گزارشگر:یک شنبه 23 ثور 1397 - ۲۲ ثور ۱۳۹۷
بخش پنجم/
—————-
سیدمحمدطاهر بنعاشور / ترجمه: سیداحمد اشرفی/
————————————————————————–
مؤلف از صفحۀ ۷۰ الی آخرِ صفحۀ ۷۵ مینویسد: اسلام مجموعۀ همبستهیی از تعالیم دینی است که پیامبر اکرم – صلیالله علیه وسلم – آن را به اکمال رساند و در زندهگیِ عملی تطبیق نمود. اگر کسـی میخواهد آن را دولت و مملکت بنامد اختیار دارد، اما حقیقت این است که پیامبر اکرم تنها رسول بوده، نه سیاستمدار و دولتمرد؛ چنانکه ظواهر آیات قرآن میرساند که پیامبر تنها تبلیغگر و پیامرسان بوده و «حفیظ» و «وکیل» و «جبار» و «مسیطر» ۱یعنی: نگهبان و کارگزار و مستبد و مسلط بر مردم که کار حاکم سیاسی است، نبوده است.
ما میگوییم: بلی، اسلام مجموعۀ همبستهیی از تعالیم دینی است و شریعت و حکومت هر دو در آن شامل اند. کارنامۀ رسول اکرم بهترین دلیل بر این مدعاست: ایشان امت را بر محور دعوتِ خویش گرد آورد و برای آن قوانین وضع نمود که همۀ معاملات فردی و اجتماعی را تنظیم میکرد، خود شخصاً داد مظلوم را از ظالم بازستاند، داوری و قضاوت کرد، حدود را جاری و مجازات را بر مجرمین تطبیق نمود. هر اداره و سلطهیی را که بر اصول اسلام استوار نبود، باطل و غیرمشروع اعلان کرد، چنانچه وقتی مسیلمۀ کذاب قبول اسلام را به تقسیم قدرت و زعامت مشروط گردانید، نپذیرفت. از قلمرو اسلام در برابر دشمنان متجاوز دفاع کرد و بهخاطر توسعۀ سرزمین اسلام و تأمین امنیت در آن، جنگ نمود و برای رفع مشکلات اقتصادی جامعه، منابع مالی تعیین فرمود.
اگر از القاب و اصطلاحاتِ توخالی و کر و فر و تشکیلات طویل و عریضِ ظاهری بگذریم، آیا حکومت و دولت غیر از این است؟
اما استدلال مؤلف به آیات یاد شده، استدلال کسیست که معانی دلالت الفاظ را نفهمیده باشد؛ زیرا آیات مزبور نگهداری، کارگزاری، تسلط و سیطرۀ پیامبر را بر مردمی که دعوتِ وی را نپذیرفتهاند نفی کرده، نه بر مؤمنان و پیروانش. درحالیکه مؤلف از این آیات به نفی سلطۀ ایشان در حوزۀ قلمرو اسلامی و مسلمانان استدلال کرده که البته مرتکب اشتباه شده است.
مؤلف همچنان در صفحات ۷۳ و ۷۴ و ۷۵ برای اثبات مذهبِ خویش به آیات دیگری نیز استناد نموده که برخی از آنها «حول» و «قوت» را به الله متعال تفویض کرده و برخی دیگر، حالت پیامبر اکرم را در نبوت و وظیفهاش را در «ترسانندهگی» و «مژده دهندهگی» و «تبلیغکنندهگی» منحصر کرده است.۱
استدلال مؤلف به این آیات، دال بر این است که وی با باب قصر در علم معانی آشنایی ندارد و فرق میان «قصر حقیقی» و «قصر اضافی» را نمیداند و بین مفادهای قصر اضافی که یا «قلب» است یا «تعیین» یا «افراد» تفکیک کرده نمیتواند، پس بهتر است اول قصر را بهخوبی بیاموزد تا متوجه شود که دلیلش با مدعایش ارتباطی دارد یا خیر.
او در صفحۀ ۷۶ به دو حدیث از رسول اکرم – صلیالله علیه وسلم – استناد کرده. در حدیث اول، ایشان به کسی که در برابرش لرزیده فرموده است: «هَوِّن علیکَ فإنی لَستُ بملکٍ» یعنی: بر خودت آسان گیر (نترس)، زیرا من پادشاه نیستم. و در حدیث دوم، فرموده است: «فاخترتُ أن أکون نبیًا عبدًا» یعنی: پس من انتخاب کردم که پیامبر و بنده باشم.
استناد وی بر احادیث بالا، نوعی سفسطه و مغالطه است که براساس خلط معانی لفظ واحد، استوار میباشد. منظور از پادشاهی در این احادیث، که پیامبر اکرم آن را از خود نفی کرده، تکبر ورزیدن و مقهور کردنِ ضعفاست.
از آنهم شگفت انگیزتر، استدلالش در صفحۀ ۷۸ به این حدیث است که: «أنتم أعلم بأمور دنیاکم» یعنی: شما به دنیایتان داناترید.
وی پس از اینکه سبب ورود حدیث و سیاق و ریشههای آن را حذف کرده، چنین نتیجه گرفته که پیغمبر اکرم در امور دنیوی دخالتی نکرده و رأیی ابراز نداشته. این هم یک نوع مغالطه است؛ زیرا دنیا به دو معنا اطلاق میشود: یکی به معنای عام که همۀ آنچه را در این عالم است، شامل میگردد که دین و شریعت و روش و نظام زندهگی در آن داخل است. دنیا به این معنا، موضوع شرایع آسمانی و مزرعۀ آخرت و وسیلۀ وصول به بهشت و دوزخ است و مرادِ الله تعالی از ارسال شرایع، تنظیم شئون آن و شئون اهالی آن است. و دوم دنیا به کلیۀ امور غیردینی و غیرمعنوی اطلاق میگردد که منظور از آن امور متعلق به حرفه و صنعت است. منظور رسول اکرم – صلیالله علیه وسلم – در حدیث فوق، معنای دوم است؛ زیرا دربارۀ تلقیح خرماست. و البته مسلم است که دانستن حرفهها و صنایع نه از جملۀ شرایط پیامبری است و نه از جملۀ شرایط پادشاهی.
سپس مؤلف در صفحۀ ۷۹ به کلماتی از استاد بزرگوار و مورد لطف پروردگار، شیخ محمد عبده در «رساله التوحید» استدلال کرده که وی جهاد در عصر نبوت را جهاد برای اقامۀ حق، خوانده است. همچنان مؤلف به اشعاری از احمد شوقی در اینباره نیز تکیه نموده، اما آنچه از گفتههای ایشان برداشت میشود تنها این است که جهاد رسول اکرم – صلیالله علیه وسلم – برای افزونطلبی و دنیاخواهی و مرعوب کردن افراد بیدفاع نبوده، بلکه برای تأیید حق و رساندن نفع به مردم بوده است. این کلام هیچ فایدهیی برای اثبات جدایی دین از سیاست و نبودن حکومت در اسلام ندارد.
خلافت و حکومت از نگاه تاریخی
وحدت دینی قوم عرب
مؤلف در آغاز این باب بهطور مقدمه نوشته است: دعوت اسلامی که برای خیر و صلاح بشریت آمده بود، وسیلۀ ارتباط انسانها در نقاط مختلف زمین گردید. این دعوت، اولینبار در میان عربها ظهور کرد و از اینرو نخستین قومی که در پیرامونِ آن گرد آمد و متحد شد، عربها بودند.
این مقدمه درست است، اما مطالبی که بعد از آن آورده، نادرست. او پس از این مقدمه، در صفحاتِ ۸۳ ـ ۸۹ مینویسد: «وحدتی را که اسلام به عرب بخشید، وحدت سیاسی نبود و هیچ نوع سنخیتی با دولت و حکومت نداشت؛ زیرا رسول اکرم – صلیالله علیه وسلم – شیوههای حکومتداری و نظام اداری و قضایی قبیلویِ عربها را تغییر نداد؛ نه والییی را عزل کرد و نه قاضییی را بر آنها تعیین نمود، بلکه همۀ شئونشان را به خودشان واگذار کرد و گفت: شما بر آنها داناترید. و آنچه در شریعت از قوانین جزا و بیع و رهن و سیستم لشکرداری آمده، در حقیقت از جمله نظاماتِ سیاسی و دولتداری نیست، بلکه احکام دینییی است خالص برای خدا و بهخاطر مصلحت انسانها. و اگر همۀ آنها را جمع کنی، جزوِ کوچکی از امور لازمۀ دولت را تکمیل کرده نمیتواند. از همینجاست که عربها بهرغم اینکه در زیر پرچم اسلام داخل شدند، دولتهای متعددشان را به مقتضای زندهگی خود حفظ کردند. اطاعت و فرمانبریِ عربها به پیغمبر اکرم – صلیالله علیه وسلم – اطاعت و فرمانبریِ اعتقادی بود نه سیاسی و حکومتی؛ از اینرو وقتی که پیامبر وفات کرد، نزدیک بود که وحدت عربها از هم بپاشد، چنانچه اکثریت ایشان جز مردم مدینه و مکه و طایف، از دین برگشتند و مرتد شدند و پیامبر وفات کرد بدون اینکه دولتی بهجای گذاشته باشد، یا کسی را به جانشینی خود تعیین کرده باشد.»
اما این حرفها نادرست است؛ درست این است که پیامبر اکرم – صلیالله علیه وسلم – امور دنیوی مردم را اداره و رهبری کرده است؛ زیرا مقصود از دین صلاح امروز و فردای مردم است و این به دست نمیآید مگر با تعیین کسی که با رغبت و رهبت، امید و بیمِ امور مردم را سامان بخشد. چنانچه قرآنکریم بر اطاعت از زمامداران تصریح کرده میگوید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ» (نساء: ۵۹): ای کسانی که ایمان آوردهاید، از خداوند و پیامبر و اولیای امورتان اطاعت کنید.
لازم به تذکر است که خداوند تعالیم اسلامی را بهطور تدریجی مقرر فرمود و از تزکیه و تطهیر نفس از طریق آموزش توحید و عبادت و ترویج عدالت آغاز کرد و زمانی که نفسها برای قبول شریعت آماده گردید، احکام شرعی را کمکم و بهصورت تدریجی افزایش داد، تا اینکه به وسیعترین فروعات خود رسید. خداوند متعال میفرماید: «وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَهً وَاحِدَهً کَذَلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلًا» (الفرقان: ۳۲) یعنی: و کافران گفتند چرا قرآن یکجا بر او نازل نمیشود. این بهخاطر آن است که قلب ترا به وسیلۀ آن محکم داریم و (از این رو) آن را بهتدریج بر تو خواندیم.
Comments are closed.