گزارشگر:کاوه جبران - ۲۶ حوت ۱۳۹۱
گاهی در اثر پاسخ دادن به نوشتهها و دیدگاهها، وضعیت به گونهیی پیش میآید که ناگهان طرفهای بحث متوجه میشوند؛ افزون بر آنکه مشتی از حواشی و انحرافات تحویل مخاطبان دادهاند، خرواری از گپهای متناقض و بیمعنا را نیز سر هم انبار کردهاند. دستکم از این بابت خوشوقتم که در گفتوگوی کنونی، یک سوی آن، طنزپرداز توانا جناب جلال نورانیست که عمری با اینگونه مباحث سر و کار داشتهاند و همین موضوع، مرا به نوشتنِ پاسخی دوباره انگیخته است.
در یادداشت دیگری که جناب جلال نورانی به روزنامۀ ماندگار فرستاده است، توضیحشان را چنین ادامه دادهاند:
«من معتقدم که هرگاه یک دریزبان وطنِ ما بهجای متعلم، معلم، محصل، ذکور و اناث؛ دانشآموز، آموزگار، دانشجو، مردان و زنان را به کار ببرد، هیچ عیبی ندارد. اما نگاهی به لوحههای شهر کابل نشان میدهد که از الفبای زبان دری، برای کاریکاتورسازی هم استفاده میشود. در لوحۀ بزرگ یک رستوران در شهر کابل میخوانیم تستی فاستفود، که اگر ترجمهاش کنی میشود: غذای لذیذ فوری. در لوحۀ یک آرایشگاه میخوانیم بی بیوتیفول، که ترجمۀ آن این است: زیبا باش. روی چند دکان سلمانی خواندم: هیر استایل.
روی شیشۀ عقب بیش از دوهزار موتر در شهر کابل جملاتی به زبان انگلیسی نوشته شدهاست. برای نمونه ترجمۀ دو تای آن را میآورم: گریه نکن دختر، شاه برمیگردد، به من دست نزن، خطرناکم.»
ظاهراً جناب نورانی با چنین استدلالی فیصلۀ شورای وزیران را ایضاح کردهاند و سپس از من پرسیدهاند که آیا این وضعیت مایۀ نگرانی نیست؟
من باور دارم که چنین وضعیتی مایۀ نگرانی است اما آنچه را که شورای وزیران فیصله کرده، با بحثی که آقای نورانی مطرح میکنند، بیخی فرق دارد. شورای وزیران فیصله کرده است که: «رادیوها و تلویزیونها از نشرات لهجههای غیرمعیاری، کلمات نامأنوس و استفاده از زبانها و لهجههای بیگانه جداً جلوگیری کنند.»
در حالیکه نمونههای جناب نورانی از لوحههای شهر است. جالبتر از همه، به فرمودۀ خود ایشان، وظیفۀ مبارزه با این وضعیت با شهرداری و وزارت فرهنگ است و فیصلۀ شورای وزیران، ربطی به موضوع ندارد.
اینکه جناب نورانی با کاربرد واژههای پارسی دری به جای برابرنهادهای عربیِ آن موافقاند، بسیار بهجاست و چشمداشت از جناب نورانی هم همین است. اما به تجربه ثابت شده که ناظمان سیاست فرهنگی این کشور، با دیدگاه جناب نورانی موافق نیستند و آن واژهها را کلمات نامأنوس میدانند. من باز هم حکایت وزیر پیشین فرهنگ، آقای خرم را نمونه میآورم که دانشگاه و نگارستان را واژههای ناآشنا میدانست و به جای آن واژههای «پوهنتون» و «گالری» را تجویز میکرد. آقای خرم اکنون رییس دفتر جناب حامد کرزی است و از مهندسان اصلی سیاست فرهنگی.
اکنون من پرسشی از آقای نورانی دارم: نمونههایی را که جناب نورانی از لوحههای شهر آوردهاند، ادبیات کدام رسانه است و یا آیا رادیو تلویزیون ملی بهجای متعلم، معلم، محصل، ذکور و اناث؛ برابرنهادهای دانشآموز، آموزگار، دانشجو، مردان و زنان را به کار میبرد؟
تجربه نشان داده که سیاستگذاران فرهنگی این کشور، آگاهانه پارسیستیزی میکنند و این موضوع هیچ ربطی شاعران بزرگ زبان پشتو نظیر خوشحال ختک، رحمان بابا، اشرف خان و… ندارد. پس بهتر است که جناب نورانی توجه سیاستگذاران فرهنگی را به این شاعران جلب کنند تا متعصب خواندن دیگران.
جناب نورانی نوشتهاند که واژۀ دری منسوب به دره یا دربار است (که منسوب به دربار آن مستندتر و مستدلتر مینماید)، اما سپس میفرمایند که برعکس تصور کاوه جبران، واژۀ دری صفت نیست.
حال آنکه اگر دقت بیشتری صورت گیرد، همین اشاره خود میرساند که دری صفتیست برای پارسی. اما اگر صفت نیست، پس چه است؟
گاهی در متون کهن ما، ترکیب پارسی دری به صورت اختصار هم پارسی گفته شده است و هم دری. برای اینکه خاطر جناب نورانی از این بابت جمع شود، پیشنهاد میکنم که ایشان به کتاب «تاریخچۀ زبان پارسی دری» نوشتۀ دکتر محمدحسین یمین که در این زمینه پژوهش ارزندهیی را ارایه کردهاند، مراجعه فرمایند.
جناب یمین با استناد به یافتههای تاریخی و متون ادبی کهن، باور دارند که نام این زبان پارسی است و دری صفت آن است. او نسبت نامِ این زبان را در قوم پارت میداند و پیشنهاد میکند که نام کامل این زبان پارسی دری است، نه دری.*
در پیوند به اینکه جناب نورانی میگویند بزرگان ادب پارسی دری، سدهها پیش واژۀ دری را به تنهایی به کار بردهاند نیز باید گفت که این تنها میتواند یک گمان باشد و بس.
«در تبریز قطراننام شاعری را دیدم، شعری نیک میگفت اما زبان فارسی نیکو نمیدانست.»
سفرنامۀ ناصر خسرو
بفرمود تا پارسی دری
نبشتند و کوتاه شد داوری
فردوسی
بونصر مشکان نامه بخواند و بپارسی ترجمه کرد… استادم دو نسخت کرد این دونامه را… یکی بتازی سوی خلیفه و یکی بپارسی به قدرخان… نسخت بیعت و سوگندنامه بفرستادم بپارسی کرده بود.
تاریخ بیهقی
از این دست نمونهها نشان میدهند که در متون کهن ما، کاربرد واژۀ پارسی بیشتر از واژۀ دری است و اینکه گاهی واژۀ دری به تنهایی به کار رفته، به معنای همان پارسیست. تا جاییکه این متون شاهد است، واژۀ دری بیشتر در شعر و نظم به کار رفته و بیشتر از سر ناگزیری و تنگنای وزن و قافیه بوده است.
جناب نورانی نوشتهاند که حتا حافظ و سعدی که در ایالت فارس زندهگی میکردند، این زبان را پارسی نگفتهاند.
ولی این یک ادعای نادرست است که دو بیت شعر زیر به آن شهادت میدهد:
شکرشکن شوند همه طوطیان هند
زین قند پارسی که بنگاله میرود
حافظ
چو آب میرود این پارسی به قوت طبع
نه مرکبی است که از وی سبق برد تازی
سعدی
و در پایان اینکه، آنگونه که آقای نورانی گمان بردهاند، نه کسی ایشان را به نادانی متهم کرده و نه هم به کار کردن در وزارت فرهنگ طعنه زده است. من در یادداشت پیشین نوشته بودم که جناب نورانی یا میدانند و یا نمیدانند. و به باور من در این عبارت، هیچ اهانتی وجود ندارد. اما باز تاکید میکنم که جناب نورانی عملاً تریبون کارگزاران سودجو شده است و حتا در توهمِ اینکه ایشان مدافع واژههای اصیل پارسی دری اند. راهی را که جناب نورانی پیش گرفتهاند، نه دفاع از زبان پارسی، بلکه همصدایی با پارسیستیزیِ سیاستگذاران فرهنگیِ این کشور است که با زیرکی خاصی، امثال جناب نورانی را اغفال کردهاند.
* پژوهش جناب حسین یمین به این دلیل یادآوری شد که شنیده میشود، کمیسیون سرهسازی زبان پارسی دری در وزارت فرهنگ، از نظریات ایشان در راستای تطبیق فرمان شورای وزیران سود خواهند جست.
Comments are closed.