احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:کمالالدین حـامد/ دوشنبه 7 جوزا 1397 - ۰۶ جوزا ۱۳۹۷
بخش هفتم/
الف. تحذیر و تحدی (مبارزطلبی و مبارزهخواهی)
شحرور، تحذیر و هشدار را مربوط به “ام الکتاب” و یا همان “احکام” وارده در قرآن کریم میداند و بدین باور است که منظور از منع کتابت کتاب، نوشتن قرآن کریم نیست؛ ورنه کاتبان وحی مشمول این تحذیر و هشدار قرار میگرفتند. بلکه منظور از این منع یا هشدار، علاوه نمودنِ احکام بر احکام قرآن کریم بخش “ام الکتاب” آن است، که به این معنی مردم منع شدهاند از اینکه مانند یهودیان، اجتهاداتِ خودشان را بر احکام وارده در قرآن کریم (ام الکتاب) علاوه نمایند و به آن جنبۀ تغییرناپذیر قرآنی بدهند. خدواند متعال مردم را از چیزی منع میکند که اجرای آن در حیطۀ قدرت و اختیار آنها باشد. ورنه، این میشود “تکلیف بما لایطاق”، و این علاوهسازی در حیطۀ قدرت مردم بود که خداوند متعال از آن منع نمود و نسبت به آن هشدار داد (فویل للذین یکتبون …). در ارتباط با همین امر است که خداوند متعال در آیات ۱۵۹ و ۱۷۴ سورۀ بقره از کتمان حقایق علمی که با “تأویل” “القرآن” و احکامی که با اجتهاد روی “ام الکتاب” بهدست میآید، منع کرده است. دلیل آنهم این است که این تحذیر و هشدار متوجه “الکتاب” که همان بخش احکام است، شده است، نه متوجه “القرآن” که بخش حقایق علمی و نبوی میباشد.
اما آنچه مربوط است به تحدی و مبارزهطلبی، این امر متوجه بخش “القرآن” میباشد نه بخش “الکتاب”. آنطور که آیت ۸۸ سورۀ إسرا میگوید: “علی أن یأتوا بمثل هذا القرآن” . که به این صورت از تمام انسانها و جنیان تقاضا شده است که مانند “القرآن” (بخش حقایق و نبوات) اگر میتوانند آیاتی بسازند و بیاورند که در نهایت در آن عصر ثابت گردید که مردم از آوردن آیاتی شبیه “القرآن” با همان محتوای علمی و کلی عاجز بودند و به این صورت، اعجاز قرآن کریم تحقق یافت.
ب. قرآن کریم، معجزۀ جاویدان
بر پایۀ آنچه گفته آمد (اعجاز قرآن کریم از قبیل اعجاز کل ـ قرآن کریم ـ به إعجاز جزء ـ القرآن ـ است)، این سوال پیش میآید که قرآن کریم چهطور میتواند یک معجزۀ جاویدان برای تمام بشریت باشد؟
به گفتۀ شحرور، معجزۀ تمام انبیای گذشته به شکل مادی بوده است و بنا بر اینکه علم انسان به “عالم محسوس” مقدم بوده است نسبت به “عالم معقول”. روی همین ملحوظ معجزات انبیای گذشته بیشترینه به صورت تغییرات محسوس مادی به ظهور پیوسته است. نکتۀ دیگر اینکه این معجزات با توجه به عصر خود، یک “اعجاز” تلقی میشده است، اگرچه به مرور زمان و پیشرفت علوم طبیعی این اعجاز رنگ میبازد.
اما قرآن کریم به لحاظ اینکه پیامبر اسلام آخرین پیامبران است، این محدودیت تاریخی را ندارد و باید جاویدان باشد. مبتنی به همین دلیل معجزۀ پیامبر اسلام، برخلاف سایر انبیاء، یک تغییر مادی نیست، بلکه به صورت بیان حقایق علمی و تحت عنوان “القرآن” به ظهور رسیده است. این اعجاز در ضمن یک بخش از این کتاب که “القرآن” است وجود دارد و به سه صورت، جاویدان و همهشمول پنداشته میشود:
نخست اینکه: در “القرآن” طرح کلی و معقولی از محسوسات به گونهیی مطرح شده است که به مرور زمان و بر أثر تأویل و انکشاف علمی الی مالانهایه، انکشاف مینماید، بدون اینکه اصل این طرح کلی دچار تغییرگردد. قرآن کریم نیز در آیت ۵۳ سورۀ فصلت مطرح میکند که این انکشاف در آفاق و أنفس ادامه پیدا میکند. مانند اینکه رطوبت (ماء) را منشای حیات معرفی مینماید (آیت ۳۰ سورۀ انبیاء) و یا اینکه تمام حرکات را به حرکت مستدیر خلاصه میکند (آیت ۳۳ انبیاء). این طرحهای کلی از آن روز تا امروز زیاد انکشاف یافته است و همینطور انکشاف آن ادامه خواهد داشت. به هراندازه که این “تأویل” یا انکشاف ادامه یابد، نفس این طرح کلی بههم نمیریزد.
دوم اینکه “القرآن” حقایق را بهصورتِ مطلق مطرح کرده است که پذیرای فهم نسبی و منطبق با هر زمان میباشد. برداشت ابن عباس با توجه به ظرفیت زمانی و مکانی عصر صحابه از این حقایق، یک چیز است و برداشت یک مفسر عصر میانه مانند ابن کثیر، چیزی دیگر. و به همین منوال، برداشتِ ما از آن حقایق، چیز آخر میباشد. تمام این برداشتها فهم نسبی همان یک حقیقت است که در نتیجۀ این حقایق چون به صورت مطلق وارد شده اند، همیشه قابلیت فهم نسبی را دارند.
سوم اینکه یک متن با ارزش ممکن است به دو صورت متمایز ارزش داشته باشد و اعجازآمیز باشد: اول اینکه حاوی مفاهیم و مصادیق برجسته باشد، مانند نوشتههای ابن هیثم و نیوتن. و یا اینکه خود متن به صورت فنی برجسته باشد، مانند اشعار متنبی و رمانهای شکسپیر. اما نمیتوان تصور کرد که کسی قادر باشد متنی را ارایه کند که هم به صورت فنی، ویژهگیهای رمان شکسپیر را داشته باشد و هم به صورت مفهومی، برجستهگیهای نظریۀ نیوتن را. ولی “القرآن” هر دو خصوصیت را با خود دارد که به این صورت اعجاز این متن به لحاظ شکل و محتوا است. اما با آنهم در گذشته، توجه بیش از حد به جنبۀ فنی متن “قرآن کریم” چنین تلقی شده است که گویا تمام اعجاز قرآن کریم در همان جنبۀ زبانی آن است که به این صورت میشود یک معجزۀ محدود برای اعراب. اما اگر این توأمیت یکجا مد نظر قرار گیرد، اعجاز قرآن کریم از محدودۀ زبان، عصر و جغرافیا فراتر میرود.
ج) قواعد تأویل
شحرور بخش”القرآن” را قابل تأویل و انکشاف میداند، همانطور که بخش “الکتاب” را قابل اجتهاد میپندارد. وی بدین باور است که بشریت وظیفه دارد به تأویل و کشف حقایق علمی و نظری از “القرآن” ادامه دهد و تأویل کامل و مطلق نزد خدا است، ولی بشریت تا پایان تاریخ میتواند این تأویل را ادامه دهد. وی برای فهم نسبی حقایق وارد شده در “القرآن” و تأویل این حقایق قواعد و ضوابطی را از خود قرآن کریم بیرون میکشد که جالب است. وی برای این مأمول حد اقل شش قاعده را استخراج و نشاندهی میکند:
قاعـدۀ اول: رعایت خصایص زبان عربی است، مانند اینکه در زبان عربی ترادف وجود ندارد ولی اشتراک وجود دارد مانند اینکه یک واژه چندین معنی داشته باشد و اینکه اساس زبان نزد اعراب، معانی کلمات است و برای بهدستدهی معانی، ممکن است از عبارات مختلفی کار گرفته شود.
قاعدۀ دوم: فرق و تفکیک میان “إنزال” و “تنزیل” است. “تنزیل” برای انتقال موجود مادی بهکار میرود، درحالیکه “إنزال” برای انتقال از وجود ذهنی به وجود مادی استفاده میشود.
قاعدۀ سوم: رعایت ترتیل در قرآن کریم است. ترتیل به همان ترتیب آیات مرتبط با موضوع واحد گفته میشود که بدون آن نمیتوانیم به تأویل “القرآن” برسیم؛ برای اینکه موضوع واحد به صورتِ متفرقه در مواضع مختلفِ قرآن کریم وارد شده است.
Comments are closed.