احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمـد عمران/ چهارشنبه 9 جوزا 1397 - ۰۸ جوزا ۱۳۹۷
شفیعی کدکنی شاعر و منتقد ادبی معروف، گاهی به کنایه به برخی از افراد که ادعای دکتری در ادبیات داشتند، میگفت که فلانی دکترای ادبیاتِ خود را از کارخانۀ قند فریمان (منطقهیی در تربت جام ایران) بهدست آورده است. اما اکنون ما مردمِ افغانستان نمیدانیم که آقای غنی و همسرش با چنین اظهاراتِ سخیف و غیرعلمی، دکتریِ قومشناسیِ خود را از کدام کارخانه بهدست آوردهاند!
اظهاراتِ بانوی اولِ کشور در گفتوگو با تلویزیون خصوصی طلوعنیوز، از چنین ناآگاهیِ سیاسی خبر میدهد. گاهی که با چنین اظهاراتی مواجه میشوم، به این فکر میافتم که طرف مسأله را میفهمد اما دیگران را خیلی نافهم ارزیابی کرده است و به همین دلیل وقتی خبطی آگاهانه انجام میدهد، به این میاندیشد که چون این سخن از زبانِ شخصِ شخیصشان بیرون شده، نعوذبالله وحی منزل است و همه باید آن را قبول کنند.
اگر چنین حرفها و ادعاهایی را یک فرد معمولی انجام دهد، شاید زیاد باعث سروصدا و نگرانی نشود؛ اما وقتی سخنانِ غیرمسوولانه از زبانِ مسوولانِ درجهیک کشور بیرون میشود، آنگاه باید به این فکر اندر شد که این فرد چه نیتی از چنین حرفهایی داشته است؛ میخواهد چه کار کند و چرا چنین سخنانی را به زبان آورده است؟ آیا هدفِ او شریفانه و در جهت انسـجام ملی بوده و یا اینکه میخواهد به نوعی اقوام کشور را در برابر یکدیگر قرار دهد؟
سخنان اخیرِ رولا غنی ـ فعلاً بیبیگل ـ در گفتوگو با طلوعنیز از چنین وجههایی برخوردار بود. این سخنان به هیچ صورت سخنانی ساده و پیشِ پا افتاده و از روی نادانی گفته نشدهاند، هرچند که پُر از مغالطه و عدم فهمِ درست در مورد تبار و نژاد بود. جالب اینجاست که آقای غنی در دانشگاههای خارجی، قومشناسی خوانده و خود را یکی از مهمترین کارشناسانِ این رشته در سطح جهان میداند. همانگونه که ایشان ادعای نوشتن چندین کتاب در مورد اسلام را به زبان انگلیسی دارد ولی از گفتنِ چند جملۀ کوتاه به این زبان به صورتِ درست عاجز است. مثالهای مشخصش را ارایه نمیکنم چون آنقدر گفته شده که همین اشارۀ کوتاه نیز به اندازۀ کافی گویاست!
بانوی نخستِ کشور در گفتوگو با طلوعنیوز اظهار داشت که او مسلمان است و از نظر قومی «پشـتون». در اینکه افراد میتوانند مذاهب و دینهای مختلفی را به خواست و ارادۀ خود انتخاب کنند، جای تردید نیست؛ اما چگونه میشود که یکشبه قومیتِ خود را نیز انتخاب کنند. هرچند بسیاری از قومشناسان باور دارند که میان قوم و نژاد تفاوتهایی وجود دارد و اینها قابل تغییر هستند اما نه به آسانی و سادهگی. نژاد عمدتاً یک امرِ بیالوژیکی است اما قوم میتواند در برخی موارد یک امر فرهنگی باشد. میگویم در برخی موارد، چون گاهی معنای قوم در برخی فرهنگها به همان نژاد نیز اطلاق میشود. مثلاً ازدواج دو نژاد مختلف با یکدیگر ممکن است به تغییر نژادیِ نسلهای بعدی آنها بینجامد. قوم نیز هرچند به آداب، سنن و محیطی که فرد به آن تعلق دارد، منوط است؛ اما تغییر آن به صورت یکشبه و آنی ممکن نیست.
با توجه به اینکه در افغانستان قومیت و نژاد بسیار با هم خلط شده و گاهی یکی به جای دیگری گرفته میشود، چگونه ممکن است کسی که از پدر و مادری ازبیک تولد شده باشد، خود را بتواند تاجیک ثبت کند؟… شاید ثبت کردن، کارِ آسانی باشد ولی اینکه این فرد از نظر قومی هم تغییر کند، بسیار دشوار خواهد بود.
بانوی اول از چه زمانی پشتون شده است؟ از همان زمانی که با شخصی از افغانستان و داری قومیت پشتون ازدواج کرد؟ آیا اگر شوهر بانوی نخست رییسجمهوری کشور نمیبود، بازهم او خود را پشـتون ثبت میکرد؟ آیا او میتواند چنین سندی را نشـان دهد که مثلاً در شناسنامۀ لبنانی او قومیتش پشتون ثبت شده باشد؟
مشخص است که بانوی نخست به دلیلِ اغفال اذهان عمومی، چنین سخنی را به زبان آورده است. او با چنین حرفها و سخنان، به همان پروژهیی کمک میکند که شوهرش از سالها پیش در مورد افغانستان آغاز کرده و شاید هم از نظر فکری به همان سالهای طفولیتش برگردد.
بانوی اول ابداً در میان قوم پشتون و در محیط پشتوننشین زندهگی نکرده است که حالا ادعای پشتون بودن کنـد. او نیمِ بیشترِ عمرِ خود را در امریکا زندهگی کرده و اگر خود را به یکی از اقوام این کشور منسوب میکرد، شاید پذیرفتنیتر به نظر میآمد. وقتی آمار غیرواقعی شمار ثبتشدهگان در انتخابات پیش رو، تعداد ثبتنامشدهگان پشتون را ۵۴ درصد و از باقی تمام اقوام ساکن کشور را ۴۶ درصد نشان دهد، بدون شک بانوی نخست نیز میتواند پشتون شود.
البته بحث اینجا بر سرِ ضدیت با یک قوم در برابرِ قومهای دیگر نیست. همۀ اقوامی که در افغانستان زندهگی میکنند، با وجود تفاوتهایی که دارند، ساکنانِ یک سرزمینِ مشترک اند که در روزهای سخت و شیرین در کنار هم بوده اند، با هم زیسته اند و با هم مراوده داشته اند، با هم ازدواج کرده اند، با هم در برابر دشمنانشان جنگیده اند و هیچ گاهی همسایۀ پشتون در برابر همسایۀ ازبیک و یا تاجیکِ خود ایستاد نشده است. اما برخی سیاسیون، این موضوع را سیاسی کرده و در تلاش رسیدن به هدفهای سیاسیِ خود با پُررنگ کردنِ مسایل قومی اند.
کاش بانوی نخست واقعاً و از ته دل پشتون شده باشد و هیچ ربطی به برنامههای سیاسیِ شوهرش نداشته باشد. کاش روزی فرا برسد که ما برای گرفتنِ یک پست سادۀ اداری و یا حلِ یک مشکل مجبور نباشیم که چوبِ قومیتِ خود را بخوریم و با همه به عنوان شهروندانِ دارای حقوقِ مساوی برخورد شود. اما اینها برای فعلاً همه «ای کاش اند!» چرا که هنوز عدهیی از همین پایگاه قومیت، خود را به مراتبِ بالاتر و بهتر میرسانند و از امکاناتِ بهتری نسبت به دیگران برخوردار میگردند درحالیکه هیچ کاری حتا برای قومِ خود هم انجام ندادهاند.
Comments are closed.