احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:دستغیب، عبدالعلی / دو شنبه 2 میزان 1397 - ۰۱ میزان ۱۳۹۷
بخش چهارم و پایانی/
از نظر گاه هوسرل، دکارت پس از رویآوردن بهسوژه بهجای اینکه فقط به تحلیل «من اندیشنده و افکار و ادراکهای آن بپردازد به دام سنت فلسفه قرون وسطی افتاد و اصولی را به تفکر خود راه داد که به سادهگی به مدد واکاوی «من اندیشنده» و تجربههای آن تحقیقپذیر نیست. هوسرل میگوید: تجربههای ما بهطور مستقیم از جهان میآیند و در اینجا دوراههیی نیست. در این حوزه دوقطب موجود است: دانستهگی و «خود»ی که دارای تجربه است و جهانی که این تجربه را فراهم میآورد. فنومنولوژی ما را ترغیب میکند به اشیاء به شیوۀ تازهیی نگاه کنیم.
هایدگر، شاگرد و بعد دستیار هوسرل بود و روش فنومنولوژی به او کمک کرد تا «بهسوی چیزها برود» و این همانا به معنای درک ویژهگی بنیادی «خود» و تجربۀ «خود» از جهان است اما هایدگر فیلسوف برخلاف هایدگر اگزنسیانسیالیست نمیتوانست روش فنومنولوژی را دقیقاً بهعنوان جستوجوی ویژهگیهای بنیادی «خود» و «تجربه» تلقی کند چرا که هدف وی آن بود که مشکل معنایبودن (وجود) را از فراموشی بیرون آورد: یعنی همان مشکل بنیادی کهن فلسفه و بهویژه هستیشناسی را دوباره طرح کند. او مانند «لایب نیتزو هگل» پرسید: چرا بودن هست و نه هیچ؟ این پرسش پاسخی ندارد و ما برای اینکه بودن را از فراموشی بیرون آوریم باید همیشه این پرسش را بپرسیم. بودن نمیتواند به تعریف درآید و متناسب برهان نیز نیست، زیرا بیرون از خود بودن (وجود) راهی به آن وجود ندارد. افزوده بر این هر پرسشی دربارۀ «بودن» لازم میآورد تفاوت بنیادی بین موضوع جستوجو (اوبژه) و هستنده پرسنده (سوژه) از میان برداشته شود. باری «بودن» خود هستنده (موجود یا باشنده) نیست و به هیچ هستندهیی فروکاسته نمیشود.(۱۴)
هایدگر در تاریخ متافیزیک به دورۀ باستانی یونان باز میگردد، به عصر پارمیندس وهراکلیتوس، در زمانیکه بودن خود را مانند برقی خاطف بر متفکران آغازین یونانی نشان داد و سپس خود را باز پس کشید. با افلاطون و ارسطو تفکر دربارۀ «بودن» بهسوی تفکر دربارۀ «باشنده» چرخید و فوسیس به متافوسیس تبدیل شد. فلسفه به دام مفهومها افتاد و بهجای پرسیدن از بودن، از باشنده پرسید و این کل متافیزیک غرب است که در نظریههای جوهر ارسطو، وجود و ماهیت قرون وسطایی، من اندیشندۀ دکارت، ایدۀ مطلق هگل و اراده به قدرت نیچه، تبلور یافت. «نمیتوان آنطور که از دست باوری خلاص میشویم، از قید متافیزیک خلاص شد و نمیتوان آنرا مانند آیینی که دیگر آنرا باور نداریم و از آن دفاع نمیکنیم، پشت سر گذاشت. ما امروز متافیزیک و گوهر تکنیک را در سویۀ واحدی قرار دادهایم، سویهیی که در عصر کنونی چیزی نیست مگر سرگردانی.» نیچه نیز گفت ایدههایی مانند بودن و هستی، امروز به «وهم، تبدیل شدهاند. «ما دنیای واقعی را نابود کردهایم. اکنون کدام دنیا برای ما باقی مانده است؟ دنیای ظواهر؟ نه، ما همزمان با دنیای واقعی دنیای ظواهر را نیز از بین بردهایم.» به گفتۀ گادامر، در روزگار ما «بودن» چیز دیگری جز «زبان» نیست و فقط در قالب زبان، ادراک میشود.(۱۵) بههمین دلیل هایدگر میگفت: زبانبودن همانا زبان شعر است. شعر است، که ما را به آغازها برمیگرداند.
در این جا هایدگر و فیلسوفان دیگر هستی به مشکلها روی میآورند که زمانی درونمایۀ عمدۀ آثار ادبی بود. مشکلهایی مانند تشویش، دلهره، مرگ آگاهی، تصمیم. هایدگر بهویژه به تفسیر آثار هولدرلین میپردازد و او را شاعر شاعران و شاعر هستی مینامد. انسان در مقام باشنده به جهان پرتاب شده است و این باشنده مرگآگاه است. در تشویش است مبادا که نباشد. یاسپرس از حالات سرحدی مانند عشق، مرگ سخن میگوید و انسانبودن انسان را در توان همپرسی و ارتباط او با «دیگرهها» میبینند. سارتر باور دارد که اندیشه دربارۀ هستی و بودن سرگیجهآور است.
اگر نیک بنگریم میبینیم که این ایدهها و درونمایهها پیشتر در آثار بزرگ ادبی و بهویژه در گفتارها و نوشتارهای عارفان ایران آمده بود. عارفان ما نیز از سویی عقل را ناچیز و «بیخبر» میدانستند و از سویی دیگر، دربارۀ خدا، جهان، رابطه انسان و خدا، معنای زندهگانی استدلال میکردند. اما در استدلالهای خود برای برپاداشتن هستیشناسی ذوقی از هرگونه بیان استعاری، نمادین و رمزآمیز ممکن بهره جستند و بههمین دلیل دستآوردهای آنها بیشتر جنبۀ هنری دارد تا فلسفی.
پینوشتها:
۱و۲- مردان اندیشه، بر یان مگی، ترجمه دکتر عزت الله فولادوند.
۳- تاریخ و فرهنگ ایران، دکتر محمد محمدی، ج ۴، ص ۲۷۵، تهران، ۱۳۸۰٫
۴و ۵- ماجرای تفکر فلسفی در جهان اسلام، دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی، ص ۸و ۲۰۰ و ۲۱۴، تهران ۱۳۷۶٫
۶- مردان اندیشه، همان.
۷و ۸- جویس، دیوید نوریس، ترجمۀ معصومه علی محمدی، صص ۱۶۳و ۱۶۶، تهران ۱۳۷۸٫
۹- تاریخ ادبیات یونان. ۱چ، جی، رز، ترجمۀ ابراهیم یونسی، ص ۲۲۹، تهران ۱۳۷۸٫
۱۰- گاهنامل فرهنگ و ادب، ص ۲۲، تابستان ۱۳۷۳٫
۱۱-S.Kierkegaaid، eonluding unscientific Postscript. P:111
۱۲- طوفان، شکسپیر، ترجمۀ ابراهیم یونسی، پردۀ چهارم، صحنۀ نخست، ص ۱۴۲، تهران ۱۳۵۷٫
۱۳- گفتار دربارۀ روش، ترجمه Vaitch، ۲۸، نیویورک، ۱۹۵۱٫
۱۴- مارتین هایدگر، جوزف، جی، کاکلمانس، ترجمه دکتر موسی دیباج، ص ۲۴، تهران ۱۳۸۰٫
۱۵- افسونزدهگی جدید، داریوش شایگان، ص ۲۸۴، تهران ۱۳۸
Comments are closed.