احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:دکتر نصیر آرین/ یک شنبه 16 ثور 1397 - ۱۵ ثور ۱۳۹۷
بخش نخست/
چکیده
عفیف باختری، در شمارِ معدودشاعرانِ معاصرِ افغانستان است که می-توان شعرهای او را بر اساس دیدگاهِ «تیلور کولریج» خواند. شعرِ عفیف، تبلور تصویرهای برخاسته از دلِ زبانِ متن و از درون گفتمان شعری اوست. در برخی شعرهای او هیچ تصویر حاشیهیی، در برگ و باردادنِ خیال شاعرانۀ آن نقش ندارد، بلکه نظام انداموارِ شعر او از «ترکیبِ متفق» آواها و القاها بافته میشود، چیزی که «کولریج» آن را در ساختار و استخوانبندی شعر لازم میداند. مادّهیی که شکل شعر عفیف را میسازد و در کنار زبان از اهمیت خاصی برخوردار است، تصاویر شعرهای اوست، تصاویری که به گونۀ انداموار در کنار همدیگر قرار گرفته و پیوند جداییناپذیر میان اجزا و کلّ گفتمان شعری او برقرار کرده است.
داستانوارهگی، رابطۀ انداموارِ اجزای شعر یا به قول خواجه نصیر،«تألیف متفق»، فرم و کارکرد استعاره به عنوان مفهوم بافتی، نه یک آرایه، مفاهیمیاند که در این مقال توضیح و در شعر عفیف باختری مصداقیابی میگردد.
«کولریج»، خوانشِ سختگیرانهیی برای آثار ادبی پیشنهاد کرده است. هر اثری را نمیتوان بر اساس این دیدگاه خواند، زیرا با خوانش یک دورۀ ادبی بر این مبنا، قسمت قابل توجهی از آثار ادبی آن دوره را باید کنار گذاشت و از نظر افگند، زیرا قاعدهای که او برای خوانش آثار ادبی در نظر دارد، فقط شامل «شعرهای حایز شرایط» میشود. عفیف باختری، بر اساس نوعِ مشابهتی که با برخی از ویژگیهای «کولریج» دارد، راه خوانش شعر او را بر اساس این دیدگاه هموار ساخته است.
کلیدواژهها: تخیل، خیالی، رابطه انداموار،عفیف باختری، کولریج، شعر معاصر افغانستان.
مقدمه
عفیف باختری از معدود شاعران معاصر مان است، که شعر او را می-توان بر اساس دیدگاه سختگیرانۀ «تیلور کولریج» خواند. عفیف، جنون شعری دارد، گاهی تخیل بیکران و کناری، دنیای ذهنی او را فرا میگیرد. شعر عفیف، شعر زبان نیست، شعر تصویر است، تصویر برخاسته از ناهشیار ذهن او، شعری که با هیچ ایدۀ برخاسته از هشیاری منطقی، نمیتوان با آن رابطه ایجاد کرد، شعری که «تعلیق آگاهانهی ناباوری»ست و سمند زبانش چنان مقتدرانه و تخیلوار حضور خواننده و شنونده را بر زمینِ متنِ کلامش معلق نگه میدارد که ناگزیر برای اخذِ لذّت، ناباوری را کنار بنهد و همراه با باورِ مسلم، با جهانِ آفرینندهی شاعر کنار بیاید.
داستانوارهگی، رابطۀ انداموارِ اجزای شعر یا به قول خواجه نصیر،«تألیف متفق»، فرم و کارکرد استعاره به عنوان مفهوم بافتی، نه یک آرایه، مفاهیمیاند که در این مقال توضیح و در شعر عفیف باختری مصداقیابی میگردد.
«ساموئل تیلور کولریج»(۱۷۷۲-۱۸۳۴)، علاوه بر اینکه در حوزۀ شعر و فلسفه از چهرههای صاحبنامِ انگلستان بود، از بزرگترین منتقدان و نظریهپردازان مکتب رمانتیسم در حوزۀ ادبیات و هنر به شمار میآید که تأثیرپذیری قابل توجهی از فلاسفهی آلمانی بهویژه کانت و شلگل داشت(مقدادی، ۱۳۹۳: ۳۶۵).
کولریج، با نوشتن کتاب «سیرۀ ادبی» در سال ۱۸۱۷ میلادی، که بزرگترین کتاب نقد ادبی در زبان انگلیسی خوانده میشود(مقدادی، همان: ۳۶۵)، شهرت قابل ملاحظهیی در عرصۀ نقد و نظریۀ ادبی کسب کرد. عدهیی او را در کنار ارسطو و لایجانیوس، در شمار یکی از سه تن منتقد بزرگ دنیا آوردهاند. کولریج در طول حیات پربار خویش با نظریهپردازان بزرگی چون وردز ورث نیز کارهای مشترکی در حوزۀ نقد ادبی انجام داده است(فرای، ۱۳۷۲: ۲۳).
«کولریج»، وقتی در سن ۲۴ سالگی در سال ۱۷۹۵ صدای «وردزورث» را در حال خواندن شعر شنید برای نخستینبار به تأمل در باب تخیل پرداخت. کیفیتی که کولریج در شعر وردزورث میدید او را به این نتیجهگیری هدایت میکرد که این جنبههایی از شعر وردزورث است که یگانهگی احساس عمیق با اندیشهی ژرف، توازن ظریف در میان درستی مشاهده و نیروی تخیلییی که دستاندرکار جرح و تعدیل اشیا و پدیدههای مورد مشاهده است و مهمتر از همه آن موهبت اصیل که قادر است طنین و فضای توأم با ژرفا و بلندای عالم آرمانی و مثالی را در پیرامون شکل، رویدادها و موقعیتهایی گسترش دهد که مطابق با دیدگاههای مرسوم و در نگاه عادی، عرف و عادت تمام درخشندهگی و شکوه آنها را تیره و تار کرده و جوش و خروش و راوت آنها را از میان برده و قطرات شبنم، همراه با آنها را خشکانده است(آل برت، ۱۳۸۹: ۴۷)، او را تحت تأثیر قرار داده است.
اندیشۀ کولریچ در فاصلۀ سالهای ۱۷۹۶ تا ۱۸۰۱ دچار تحولی شگرفی شد او که قبلاً پیرو «هارتلی» و ماتریالیست بود، به تدریج به این اعتقاد رسید که کل سنت تجربهگرایی در تصورش از ذهن انسان دچار خطاست. او در جستجوی جایگزین جذابتر به افلاتونگرایی روی میآورد(همان، ۵۰).
هدف پژوهش
هدف از این پژوهش، بررسی چگونگی کارکرد اصلِ تخیل اولیه و ثانویه از نظر «کولریج» در شعرهای عفیف باختری، با توجه بر مجموعۀ«پدر شعر جهان» است. همچنان در این نبشته این مسأله توضیح و تبیین خواهد شد که آیا برخی از شعرهای باختری را میتوان «شعر واجد شرایط» خواند یا خیر؟ با توجه بر این که نظریۀ«کولریج»، برای خوانش آثار ادبی، نظریهی سختگیرانهیی است، اما در این پژوهش در پی آن هستیم که ببینیم شعرهای این مجموعه تا چه اندازه از ایدهآل نظریۀ «کولریج» پیروی خواهد کرد.
روش تحقیق
این پژوهش به روش کتابخانهیی و به گونۀ تحلیلی- توصیفی انجام شده است. شعرهای عفیف باختری با توجه به مجموعۀ «پدر شعر جهان» بر اساس دیدگاه یکی از نظریهپردازن مطرح حوزهی ادبی جهان مورد تفسیر و تحلیل قرار گرفته است. در این مقال پس از چکیده و مقدمه و…، اصل نظریه معرفی و سپس شعرهای عفیف باختری در چارچوب این نظریه تحلیل و نتایج آن ارایه گردیده است.
سوالات تحقیق
۱- آیا خیال و تخیل دو مفهوم متفاوت اند؟
۲- شعرهای عفیف باختری، برخاسته از خیال یا تخیل شاعرانه اند؟
۳- شعر واجد شرایط از نظر کولریج چه نوع شعریست و آیا برخی شعرهای عفیف باختری را میتوان شعر واجد شرایط گفت؟
دیدگاهِ ساموئیل تیلور کولریج
سیر فکری کولریج، زمانی ترسیم میشود که همراه با «وردزورث»، منطقۀ جنوبغرب انگلستان را برای اقامت یکساله در آلمان ترک میکند. از همینرو گفتهاند که «نظریهی او در باب تخیل، نتیجۀ مطالعاتش در آثار فلاسفۀ آلمان، خصوصاً کانت و شلینگ است»(همان، ۵۳)
از نظر کولریج، نیرویی که ما را قادر میسازد دو جهان ذهن و طبیعت را به یکدیگر پیوند دهیم، نیروی تخیل است.بدینگونه کولریج، با کمکگرفتن از دو اصطلاح «خیال» و «تخیل»، شروع به تمایزنهادن بین «شعرِ استعداد» و «شعرِ نبوغ» کرد و گفت: «خیال فرایندی مبتنی بر تداعی است و تخیل فرایندی است خلّاق، درست به همان صورت که تخیل در عرصۀ ادراک، شکل و نظم را بر مواد به-دستآمده، از راهِ حواس، حاکم میگرداند و تاحدی آنچه را که درک میکند میآفریند، به همینسان در عرصۀ هنر، نیز بر روی مواد خام ناشی از تجربه کار میکند و به آنها شکل و هیأتی تازه میدهد. برای انجام این کار، تخیل باید قبل از بازآفریدن این مواد، نخست، آنها را درهم شکند و به هم بریزد، زیرا تخیل، آینه نیست، بلکه اصل و نیرویی خلّاق است(همان:۶۲). تخیل هنری جهان تازهیی میآفریند، جهانی که شبیه به جهان هر روزینۀ ادراک است، اما از نو نظم و سامان داده شده و به جانب سطح عالیتری از کلیت جهانشمولی در حرکت است. در زیر به توضیح مهمترین مبانی نظری کولریج در حوزۀ نقد ادبی به ویژه خیال و تخیل پرداخته میشود:
خیال و تخیل
اصطلاح خیال و تخیل، از دیرباز مورد توجه دانشمندان بوده است. این که چه کسی در مورد تخیل و خیال چه چیزی گفته است، به آن کاری نداریم و در این زمینه دهها جلد کتاب و مقاله و رساله نوشته شده است که تکرار آن لزومی ندارد، فقط به نقل یک تعریف از خواجه نصیرالدین طوسی بسنده میکینم و محور بحث در خصوص این اصطلاحات را به چارچوب نظری کولریج واگذار میکنیم. خواجه نصیر، تخیل و کلام مخیل را این گونه تعریف میکند: «مخیل کلامی بود که اقتضای انفعالی کند در نفس به بسط یا قبض یا غیر آن بی ارادت و رویت، خواه آن کلام مقتضی تصدیقی باشد و خواه نباشد، چه اقتضای تصدیق غیر اقتضای تخییل بود و باشد که یک سخن بر وجهی اقتضای تصدیق کند و بر وجهی دیگر اقتضای تخییل تنها(زرقانی،۱۳۹۳: ۲۶۴). یعنی کلام مخیل را کلامی میداند که به قول ارسطو برگرفته از جهان برساختهی ذهن شاعر باشد، نه کلامی که با ابزار قانونمند طبیعت بتوان آن را تجسم بخشید. کلام مخیل در دیدگاه خواجه نصیر کلامی است که منتج به لذت میشود، «انفعال تخییل از جهت التذاذ و تعجب از نفس قول بیملاحظت امر دیگر(همان، ۲۶۵).
اما، دو اصطلاح خیال و تخیل به عنوان رمزگان کلام ادبی و شعری بیشتر از هر کس دیگر با نام کولریج پیوند خورده است. تیلور کولریج، برای اولینبار میان خیال و تخیل تفاوت قایل میشود و هرکدام از این دو اصطلاح را که با ذات شعر پیوند دارند، به گونۀ مفصل و بنیادی توضیح میدهد.
کولریج، معتقد است که خیال در حقیقت چیزی به جز حالتی از حافظه نیست که از قید زمان و مکان رها شده است، خیال همه مواد خود را حاضر و آماده از طریق قانون تداعی به دست میآورد. مقصود او از خیال همان نیرویی است که تجربهباوران قرن هجدهم آن را عموماً به عنوان توضیح و توصیفی کلی از فرایند تخیل و خلاقیت پذیرفته بودند، اما کولریج، مشتاقانه در پی آن است که این پدیده را از آنچه که از نظر خود او تخیل واقعی است متمایز کند. او توضیح میدهد که تخیل به معنای درست آن پدیدهییست که میتوان آن را به دو صورت اولیه وثانویه در نظر آورد.
خیال نیرویی است که به شکل بالقوه در وجود هر انسانی برای درک مفاهیم و پدیدها وجود دارد و در واقع این خیال به شکل ناآگانه باعث درک و شناخت اشیای پیرامون آدمها میشود.خیال به عقیدۀ کولریج، فرایندی است که با نیروی استعداد و حافظه، انباشتههای حافظۀ ناخود آگاه را ترکیب و تکرار میکند: «خیال تنها یک حالت حافظه است که صور حسی را بدون رعایت بافت و مضمون اصلی، تداعی یا تکرار میکند…، خیال تأثیرات شباهتها و قطعیتها را طبق قواعد مختلف پیوند، پس و پیش، تقسیم یا ترکیب میکند و بیآنکه به بازآفرینی بپردازد، واحدهای معنایی تخیل را مجدداً از طریق گزینش، گردآوری میکند و همانند اجزای ماشین به طور خودکار آنها را به هم متصل میسازد، به طوری که هیچ رابطۀ معقول و پیوستهیی بین عناصر آن نمیتوان یافت.(مقدادی، همان:۲۱۰)
از تعریفی که کولریج ارایه میکند چنین استنباط میشود که، خیال در واقع به عنوان عامل آرایشدهنده و زینتی شعر بیشتر به دنبال هدف است نه لذت، هدفی که با اصول و قواعد ترکیب و تداعی به دست می-آید و از پیش تعیین شده است. «اُسِ اساس» دیدگاه کولریج در بارهی خیال این است که خیال هرچند بر اساس قاعدۀ تداعی، انباشتههای ذهنی را با نیروی استعداد و حافظه، با رهایی از قید زمان و مکان، تقسیم و ترکیب میکند، اما به گونهیی که اجزای این ترکیب به عنوان تافتههای جدابافته، انسجام و رابطۀ ارگانیک یا به قول خواجه نصیر «تألیف متفق» را ندارد و فرمی را تشکیل نمیدهد. با این سنجش، حجم عظیمی از شعرهای کلاسیک و معاصر، حتی شاعران بزرگی که نمی-توان به سادگی و جرأت در مورد شان حرف زد، بر اساس قاعدۀ تداعی فقط با نیروی خیال و استعداد ذهنی دست به ترکیب انباشتههای ذهنی-شان زدهاند، بدون اینکه خلاقیتی در کارشان وجود داشته باشد.
Comments are closed.