احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:فرشته سـلطانی، متعلم صنف دهمِ لیسۀ نسوان امالبنیـن/ شنبه 14 میزان 1397 - ۱۳ میزان ۱۳۹۷
«نه روزی، که هر روز روزِ تو باد
وجودت سلامت، دلت شـاد باد
مقامت معلم به عرشِ خداسـت
سزد گر که هر دم ز تو کرد یاد!»
نوشتن از مقام معلم، بهانه و مناسبت نمیخواهد؛ چون برای هر صاحبمعرفتی، هر روز روزِ معلم است. اما آنچه باعث کُندی قلم و لرزشِ دست میشود، دشواری نوشتن از مقامِ شامخِ معلم است؛ مقامی که فقط میتوان آن را همسنگ با مقام انبیـاء دانست که آفرینشِ انسان با آن معنا مییابد. مسلماً اگر تا عصر نبوت، پیامبران راهبر و راهنمایِ انسانها به سوی نورِ ایمان و هدایت بودند، در عصرِ پس از نبوت این معلمان اند که رسالتِ پیامبرانه را به دوش گرفتهاند تا بهواسطۀ نشر و پخشِ علم و دانش، انسانها را از تاریکی جهل و تعصب به سمتِ روشنایی و معرفت سوق دهند.
معلم در هر جغرافیا و سرزمینی، «معلم» است و همین عنوان بهتنهایی کفایت میکند تا از کرامت و احترامِ مادی و معنویِ مخصوصِ خود برخوردار گردد. در کشورهایی همانند جاپان و امریکا، معلمان بالاتر از هر منصب و مقامی حقوق دریافت میکنند و به موازات آن، عزت و احترامِ مادی و معنوی از دولت و جامعه دریافت میدارند. دلیلِ این امر واضح است: آنها از مقامِ معلم و اهمیتِ شغلِ معلمی در پیشرفتِ جامعه آگاه اند. در افغانستان اما وضعیت بسیار متفاوت است؛ کشوری که با چهلسال جنگ و نابسامانی مواجه بوده و هنوز بسیاری از مکاتبش سقف و دیوار ندارد و معلمان میباید زیر نورِ آفتاب و وزشِ باد و بارشِ باران به تعلیمِ اولاد وطن بپردازند.
معلمانِ افغانستان درحالی مصروفِ تدریس و علمآموزی به ما هستند که آتش جهلِ طالبان و داعشیان، جانِ آنها را تهدید میکند و بیعدالتیِ جا گرفته در نظام اداری افغانستان، نهتنها برای آنها هیچ امتیازی باقی نگذاشته، بلکه کرامت و غرورِ آنها زیر سوال برده است. معلمان افغانستان، فرشتهگانِ پر و بال زخمییی هستند که از یکطرف اهریمنِ داعش و طالب آنها را به جُرم تعلیم به فرزندانِ وطن هدف قرار میدهد و از سوی دیگر بیعدالتی حکومت، آنها را ضعیفترین و آسیبپذیرترین قشر در نظام اداریِ کشور ساخته است. برای درکِ این مطلب باید در نظر گرفت که چه تعداد از معلمینِ افغانستان در راه آموزش اولاد وطن، به دست دشمنان و اهریمنان به شهادت رسیده و یا زخمی شدهاند. چه تعدادِ بزرگی از آنها در خانههای کرایی زندهگی میکنند بدون آنکه معاشِ ماهانۀشان حتا تکافوی یک ماه از کرایۀ خانه را بکند؛ معلمانی که در صنفهای بسیار شلوغ با عشق و علاقۀ زایدالوصف به ما درس میدهند و از جانِ خویش در گرمایِ تابستان و سرمای خزان مایه میگذارند؛ معلمانی که معاشِ ماهیانۀ آنها با حقوق و امتیازاتِ یکروزۀ یک وزیر و رییس برابری نمیکند و به همین دلیل هر روز مسیرِ پُر از گردوخاکِ خانه تا مکتب و بالعکس را با پای پیـاده طی میکنند و خاک و گچ میخورند تا به فرزندانِ وطن درس بیاموزند و لقمهنانِ حلالی نیز به فرزندانِ خویش کمایی کنند.
مظلومیتِ معلمانِ افغانستان و فرشتهصفتی آنان، یک شعار و تبلیغ نیست؛ یک واقعیتِ تلخ و انکارناپذیر است که درستیِ آن را بیش از همه میتوان در ستمگری و فرعونصفتیِ حاکمانی دید که در موترهای شیشهسیاه سوارند و بر بزرگترین منصبهای حکومتی تکیه زدهاند بیآنکه یکصدم از دستاوردهایِ معلمان را کمایی کرده باشند و ذرهیی از زحمات و فداکاریهایِ آنها را متقبل گشته باشند.
Comments are closed.