احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمــد عمران/ شنبه 5 عقرب 1397 - ۰۴ عقرب ۱۳۹۷
به دنبال فاجعۀ قندهار که به شهادت جنرال عبدالرازق فرمانده پیشینِ پولیس این شهر انجامید، مقامهای کشور و بهویژه رییس حکومت وحدت ملی با تأخیرِ چندروزه وارد این شهر شدند و تلاش کردند بر زخمهای دلِ مردم قندهار مرهم بگذارند. این نمایش پس از هر فاجعهیی در کشور ادامه داشته است. مقامهای بلندپایه وقتی هیچ کاری از دستشان برنمیآید، به مزار و شهر شهدا رفته و با سخنان پُرآبوتاب میخواهند خود را مدافعانِ واقعی و مدیرانِ همهفنحریف نشان دهند.
آقای غنی نیز همین کار را کرد؛ کاری که او همواره در چنین مواردی انجام میدهد و تقریباً به یک رسمِ عادی ارگ تبدیل شده است. آقای غنی بر مزار شهید عبدالرازق گل گذاشت، برایش سمت بلندِ جنرالی تفویض کرد، برادرش را جانشینش ساخت، به خانهاش رفت، دستِ مادرش را بوسید و بعد در جمعی از باشندهگانِ قندهار سخنان شعارگونه تحویل داد و دوباره به کابل به قلعۀ بهشدت محافظت شدهاش یعنی ارگ برگشت؛ جایی که دنیا گُل و گلزار است، انتحاری وارد نمیشود، تهدیدی وجود ندارد و هرچه هست، تحسین و تمجید است. در چنین فضایی بدون شک انسان دچار رمانتیسمِ منحط میشود، توهم میگیرد و نمیداند واقعاً در پیرامونش چه میگذرد!
ارگنشینان همواره چنین بودهاند. فاصلۀشان از زندهگی عادیِ مردم چنان دور افتاده است که فکر میکنی در جزیرۀ مخصوصِ خودشان بهسر میبرند. اما آنها یک چیز را در درونِ این قفس سنگی و زیبا یاد گرفتهاند و آن، شعار دادن و مردم فریبی است. آنها یاد گرفتهاند که بر ماتم مردم چگونه اشکِ تمساح بریزند و خود را حق به جانب نشان دهند.
سخنان آقای غنی در جمع باشندهگانِ قندهار اوج چنین مردمفریبییی را به نمایش گذاشت. او که پیش از وارد شدنِ خود به قندهار، رییس امنیت ملی را در رأس یک هیأت حقیقتیاب به این شهر فرستاده بود، با توجه به برداشتهای هیأت، ترور جنرال عبدالرازق را یک توطیۀ بیرونی عنوان کرد. او بدون آنکه از طالبان و گروههای تروریسـتی و جنایتکار نام ببرد، گفت که این ترور در آن سوی مرز طراحی شده و باید حکومت پاکستان پاسخگوی آن باشد. او از حکومت پاکستان خواست که با دستگیری و سپردن طراحانِ این حمله به دولت افغانستان، همکاری کند.
در اینکه بخش بزرگی از توطیهها و دسیسهها علیه افغانستان در آنسوی مرز و به ویژه توسط حلقههای خاصی در پاکستان طراحی و انجام میشود، هیچ شکی وجود ندارد. از سالها به این سو، مشکلات افغانستان در آن سوی مرز طراحی شده است. این موضوع به امروز و دیروز هم محدود نمیشود. افغانستان بیشتر از چهار دهه است که با پاکستان مشکل دارد. این مشکل از مسالۀ مرزی آغاز و تا مسایلی مثل ایجاد حکومتِ نزدیک به اسلامآباد ادامه داشته است.
وقتی طالبان در دهۀ هفتاد از مرز سپینبولدک وارد افغانستان شدند، تنها نبودند؛ همراه با این گروه دهها جنگجوی خارجی و بهویژه پاکستانی به افغانستان آمدند تا در جنگی شرکت جویند که پاکستان منافعِ خود را در آن میدید. جنگ افغانستان در آن سالها نیز یک جنگ داخلی نبود. پاکستانیها و برخی کشورهای عربی در آن سهم داشتند. امروز نیز چنین است. پاکستان، افغانستان را عمق استراتژیکِ خود میداند و به همین دلیل هم از هیچ گونه دخالت در امور این کشور دریغ نمیورزد.
پاکستانیها تا زمانی این دخالت را ادامه میدهند که با پاسخِ سخت و دندانشکنی روبهرو نشده باشند. گفتنِ اینکه «ما انتقام جنرال عبدالرازق را میگیریم» هیچ دردی را دوا نمیکند. این سخن را هفده سال است که ارگنشنیان در چنین مناسبتهایی مطرح میکنند، اما آیا یک بار از خود پرسیدهاند که نتیجۀ این تهدیدها و شعارها چه بوده است؟ آیا یک بار توانستهاند واقعاً با سند و شاهد به دادگاهها و نهـادهای بین المللی شکایت ببرند؟ آیا یک بار شده که با اقدامی نظامی خواسته باشند که جلو زیادهخواهیها و دخالتهای بیگانهگان را بگیرند؟ واقعاً ما تا کی میخواهیم با تفویض رتبههای جنرالی و جانشین کردنِ اقارب افراد شهید شده، به این وضعیت ادامه بدهیم؟ آیا ما نمیدانیم که اینگونه اقدامها نمیتوانند مشکل افغانستان را حل کننـد؟
وقتی به طومار شهدایِ این سالها که به اشکالِ مرموزی کشته شدهاند نگاه کنیم، میبینیم که این فهرست، فهرستِ بسیار بلندبالایی است. از استاد ربانی رهبر شهیدِ جمعیت اسلامی شروع تا جنرال داوود داوود، سید خیلی، کاظمی، احمدولی کرزی و دهها تنِ دیگر در حملههای مشابه از بین رفته اند. آیا یک بار هم کمیسیونهای حقیقتیاب توانستهاند که نتایج واقعی بررسیهای خود را در اختیار مردم بگذارند؟
گفتن اینکه فلان فرد را استخبارات فلانِ کشور از بین برده، هرگز نمیتواند راه به دهی ببرد. این حرف را همواره در مورد هر قتل و جنایتی میتوان گفت؛ اما ضرورت است که نتایج روشن و مستند به دست آید و متناسب با آنها عمل شود. مردم افغانستان از سیاستهایِ کجدار و مریز واقعاً به تنگ آمدهاند. سالهاست که ما نق میزنیم و انتقاد میکنیم بدون آنکه به هیچ نتیجۀ مثبتی رسیده باشیم.
جنگ افغانستان حالا ابعاد بسیار گسترده و وسیع یافته است. چنین ابعادی در سالهای نخستِ انهدام رژیم خودکامۀ طالبان متصور نبود، ولی حالا متأسفانه چنین شده است. اگر جلو این وضعیت را نتوانیم مهار کنیم، بدون شک یک بار دیگر به جنگِ دهۀ هفتاد برمیگردیم. طالبان حالا حتا در سطح بینالمللی دیگر گروه تروریستی شناخته نمیشود و این بسیار تأسفبار است.
امریکاییها با گروهی که در سالهای پس از ۱۱ سپتامبر گروه تروریستی شناخته میشد، دیگر نهتنها جنگ نمیکند بلکه از آن به تضرع میخواهد که سرِ میز مذاکره حاضر شود. مثل این است که دولتی بخواهد با فردی مثل الکاپو، قاچاقچی مشهور برازیلی که چند سال پیش کشته شد، برای حل مشکلاتِ خود به مذاکره بپردازد. آیا این سیاست منطقی است؟
طالبان و گروههای همفکر با آن و حتا کشورهای همراستا با اهداف آن، باید به عنوان گروههای مافیایی و تروریستی شناخته شوند. جنگِ ما با تروریسـم و حامیانِ آن است و در این رابطه هیچ صـلحی نمیتواند وجود داشته باشد.
Comments are closed.