معارف افغانستان و نجات از سندرمِ بی‌خیالی

- ۲۳ جدی ۱۳۹۷

سرویِ تازه‌یی که از سوی ریاست معارفِ ولایت بامیان انجام شده، نشان می‌دهد که در این ولایت از مجموعِ کسانی که باید به مکتب بروند، ۱۶ درصد آن‌ها ـ که شاملِ ۲۳ هزار و ۳۰ کودکِ دختر و پسر بین سنینِ ۷ تا ۱۸ سال می‌شوند ـ از نعمتِ آموزش و کسبِ سواد محروم‌اند.
اگرچه رییس معارف ولایت بامیان، فقر و مشکلاتِ سنتیِ حاکم در این ولایت را دلیلِ عمدۀ این محرومیت می‌‌داند؛ اما فعالان مدنیِ بامیان، کم‌کاری ریاست معارف و دور بودنِ فاصلۀ مکاتب با روستاها را عمده‌ترین علتِ محرومیتِ کودکانِ بامیانی از آموزش عنوان می‌کنند.
مسلماً محرومیتِ ۱۶ درصدی کودکانِ بامیانی از تحصیل، مشتی از نمونۀ خروارِ محرومیت از تحصیل در سرتاسرِ افغانستان است. بامیان اگرچه ولایتی فقیر و محروم است، اما دست‌کم موانعِ سنتیِ قرارگرفته در مقابلِ تحصیل کودکان به‌ویژه دختران، در این ولایت کمتر است و شوق به علم‌آموزیِ بامیانی‌ها در حالِ غلبه بر سنت‌هایی‌ست که می‌توانند به محرومیتِ کودکان‌شان از مکاتب منجر گردد.
فراموش نباید کرد که افغانستان دارای ۳۴ ولایت است که در اکثرِ این ولایت‌ها فقر و ناامنی به موازاتِ سنت‌های قبیله‌یی و پیشامدرن، همچو مانعی در برابرِ تحصیل عمل می‌کند. با این حساب می‌توان گفت که شمارِ محرومان از تحصیل در کشور، رقمی میلیونی و سرسام‌آور است؛ چنان‌که بر اساسِ ارزیابی تازۀ وزارت کار و امور اجتماعی، ۳.۷ میلیون کودک در افغانستان به دلیل جنگ و فقرِ اقتصادی از رفتن به مکتب محروم‌اند و از این‌میان ۱.۹ میلیون کودک نیز مصروفِ انجامِ کار‌های شاقه‌اند.
این رقم نه‌تنها می‌تواند میزانِ کم‌کاری و بی‌کفایتیِ حکومت و وزارتِ معارف را طی این سال‌ها به نمایش بگذارد، بل می‌تواند دلیلِ ادامۀ جنگ، ناامنی، بزه‌کاری و گسترش جرم‌وجنایت در کشور را آشکار سازد. سه میلیون و هفت‌صدهزار نفر، رقمی است که حکومت و وزارت معارف، فقط با سندرمِ بی‌خیالی می‌توانند آن را تحمل کنند. چرا که در غیر این صورت، حکومتی که همت و غرور و از آن بالاتر شعور داشته باشد، می‌داند که این رقم می‌تواند سال به سال سیرِ صعودی به خود بگیرد و چرخۀ باطلِ فقر، بی‌سوادی و ناامنی را تغذیه کند.
این‌ها به یک طرف، مشکلات در معارفِ افغانستان فقط به اعداد و ارقام خلاصه نمی‌شود. مسالۀ مهمِ دیگر در معارف ما، کیفیتِ آموزش و پرورش است؛ همان چیزی که ضریبِ بسیار پایینش برای آن‌هایی که اهلِ علم و خبرند، جگرسوز و گریه‌آور است. برای دریافتِ کُلی کیفیت آموزش در مکاتب، باید در قدمِ اول نگاهی به کتاب‌های درسی و ادبیاتِ آن‌ها انداخت و در قدمِ دوم باید شیوۀ تدریسِ معلمان و درجۀ آگاهی و اشراف‌شان بر موضوعات را مورد بررسی قرار داد. متأسفانه کتاب‌های درسیِ افغانستان به اندازه‌یی دچار خطا و لغزش و بدقواره‌گی‌ست که هیچ ویراستاری قادر به رفع و اصلاحِ آن‌ها نخواهد بود، مگر آن‌که در یک کارِ تیمی از نو بازنویسی و ویرایش شوند. در قدمِ دوم، اکثریتِ کسانی که در افغانستان «معلم» خوانده می‌شوند و مظلومانه معاشی بخور و نمیر دریافت می‌کنند، یا از دانشِ کافی برای تدریس بی‌بهره اند و یا هم به هر دلیلی، انگیزه و نیروی لازم برای معلمی را ندارند. از همین‌جاست که می‌بینیم دانش‌آموزی که در صنف ۱۲ مکتب قرار دارد، هنوز قادر به درست خواندن و نوشتن نیست.
این‌همه درحالی‌ست که در سالیانِ گذشته به وزارت معارف در قالبِ پروژه‌ها و برنامه‌هایِ گوناگون صدها میلیون‌ دالر کمکِ بین‌المللی تعلق گرفت و صدها نفر به نام‌های وزیر و معین و رییس و مشاور، خود را صاحبِ لک‌ها و میلیون‌ها دالر ساختند اما هیچ کارِ زیربنایی‌یی که بتوان با افتخار از آن یاد کرد و نویدِ «تغییر» را دهد، صورت ندادند. دلیل آن نیز، سندرمِ بی‌خیالی و بی‌پرواییِ حکومت بود که یک بخشِ سنگینِ آن را وزرایِ قُلدری چون حنیف اتمر و فاروق وردک حمل می‌کردند. اگرچه وزیرِ امروز، آقای میرویس بلخی شخصیتی فرهیخته و اکادمیک است، اما سایۀ سندرمِ بی‌خیالی بر این وزارت به دلایلِ سیاسی و ساختاریِ فراوان همچنان سنگینی می‌کند. امید و انتظارِ ما از وزیرِ جدید این است که با ابتکار و قاطعیت بتواند ساختارِ فسادآلودِ معارف را درهم بشکند و سیستمِ جدیدی را مبتنی بر شایسته‌سالاری و تعهـد بنیان بگذارد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.