احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمــد عمران/ یک شنبه 23 ثور 1397 - ۲۲ ثور ۱۳۹۷
همین چند روز پیش، محمد اشرفغنی رییس حکومت وحدت ملی در یکی از سخنرانیهایش اعلام کرد که ۵۱ درصد مردم افغانستان زیر خط فقر زندهگی میکنند. او چنین رقمی را شرمآور خواند و گفت که باید تلاشهای بیشتری در جهت فقرزدایی که با ناامنی میتواند رابطه داشته باشد، روی دست گرفته شود.
تا پیش از حکومت وحدت ملی، بر اساس ارقام و آمار رسمی و جهانی، ۳۳ درصد مردم افغانستان زیر خط فقر زندهگی میکردند؛ اما طی چهار سال گذشته این رقم تقریباً دوبرابر شده است. وقتی میگوییم دو برابر شده، به این جهت است که آقای غنی هنوز به ارقام واقعیِ فقر در کشور دست نیافته و یا تلاش کرده است مقداری از آن را پنهـان سازد تا مشکلِ «شرم» زیاد تبارز نکند. در همین حال، اتحادیۀ ملی کارگرانِ کشور میگوید که شمار بیکاران در کشور به چهل و یک درصد افزایش یافته است. بحث معتادان که در جایِ خود میتواند نگرانکننده باشد. فقط سری به حاشیۀ شهرها بزنید تا رقم معتادان در اختیارتان قرار گیرد. آنچه که در زیر پُل سوخته شاهد آن هستیم، دقیقاً مصیبت ملی است. اگر نیست، آیا میتوانیم نامِ دیگری بر پدیدۀ مواد مخدر و معتادان در کشور بگذاریم؟
اینها همه در حالی اتفاق میافتند که «دومین مغز متفکر جهان» رشتۀ امور را در کشـور در دست دارد و او در مبارزات انتخاباتیاش با فخر و بلندپروازی میگفت که ظرف یک سال، سه میلیون شغل ایجاد میکند و دسترخوان شهروندانِ کشور را تغییر میدهد. آقای غنی اگر مقداری رای هم در انتخابات سال ۲۰۱۴ کمایی کرده باشد، به دلیلِ همین اکتها و وعدهها بوده که از خود در جامعه عنوان مغز متفکرِ اقتصاد ارایه کرده است. شماری از شهروندانِ کشور که چندان شناختِ دقیقی از آقای غنی نداشتند، او را مدیری خوب برای کشور میدانستند که اگر هیچ کار دیگری انجام ندهد، حداقل اقتصاد رو به زوالِ آنها را بهبود خواهد بخشید. اگر هیچ کارِ دیگری از او ساخته نباشد، شغل ایجاد خواهد کرد و تجـارت و اقتصاد کشور را شگوفا خواهد کرد. اما پس از چهار سال، آقای غنی چه دستاوردی برای افغانستان دارد؟
فکر نکنم که دستاوردِ او بهتر از دستاورد زمان طالبان باشد. اگر به ارقام و اعدادِ وضعیت اقتصادیِ کشور در زمان طالبان هم رجوع کنید، به نتایجی دست مییابید که فعلاً در حکومت آقای غنی شاهد آن هستیم. در حکومت طالبان هم نیمِ جمعیتِ کشور در بیکاری به سر میبردند و وضعیت اقتصادیشان خراب بود. چهرههای زرد و زارِ آن سـالها را فکر نکنم که کسی فراموش کرده باشد. وقتی در همین شهر کابل در زمان طالبان گشتوگذار میکردی، با مردمی روبهرو میشدی که فقط راه میرفتند اما زندهگی نمیکردند. آنان از روی عادت نفس میکشیدند و از روی عادت زندهگی فلاکتبارشان را ادامه میدادند؛ زیرا طالبان هیچ قانون و اصـولی را برای حکومتداری به رسمیت نمیشناختند. طالبان میگفتند وظیفۀ ما راست کردنِ مردم بر اساس شریعت اسلامی است (البته منظورشان از شریعت اسلامی همان قرائتی بود که آنها از اسـلام ارایه میکردند و یا آن را به رسمیت میشناختند)، دیگر کارها در دستِ خداست و نباید به کارهایی که مربوط ما نمیشود، غرض گرفت. مثلاً میگفتند روزیرسان خـداست و نباید دغدغۀ نان و پول را داشت. به همین دلیل در حکومت طالبان از اقتصاد، تجارت، شهرسازی و چیزهایی از این دست خبری نبود. البته یک حُسن را با همۀ بدیهای خود حکومت طالبان داشت و آن اینکه: از سطوحِ عادی تا سطوح عالیِ آن یک قسم میخوردند و مینوشیدند. اما در حکومت آقای غنی این تفاوت از زمین تا آسمان است!
در حکومت آقای غنی یک تعداد که اکثراً مقامهای حکومتی و نزدیکانِ آنها هستند، بر روی سفرههای رنگین نشستهاند و میخورند و مینوشند و اسراف میکنند، اما در آن طرف، ملتی یکلاقبا که برای یافتنِ یک لقمه نانِ حلال از صبح تا به شب تلاش میکند و سرانجام تلاشهایش هم به نتیجه نمیرسد. آیا وعدههای آقای غنی برای مردم افغانسـتان، افزایش شکافهای طبقاتی بود؟ آیا معنای ایجاد یک میلیون شغل تازه در یک سال، بیکار کردنِ پنجصدهزار نفر از کار بود؟ مردم چگونه میتوانند به سخنانِ آقای غنی اعتماد کنند؟
شاید عدهیی به دلیل بیماری مزمن عصبیت قومی، آقای غنی را «غنی بابا» بگویند و او را اوج آرمان زندهگی بدانند، ولی در درازمدت همین آدمها نیز متوجه میشوند که عصبیت قومی بزرگترین آسیبیست که او به خود و جامعه وارد کرده است.
آقای غنی متأسفانه به جای اینکه به دنبال برنامههای ملی و سازنده باشد که باعث کاهش فقر، بیکاری، تنشهای سیاسی و مشکلات امنیتی میشود، به دنبال ایجاد تنش و رویاروییهای قومی و زبانی است. برای آقای غنی، بحث امنیت و فقر در اولویت قرار ندارد، اما توزیع شناسنامه آنهم با ویژهگیهایی که سبب افتراق و سوءتفاهم میشود، در صدر برنامهها قرار میگیرد. آیا ما گفته میتوانیم که مدیرانِ خوبی برای کشورِ خود داریم؟
وینستون چرچیل نخستوزیر بریتانیا عقیده داشت وقتی کشوری دستخوش فقر و جنگ است، یا حاکمان احمق اند و یا احمقها حاکم. حالا هم بدون هیچ تردیدی وضعیت در افغانستان اینگونه است؛ کسـانی بر مقدراتِ کشور حاکم شدهاند که از سلامتِ روحی و جسمیِ لازم برخوردار نیستند؛ با عصبیت شعار میدهند، بدونِ تعقل تصمیم میگیرند و هرگاه کم آوردند و اوضاع را نامساعد یافتند، چیغ میکشند و یا گریه میکننـد!
Comments are closed.