احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:یوسف جاننثار- تصویربردار جبهۀ مقاومت / دو شنبه 26 سنبله 1397 - ۲۵ سنبله ۱۳۹۷
بخش بخش پنجم و پایانی/
جنرال: همۀ اینها را که میگویید و در این پروگرام که دارید همه موافق هستند؟
آمرصاحب: برایتان میگویم که ۹۸ درصد، یکی-دو فیصدش را که بکشیم دیگران همه موافق هستند.
جنرال: آیا این دو فیصد در سطح رهبری هستند؟
آمرصاحب: نی؛ در ظاهر شاید همانطور معلوم شود اما عمق قضیه او نیست.
سوال از طرف کرستوف دپانفلی: چندینسال پیش شما با من یک مصاحبۀ اختصاصی داشتید دربارۀ حقوق رای زنان در انتخابات، گفته بودید که خودم مشکل ندارم اما با دیگران صحبت کنم، اگر حالا حکومتی تشکیل کنید خودتان فشار میآورید که زنها باید رای بدهند یا اینکه منتظر دیگران میباشید؟
آمرصاحب: در این قسمت از این به بعد هیچ مشکلی وجود ندارد.
جنرال فلیپ: این صحبتهایی که شما کردید اگر یک روز بیایید به اروپا و امریکا، آنرا به مردم بگویید من مطمئن هستم که تعداد زیادی از رسانهها و سایر ارتباط جمعی آنجا جمع میشوند و صحبتهای تان را انتقال میدهند به تمام جهان، مسوولین کشورها نه تنها که گوش میدهند بلکه به آن ارزش قائل میشوند و همچنان تصمیمگیری شان آسان میشود. اینکه شما بیایید بیرون شاید باور تان نشود که هیچ مشکلی نیست، من جدی میگویم و تکرار میکنم، بازهم جدی است یکبار خودتان بیایید به کشورهای غربی و همین صحبتهای تان را بکنید، وضعیت تغییر میکند.
آمرصاحب: من با شما موافق هستم.
کرستوف دپانفلی: سال گذشته که اینجا آمده بودم وعده داده بودید که سال بعد میآیید به اروپا، حالا چهطور؟
آمرصاحب: اول مسالۀ جنگها بود. دوم، تصمیم به این است، وقتی باید بیرون برویم که دست پر باشیم، این شورای مردم، اینهم اقوام مختلف، اینهم نظرات شان راجع به امروز و اینهم پالیسی ما را جع به آینده، در این دو-سه سال گذشته ما در یک جنگ پیچیده قرار داشتیم که باقی میمانیم یا نی، دیدید که جنگ تا کجاها رفت و بعد تا کجا عقب گشت، انشاالله حالا مطمئن هستم که پاکستانی با جنگ چیزی کرده نمی توانند، اگرچه چند روز بعد جنگ قوی دیگری را شروع میکنند، اما آن دورانی که پاکستانی میتوانست با جنگ کاری کند او گذشت، مختصر بگویم که امروز جنگ در افغانستان به آن ترتیب نیست که کی زیاد تفنگ دارد، امروز جنگ سر قلبهای مردم است که کی مردم را با خود دارد. حالا شما شمالی بروید و ببینید، از موی سفید سوال کنید، از عالم سوال کنید، با خورد و کلان مصاحبه کنید، ضرورت به این نیست، اگر من باشم یا نباشم این مقاومت ادامه دارد و من یقین دارم که فرد فرد مردم این سرزمین در برابر پاکستانی ایستاد میشوند.
فردای آنروز نمایندهها حرکت کردند بهطرف شمالی در طول راه از کمپهای مهاجرین دیدن کردند که در منطقۀ عنابه جابهجا شده بودند که تعدادشان به صدها فامیل میرسید، آنجا با جوانان، مویسفیدان، کودکان و با نمایندههای مردم از نزدیک گفت و شنید کردند و مردم از بدبختیهای که ناشی از جنگ و جنایات طالبان که چهگونه خانههای شان را به آتش کشیدند و کاریزهای شان را خشکیدهاند و مجبور ساخته شدهاند تا خانههای شان را رها نمایند، یک به یک قصه کردند. نمایندهها فقط سوال میکردند و باشنیدن هرپاسخی از زبان مردم خاموش میبودند و اظهار تاسف میکردند.
بعد رفتن بهطرف خطهای جنگی در استقامتهای غوربند و دوسرکۀ بگرام، آنجا از سنگرها، مواضع، از نوع سلاحها، حتا که از پوچکهای مرمی سلاحهای مختلف به دقت دیدن میکردند، به چهرۀ سنگرداران میدیدند و به لباسهای شان، جنرال فلیپ بیشتر با جوانان مسلح و فرماندهان شان گفتوگو میکرد، سوال میکرد دربارۀ نحوۀ جنگ و یا اینکه چرا میجنگید. یکی از جوانان در پاسخ سوالاش گفت میجنگم برای اینکه دانشگاه بخوانم و نمایندهها حتا که برایش کف زدند، جنرال خطاب به آن جوان گفت من هم نظامی هستم و شما را درک میکنم، بعدتر آمرصاحب نیز آنجا حضور پیدا کرد و در یکی از بلنداژها که مرکز فرماندهی حاجی الماس بود چنددقیقۀ نشستند، آمرصاحب از مجاهدت و کارنامههای مردم شمالی قصه کرد و گفت در این دو ولایت که پنچشیر و سالنگها را نیز در برمیگیرد، در حدود دوملیون انسان زندهگی میکنند و واقعآ که این مردم شاهد جنگهای شدید و خونین بودهاند، در دوران جهاد بزرگترین پایگاه روسها در همینجا بود، این سرک را که میبینید روسها هیچ وقت نتوانسته بودند به جرئت از آن گذر کنند، مجاهدین همیشه قطارهای شان را مورد حمله قرار میدادند، قسمیکه در گوشه و کنار نزدیک به سرک، چاهها حفر میکردند که به اندازۀ ۱۰ الی ۱۵ متر عمق میداشت و در حدود الی دوصدمتر طول، از همین چاهها بیرون میشدند و قطارها را مورد حمله قرار میدادند وهمینکه جیتهای بمافگن میرسید بچهها دوباره داخل همین چاهها میشدند و بمباردمان به آن اندازه نتیجۀ در پی نمیداشت.
به همین ترتیب مردم نیز در داخل باغها و یا حویلی شان به همین شکل چاه حفر میکردند، روسها هیچگاه موفق نشدند که در داخل این دند(دند شمالی) پایگاه ایجاد کنند، با همۀ این مصیبها و سختترین جنگهای پیهم، کمترین مهاجر را از این مناطق به بیرون داشتیم، خورد و کلان این مردم در جهاد سهم داشتند و زحمت و تکلیف زیادی را کشیدهاند.
بعد، خطهای جنگی را ترک نموده رهسپار درۀ پنجشیر گردیدند، در دالانسنگ با نمایندههای اقوام مختلف صحبت کردند آنجا استاد سیاف، کریم خلیلی، سیدعلی جاوید، استاد محقق، عبداللهخان وردک، انوری، سباوون، عالمی و سیدمصطفی کاظمی حضور داشتند و هرکدام به نوبۀ خود دربارۀ مداخله مستقیم پاکستان به کشور شان، جنایات طالبان، بیتفاوتی جامعۀ جهانی در قبال افغانستان و دربارۀ وحدت خودشان در برابر تجاوز بیگانه، سخنرانی کردند.
بعد حرکت نمودند به میدان هلیکوپتر، آنجا آمر صاحب آنها را تا دروازهۀ هلیکوتر همراهی کرد، فلیپ موریان هنگام خداحافظی با نگاههای عمیقی که بهطرف آمر صاحب میدید این آخرین جملهیی بود که از زبان وی شنیدم خطاب به آمر صاحب گفت: ما میرویم اما قلبهای ما اینجا باتو میماند.
کابل پروان دوم ۱۰/۱۲/۱۳۸۶
Comments are closed.