گزارشگر:نویسنده: یعقوب ابراهیمی/ سه شنبه 20 سنبله 1397 - ۱۹ سنبله ۱۳۹۷
بخش نخست/
این تحقیق بخشی از سلسله پژوهشهای مطالعات صلح انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان است. پژوهشهای دیگر انستیتوت در این زمینه شامل «نگرش و برداشت مردم افغانستان از گفتوگوهای صلح دولت با طالبان» (۱۳۹۴)، «بررسی گفتوگوهای صلح در افغانستان در چهاردهۀ گذشته» (۱۳۹۵)، مغالطههای پروسۀ صلح در افغانستان: دیدگاه مردم (۱۳۹۷) و مجموعهیی از پژوهشها دربارۀ گرایشهای افراطگرایی در بخشهای مختلف در افغانستان از جمله دانشگاهها، مدرسهها، پولیس ملی افغانستان و رسانههای اجتماعی میباشند.
این پژوهش تلاشیست برای ایجاد بستری دموکراتیک و همهشمول برای گفتوگوی سازنده در مورد فرآیند صلح، از یک طرف میان شهروندان افغانستان و طرف دیگر میان جوانب مختلف دخیل در فرآیند صلح است. بدیهیست که صلح موفق و پایدار در افغانستان نیازمند یک گفتمان سیاسی ملی و همهشمول میباشد. هدف ما بهعنوان یک مرکز تحقیقاتی، نهتنها ایفای نقش سازنده در آگاهیدهی به شهروندان، بلکه مطرحکردن برخی از پرسشهای انتقادی و تأملبرانگیز برای گفتمانها و پژوهشهای آینده است.
یافتههای اصلی
– طرفهای درگیر منازعه افغانستان روی شرایط و آجندای حل منازعه از طریق مذاکره توافق ندارند: دولت به دنبال مذاکرۀ مستقیم با طالبان، با هدف ادغام این گروه در روند سیاسی پسا-کنفرانس بُن است. طالبان دولت را غیرمشروع پنداشته و بر مذاکره با ایالات متحده تاکید میکنند. ایالات متحده از موضع دولت افغانستان حمایت میکند.
– طالبان بر این باورند که حضور نیروهای خارجی در افغانستان عامل اصلی منازعه است و بر خروج این نیروها بهعنوان گام اصلی برای آغاز روند صلح تاکید میکنند.
– فهم مشترک در مورد عوامل و مسایل منازعه وجود ندارد: طالبان شورشگری را مقاومت در برابر نیروهای خارجی توصیف میکنند، اما دولت معتقد است شورش طالبان از سوی پاکستان تحمیل شده است.
– دولت و طالبان هردو تحت نفوذ بازیگران خارجی قرار دارند که این امر، امکان مذاکرۀ دوجانبه بین دو طرف را پیچیده و دشوار کرده است.
– پس از مرگ ملاعمر، طالبان به لحاظ تشکیلاتی انشعاب یافتند، اما توانستند اتحاد سیاسی خود را در محور «شورای کویته» حفظ کنند که بهعنوان شورای رهبری نیز یاد میشود.
– جنگجویان طالبان حداقل از چهارلایه تشکیل شده است: اسلامگراهای ایدئولوژیک، افراد بیکار و ناراضی، عناصر محلی که به دلیل رقابتهای قبیلهیی به طالبان پیوستهاند، و حلقههای خارجی همسو با این گروه.
– منازعه در افغانستان پیچیده و متأثر از عوامل متعدد و بازیگران زیادی در سطح داخلی، منطقهیی و بینالمللی است. بنابر این، حل منازعه نباید به مذاکرۀ میان دولت و طالبان محدود بماند.
– قدرتهای منطقهیی عمدتاً برای اعمال فشار بر ایالات متحده در افغانستان و برای جلوگیری از گسترش نفوذ امریکا در منطقه، از طالبان حمایت میکنند.
– وضع موجود بُنبستی است که در آن نه طالبان و نه دولت میتواند از راه نظامی پیروز گردد.
– بُنبست کنونی به نفع طالبان است و این گروه در حفظ وضع موجود تلاش خواهد کرد تا از طریق بیاعتبارکردن دولت، وضعیت را بیشتر به نفع خود تغییر دهند.
– دولت افغانستان معتقد است که عوامل منطقهیی دلیل اصلی منازعه است، اما به عقیدۀ بازیگران خارجی، عوامل اصلی، شورشگری داخلی و ملی است.
– اولویت اصلی در آجندای مذاکرۀ دولت، پایاندادن به خشونت و ترغیب طالبان به میز مذاکره است؛ اما این آجندا فاقد یک دیدگاه درازمدت برای تامین صلح میباشد.
– بازیگران داخلی و بینالمللی از مذاکرات صلح میان دولت و طالبان حمایت میکنند، اما شناخت کافی در مورد توقعات متفاوتیکه دو طرف منازعه از نتیجۀ این مذاکرات دارند، وجود ندارد (طالبان خواهان تاسیس یک رژیم مبتنی بر شریعت در کابل است؛ در حالیکه دولت در صدد ادغام طالبان در چارچوب روند سیاسی پسا-کنفرانس بُن است).
– نبود همکاری منطقهیی در قبال مذاکرات و سیاستهای چنددستِ قدرتهای منطقهیی در افغانستان از موانع اصلی در برابر حل منازعه از طریق گفتوگو است. بنابر این، کنار همآوردن مواضع مختلف و ایجاد یک اجماع بر سر مذاکره از چالشهای اصلی فراراه پروسۀ صلح است.
– در حالیکه در گذشته، مذاکرات مستقیمی میان دولت و طالبان صورت نگرفته، بازیگران بینالمللی نیز نتوانستند حداقل مجراهای ارتباطی ثابتی را از طریق میانجیگری بین طرفین بهوجود آورند و در ایجاد «دفتر بیطرفانه» برای انجام گفتوگوها ناکام شدند.
– فقدان یک الگوی روشن و آجندای گامبهگام برای حل منازعه که تمام طرفها روی آن توافق داشته باشند و همچنین اختلاف بازیگران داخلی و خارجی، هرگونه پیشرفتی برای حل منازعه از طریق گفتوگو را به چالش میکشد.
– طالبان با دولت گفتوگو نخواهند کرد، مگر اینکه در میدان جنگ تضعیف شوند و از سوی حامیان منطقهییشان برای حاضرشدن به میز مذاکره تحت فشار قرار گیرند.
– تلاشها برای مذاکره با طالبان به موفقیت نخواهد رسید، مگر اینکه حامیان منطقهیی این گروه، بهویژه پاکستان، همکاری کنند.
– اکثر طرفها، بهویژه واشنگتن دیسی، بر این باورند که فشار بیشتر بر پاکستان برای آوردن طالبان بر سر میز گفتوگوهای صلح کمک خواهد کرد.
– هر نوع گفتوگو در هر سطح و مکانی، در مراحل اولیه ضروری است تا راه را برای مذاکرات ساختارمند و رسمیتر هموار کند.
– ترکیبی از هردو راهبرد استفاده از زور و تلاش برای مذاکره، بهترین راهکار برای آوردن طالبان بر سر میز مذاکره است.
– مذاکرات موفقانۀ صلح با نتیجۀ قابل قبول در افغانستان، مستلزم آن است تا تمام تلاشها برای انجام مذاکرات، شفاف و آشکار باشند.
– تلاشهای دولت برای مذاکرات باید با اصلاحات و بهبود حکومتداری خوب، تامین فرصتهای شغلی، تامین امنیت، و ترویج حاکمیت قانون همراه باشد تا عوامل داخلی شورشگری از بین برده شود.
– تلاشهای دولت برای مذاکرات باید با دیپلماسی منطقهیی فعال همراه باشد تا عوامل خارجی منازعه را مدیریت کند.
– سیاست ایالات متحده نباید کشورهای همسایه را که از قبل در مورد نفوذ امریکا در افغانستان نگراناند، تحریک کند.
– دولت و طالبان برای اعتمادسازی، باید از خود ارادۀ سیاسی برای مذاکره نشان دهند و قابلیت خود را در پیروی از هرگونه نتیجۀ مذاکرات احتمالی مشخص سازند.
– برای تعریف و مشخصکردن آجندا، جزییات، مراحل و مکانهای مذاکره، در مراحل اولیۀ مذاکره باید یک مجرای ارتباطی ثابت بهوجود بیاید.
– از اینکه مذاکرات مستقیم در وضعیت کنونی دشوار به نظر میرسد، برای ایجاد یک مجرای ارتباطی اولیه میان طرفها، مشخصکردن یک میانجی از سوی بازیگران داخلی و خارجی ضروری است.
Comments are closed.