با وضعیت موجود در جامعه کنار آیند.
اما مسلمانان امروز اینگونه نیستند، از درون شکست خوردهاند و توانایی روبهرو شدن با دشمنِ واقعی را از دست دادهاند، به همین لحاظ دشمنان واقعی را ترک کرده و میلههای تفنگِ خود را بر سینههای مسلمانانی که از گروه و جماعت آنها نیستند و مانند آنها فکر نمیکنند، نشانه گرفتهاند و هرازگاهی مخالفین فکریِ خود را به سیکولار بودن، بیدین بودن و مستشرق بودن متهم میکنند.
اعتماد به نفسِ گذشتهگان باعث بهوجود آمدنِ تمدن اسلامی شد اما شکست درونیِ مسلمانان عصرِ حاضر باعث انزوا و عقبماندهگی مسلمانان گردید. آنها نهتنها نتوانستهاند تمدنی ایجاد کنند بلکه مانع بزرگی در برابر تمدنسازی دیگران شدهاند. به این باورم تا زمانیکه عقلانیت دینی به همین حال و وضعیت متحجرانه باشد، هرگز تمدنی ایجاد نخواهد شد.
جامعۀ مسلمانان نیاز به پایهگذاری روح مدارای دینی و اجتماعی دارد تا مردم بتوانند زندهگی طبیعیِ خود را بدون دلهره و اضطراب به پیش ببرند، جامعۀ اسلامی نیاز دارد که فرزندانش به گونۀ طبیعی به مسجد رفتوآمد داشته باشند کما اینکه به موسیقی پاک و هنر بلند نیز گوش دهند و علاقه داشته باشند.
به امید آن روز!
منابع
۱- تاریخ الاسلام السیاسی والدینی والثقافی والاجتماعی، حسن ابراهیم حسن
۲- تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، شمسالدین الذهبی.
۳- نیل الأوطار، محمد بن علی بن محمد بن عبدالله الشوکانی الیمنی
۴- تجدید الفکر الدینی دعوه لاستخدام العقل، احمد البغدادی
۵- الشعر والغنا فیالمدینه ومکه لعصر بنیامیه، شوقی ضیف
۶- التخلف السیاسی فی الفکر الاسلامی المعاصر، صلاحالدین ارقه دان
۷- طوق الحمامه للالفه والالاف، ابن حزم الاندلسی
۸- الصحاح والسنن.
Comments are closed.