گزارشگر:عبدالکبیر صالحی/ دوشنبه 1 اسد 1397 - ۳۱ سرطان ۱۳۹۷
در آشوبناکیِ اوضاع کنونی کشور، هیولای خشونت هر روز بیرحمانه جانِ شماری از هممیهنان ما را میستاند و هر دم جمعی را به عزای فرزندان و عزیزانِ شان مینشاند .مبارزه با مظاهر مختلف خشونتورزی از قبیل خشونت علیه زنان، خشونت علیه کودکان، و خشونتهای آزارطلبانه و کشتارجویانه طالبان از جمله دغدغهها و دلمشغولیهای اساسیِ جامعۀ افغانی میباشد. هرچند همه نمودهای پیشگفتۀ خشونت به نحو چشمگیری ویرانگر و دردآور هستند، اما در این میان، پهنه و دامنۀ ویرانگری و رنجپروریِ خشونتهایی که توسط ایدئولوژیِ ترور و انتحارِ طالبانی اعمال میشود بسی فراختر و درازدامنتر میباشد و وسعتِ تخریب آن به قدری استخوانسوز و زندگیستیز است که روزگارِ همه افراد و آحاد این دیار را تار و تلخ نموده است.
چنانکه در درازنایی یکونیم دهۀ اخیر شاهد بودهایم، تلاشهای حکومت افغانستان و نیروهای خارجیِ مستقر در کشور نه تنها در راستای کاهش خطر تروریزم مؤثر نبوده است، بلکه روز تا روز خطر این ایدئولوژیِ کشتارجو را افزایش داده است. یکی از عمدهترین عواملی که باعث شده است تلاشهای دولت افغانستان و نیروهای خارجی در راستای مبارزه با خطر فزایندۀ ترور و انتحارِ طالبانی مؤثر نیفتد این است که برنامهریزان و سیاستگذاران خارجی و داخلیِ مبارزه علیه تروریزم تا کنون نتوانسته اند تحلیلی واقعبینانه، چندبُعدی و روشنگرانه از این پدیده نامیمون ارائه دهند. بدیهیترین اشتباه این مغزهای سیاستگذار این بوده است که آنان هموراه خشونت طالبانی را از منظر نظامی و سیاسی تحلیل کرده اند و در نتیجه برای برچیدنِ آن از بستر جامعه افغانی، راهکارهایی نظامی-سیاسی طراحی نموده اند؛ غافل از اینکه این پدیدۀ شوم بر بنیاد ژرفساختهای متعدد فرهنگی، معرفتشناختی، هرمنوتیکی، اقتصادی و سیاسی و برپایۀ یک نظامِ الهیاتی تمامعیار استوار است که اگر کسی بخواهد بر آن فایق آید، بایستی نخست این ژرفساختها را مورد هدف قرار دهد.
اشتباه دیگری که برنامهریزانِ مبارزه علیه تروریزم در افغانستان مرتکب شدهاند این است که آنان همواره ریشۀ خشونت را فرافکنی کردهاند و تأکید ورزیدهاند که خاستگاه و پایبستِ خشونت در آن سوی مرزهای کشور قرار دارد و از کشورهای مجاور – بهویژه همسایگان غربی و جنوبی –به داخل افغانستان هدایت میشود.
به باور نگارنده، تردیدی وجود ندارد که سختافزارهای خشونت از قبیل سلاح و مواد انفجاری از برون مرزها – به ویژه از کشورهای مجاور که از قضا نام اسلامی را یدک میکشند – صادر میشود و برنامهریزان و مغزافزارهای عملیات تروریستی و انتحاری افغانستانی نیستند، اما فراموش نباید کرد که اکثریت آنانی که با استفاده از سختافزارهای مذکور به خونریزی و خشونتورزی دست مییازند و برنامههای تروریستی و کشتارجویانه را در عمل پیاده میسازند، فرزندان همین مرز و بوم و پروردگانِ همین آب و خاک میباشند. بنابر این، میتوان به قطع مدعی شد که پتانسیل و ظرفیت خشونتگرایی و کشتارجویی در داخل مرزهای کشور ما وجود دارد.
واقعیت این است که اگر ما در تحلیل ایدئولوژی کشتار و انتحار طالبانی به این شیوۀ تکبُعدینگرانه ادامه دهیم و خاستگاه این چالش چندبُعدی را فرافکنی کنیم، بیگمان از مسیر دستیابی به راهحلهای چارهجویانه و مناسب فرسنگها منحرف میشویم و نمیتوانیم بر ریشهها و تکیهگاههای خشونت در داخل کشور فایق آییم.
یکی از مهمترین ریشهها و تکیهگاههایی که پایبست خونریزی و خشونتورزی به شیوه طالبانی را در داخل کشور تحکیم میبخشد هرمنوتیک تکفیر و تفسیر تندروانه و افراطگرایانهای است که از فراز برخی از منابر نماز جمعه از اسلام ارائه میشود. متأسفانه منبر، این رسانه پرمخاطب دینی، تبدیل شده است به تریبونی برای ترویج پرخاشگری و خشونت. تریبونی که پیامبر بزرگوار اسلام (ص) از آن برای گسترش پیام تسامح، مدارا، مهرورزی و خشونتپرهیزی بهره میجست، افتاده است به دست شماری از خطیبانی که با ارائه سخنرانیهای خونبار و آتشین آب به آسیاب دشمن میریزند و و احساسات و عواطف خلق الله را علیه منافع و امنیت ملی بر می انگیزند.
از همه دردآورتر این است که برخی از خطیبانی که بر فراز منابر به پریشانگویی میپردازند و با تمسک به روایاتی ضعیف و گاه بیاساس تلاش میورزند تا عواطف مخاطبانِ شان را بر انگیزند، از سواد دینی اندکی برخوردار بوده و صلاحیت سخنرانی و پیامرسانی از طریق چنین تریبون مهم و رسانۀ پرمخاطبی را دارا نمیباشند. برای اینکه میزان سواد دینی این عده از خطیبان را بدانیم، کافی است که به خطبههای جمعه شان گوش فرا دهیم تا دریابیم که اینان حتی با الفبای علوم دینی که همانا فهم صرف و نحو و دستور زبان عربی است، آشنایی ندارند.
البته در کنار سخنرانیهای نماز جمعه، نباید از نظر دور داشت که برخی از انجمنهای دینی و مراکز آموزش علوم شرعی نیز آگاهانه یا ناآگاهانه در ترویج خشونتورزی نقشی بارز ایفا میکنند. در واقع برخی از این مراکز و انجمنها عبارتند از عمدهترین مراجعی که به تولید و نهادینهسازی قرائتهای ایدئولوژیک از دین دست مییازند و در نتیجه به تربیت و پرورش دانشآموزانی دگمانش و جزمگرا میپردازند.
نکتۀ درخور توجه این است که دانشآموزان کمسواد این مراکز به سادگی – حتی قبل از به پایان رسانیدن دورۀ آموزشی خویش – میتوانند به مساجد رخنه کنند و منابر را، که مهمترین نهادهای پیامرسانی دینی هستند، تصرف نمایند. در واقع دولت برای تعیین و انتصاب افراد به هر سِمت سیاسی، فرهنگی و اجتماعی یک سلسله معیارهای تجربی و مسلکی در نظر گرفته است؛ ولی برای تصرف سِمتهای دینی چون امامت و خطابت هیچگونه معیاری تعیین نکرده است. به عنوان نمونه یک شخص مادامیکه از تحصیلات رسمی و آکادمیک برخوردار نباشد، نمیتواند به مقام معلمی نایل آید، اما همین شخص با خواندن یکی دو کتاب فقهی و آراستن ظاهر خویش با یک قبضه ریش و چند متر عبا میتواند – بدون اینکه به تحصیلات رسمی نیاز داشته باشد – بر مسند امامت و خطابت تکیه زند و بنامِ دین در گسترۀ بینش و کنش مردم حکمروایی کند.
واقعیت این است که اگر دولت بخواهد بر الهیاتِ تروریزم و حمله انتحاری فایق آید، گزیر و گریزی ندارد جز اینکه از تحلیلهای فرافکنانه و یکسویهنگرانه اجتناب ورزد و در کنار اهتمام به دیگر عوامل خشونتورزی، به امر مساجد و منابر عنایت بیشتری نشان دهد و در زمینه گزینش و انتصاب خطیبان و امامان نظارت و مراقبت افزونتری اعمال کند. دولت بایستی تدبیری بسنجد تا مساجد و منابر را از تصرف یکعده از خطیبان و امامان کمسواد پاکسازی کند. صد البته که کمهزینهترین گام در راستای تحقق این مأمول این است که دولت از طریق وزارت ارشاد، حج و اوقاف و وزارت معارف تأسیس یک انستیتوت یا مرکز آموزش برای تربیت خطیبان و مبلغان را روی دست گیرد.
این انستیتوت باید با هدف ترویج و تحکیم روحیه اعتدال و میانهروی اسلامی پایه گذاری شود تا خطیبان و مبلغان در آن برای یک دوره دوساله آموزش ببینند و در پایان این دوره مدرکی معادل ماستریِ ارشاد و تبلیغ دینی را دریافت کنند. راهبرد دولت باید این باشد که در دراز مدت هیچکس جز فارغان این انستیتوت یا دیگر مراکز آموزشی شبیه و معادل آن نتوانند به سمتِ خطابت و امامت نایل آیند. دولت بایستی با بهرهگیری از دیدگاههای ارزشمند صاحبنظران داخلی و در روشنایی استفاده از تجارب موفق دیگر کشورهای اسلامی نصاب و برنامه آموزشی این انستیتوت را به گونهای تدوین کند که بر پایه آن عالمان و اسلامشناسانی رازآشِنا و جهانآگاه پرورش یابند؛ عالمانی که هم دین را بشناسند و هم دنیای نوین را، هم با قرآن آشنا باشند هم با فهمی امروزین از قرآن؛ هم فقه را بدانند و هم سنت صحیح و سقیم را در روشنایی وحی قرآنی و حکمت عقلانی بخوانند و بدینگونه بتوانند که پیامبروار پرچمِ رحمت بر افرازند و روحِ آزرده و تلخیچشیده انسانیت را با چهره متبسم اسلامیت بنوازند.
Comments are closed.