جایگاهِ زبان در رمان معاصر

گزارشگر:سالار عزیزپور/ سه شنبه 8 عقرب 1397 - ۰۷ عقرب ۱۳۹۷

بخش سوم و پایانی/

mandegarزبان چوبک بسیار سلیس است. با همان جملۀ اول مخاطب را پرتاب می‌کند به دلِ داستان. داستان به قدری کشش دارد که لحظه‌یی نمی‌شود کتاب را بر زمین گذاشت. جمله‌بندی‌ها آهنگین است. زارمحمد قهرمان است نه به‌خاطر شخصیت اول بودن، بلکه به علت این‌که عملِ قهرمانی انجام می‌دهد و مردم تأییدش می‌کنند. او یکی از معدود قهرمان‌های رمانتیکِ رمان‌های فارسی است. مسالۀ مهم در داستان این است که هم‌سرایان زارمحمد در آخر نه برای کمک به بازپس گرفتن حقوق کسی که یکی از آن‌هاست، بلکه تحت تأثیر شور انقلابی به میدان می‌روند، و همین اثر را کاملاً ایرانی می‌کند(همان جو گرفتن مخصوصِ ایرانی‌ها). چوبک «حماسه» را پیروزیِ غیرمحتمل بعد از سختی بسیار که از گذشته با مذاقِ ایرانی گره خورده ـ هرچند که در گذر ایام شاید تنها نامی و کلامی از آن به جای مانده باشدـ جایگزینِ پایان «تراژیک» محتوم تنگسیر می‌کند.
تکه‌هایی از کتاب:
ـ بی‌اراده به پشت رو زمین دراز کشید و سرش را به کندۀ کُنار تکیه داد و چشمانش را بست.
ـ سگ، کاسۀ اول را فوری بلعید و کاسۀ دوم را آهسته‌تر تا نیمه خورد و زبانش را دور لب‌هایش چرخاند و از پایین، چشمانش را به محمد دوخته بود و همچنان زبان و سر و گوش و دمش می‌جنبید.
ـ شهرو گفت: بوا شوور نمی‌شه. تو همه کس من بودی. هم بوام بودی، هم شوورم بودی و هم برادرم بودی. من دیگه به غیر از تو، تو این دنیا هیچکی را ندارم. اگه تو نباشی می‌میرم.
محمد گرفتش تو بغل و سُرش داد تو رختخوابِ خودش. تن لمس شهرو تو رختخواب شوهرش لغزید. محمد آرنجش را گذاشته بود رو بالش و به طرف او یَله شده بود و تو صورتش نگاه می‌کرد. شهرو آهسته می‌لرزید و تنش یخ کرده بود و بینی‌اش باد کرده بود و سرخ شده بود و توش گرفته بود و از راه آن نمی‌توانست نفس بکشد و از دهن نفس می‌کشید. زبان کوچکه‌هاش به هم آمده بود…»

صادق چوبک و تنگسیر
چوبک در تنگسیر، زبان زندۀ محلات را در متن جاری می‌سازد. قاعدتاً چوبک در داربستِ نگاهِ خاص نسبت به زبان می‌نویسد. نگاهی که پیشینۀ آن به امیل زولا‌ها می‌رسد. با وجود این‌که ناتوریالسم فرانسوی تا المانی و چوبک همواره متفاوت و متمایز بوده و خطِ چوبک بر رنگین کمانِ دیگر می‌چرخد و چوبک در تنگسیر اوجِ این رنگین کمان را به تجربه می‌‌گیرد.

جلال آل احمد و زبان رمان
به طور کلی، نثر آل احمد نثری است شتاب‌زده، کوتاه، تأثیرگذار و در نهایت کوتاهی و ایجاز. آل احمد در شکستن برخی از سنت‌های ادبی و قواعد دستور زبان فارسی، شجاعتی کم‌نظیر داشت و این ویژه‌گی در نامه‌های او به اوج می‌رسد.
اغلب نوشته‌هایش به گونه‌یی است که خواننده می‌تواند بپندارد نویسنده هم‌اکنون در برابرش نشسته و سخنانِ خود را بیان می‌کند و خواننده اگر با نثر او آشنا نباشد و نتواند به کمک آهنگ عبارات، آغاز و انجام آن‌ها را دریابد، سردرگم خواهد شد. از این‌رو ناآشنایان با سبک آل احمد، گاهی ناگریز می‌شوند عباراتی را بیش از چند بار بخوانند.
آثار جلال آل احمد را به طور کلی می‌توان در پنج مقوله یا موضوع طبقه‌بندی کرد:
الف‌ـ قصه و داستان؛ ب‌ـ مشاهدات و سفرنامه؛ ج‌ـ مقالات؛ د‌ـ ترجمه؛ پ‌ـ خاطرات و نامه‌ها.

الف‌ـ قصه و داستان
۱ـ دید و بازدید، ۱۳۲۴:
نخست شامل ده داستانِ کوتاه بود، در چاپ هفتم دوازده داستانِ کوتاه را در بردارد. جلال جوان در این مجموعه با دیدی سطحی و نثری طنزآلود اما خام که آن‌هم سطحی است، زبان به انتقاد از مسایل اجتماعی و باورهای قومی می‌گشاید.

۲ـ از رنجی که می‌بریم، ۱۳۲۶:
مجموعۀ هفت داستانِ کوتاه است که در این دو سال زبان و نثر داستان‌های جلال به انسجام و پخته‌گی می‌گراید. در این مجموعه تشبیهاتِ تازه زبان آل احمد را تصویری کرده است.

۳ـ سه تار، ۱۳۲۷:
مجموعۀ سیزده داستان کوتاه است. فضای داستان‌های سه‌تار لبریز از شکست و ناکامی قشرهای فرودستِ جامعه است.

۴ـ زن زیادی، ۱۳۳۱:
حاوی یک مقدمه و نُه داستان کوتاه است. قبل از جلال، صادق چوبک و بزرگ علوی به تصویر شخصیت زنان در داستان‌های خود پرداخته‌اند. زنان مجموعۀ «زن زیادی» را قشرهای مختلف و متضاد مرفه، سنت‌زده و تباه‌شده تشکیل می‌دهند.

۵‌ـ سرگذشت کندوها، ۱۳۳۷:
نخستین داستان نسبتاً بلند جلال است با شروعی به سبک قصه‌های سنتی ایرانی؛ «یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ‌کس نبود». این داستان به بیان شکست مبارزات سیاسیِ سال‌های ۲۹ تا ۳۱ حزبی پرداخته است.

۶‌ـ مدیر مدرسه، ۱۳۳۷:
این داستان نسبتاً بلند به نوعی بیان خاطرات فرهنگی آل احمد است. خود او در این مورد گفته است: «حاصل اندیشه‌های خصوصی و برداشت‌های سریعِ عاطفی از حوزۀ بسیار کوچک اما بسیار موثر فرهنگ و مدرسه». آل احمد در مدیر مدرسه به نثر خود اعتماد کامل دارد. قلم دیگر در دستش نمی‌لرزد و چنین می‌نماید که اندیشه‌هایش نیز در چارچوبی خاص، شکل نهایی خود را یافته است. به رغم این تکوین اندیشه، جلال شکست را باور کرده است؛ لذا به دنبال گوشه‌یی خلوت می‌گردد.
پیام و محتوای «مدیر مدرسه» شاید در چند جمله خلاصه شود. این پرداخت و اجرای زبانی «مدیر مدرسه» است که این متن را برای ما جالب می‌سازد و حسِ بار بار خواندنش را در ذهن و روانِ ما برمی‌انگیزد.
جلال آل احمد در «مدیر مدرسه» در پهلوی استفادۀ بسیار گسترده از زبان و فرهنگ عامیانه، دستکاری‌های عمدی در بافت و ساخت زبان، افزودن گهواژه‌ها و ناتمام گذاشتن جملات و یا حذف فعل‌ها و…، به خلق بخش دیگری از ظرفیت زبان فارسی دست می‌یازد و آن را به کار می‌برد.

۷ـ نون والقلم، ۱۳۴۰:
یک داستان بلند تاریخی که حوادث آن مربوط به اویل حکومت صفویان است. زبان نون والقلم به اقتضای زمان آن نسبتاً کهنه است.

۸‌ـ نفرین زمین، ۱۳۴۶:
رمانی روستایی است که بازتابی از جریان‌های مربوط به «اصلاحات ارضی» در آن بیان شده است.

۹ـ چهل طوطی اصل (با سیمین دانشور)، ۱۳۵۱:
مجموعه شش قصۀ کوتاه قدیمی از «طوطی‌نامه» که با تحریری نو نگاشته شده است. آل احمد در نامه‌یی خطاب به حبیب یغمایی، مدیر مجلۀ ادبی یغما می‌نویسد: «و من که جلال باشم، وقتی خیال دکتر شدن و ادبیات را در سر داشتم به این‌ها دسترسی یافتم. قرار بود دربارۀ «هزار و یک شب» و ریشه‌های هندی و ایرانی قصه‌هایش چیزی درست کنم به رسم رساله، که نشد…»

۱۰‌ـ سنگی بر گوری، ۱۳۶۰:
رمانی است کوتاه و آخرین اثر داستانی آل احمد محسوب می‌شود. موضوع آن فرزند نداشتنِ اوست.

رهنورد زریاب و رمان معاصر
زریاب یکی از پیش‌کسوتانِ ادبیات داستانی مدرن افغانستان است. هرچند پیشینۀ داستان‌نویسی مدرن به دهۀ چهلِ خورشیدی برمی‌گردد، اما درخشش و بارقۀ آن در کار‌های کسانی چون: روستا باختری، اکرم عثمان و رهنورد زریاب بیش‌تر متبارز می‌شود.
زریاب با شیوه و شگردی دیگر، وارد هنر و فضای داستان‌نویسی می‌گردد. شگردهای داستان‌نویسی زریاب با تفاوت ویژه‌یی از دیگر هم‌قطاران پی افگنده می‌شود. تمایز ویژۀ زریاب در فهم تکنیک و روش‌های نگارشی بیشتر برجسته است تا برخورد با زبان و ظرفیت‌های زبان داستان.
زبان زریاب، زبانی‌ست بسیار فاخر و ادبی. زبانِ شُسته و رفته و زبانی‌ست که از چشمه‌سارانِ زبانِ بیهقی و ناصرخسرو بهره‌ها برده است. هرچند نثر ناصرخسرو و استاد بیهقی بُن‌مایه‌های فرهنگی و تاریخی خود را به همراه دارد و نثر و زبانی‌ست چندسویه و چندلایه.
پارادوکسِ نقطۀ قوت و تاریکِ زبان داستانی زریاب، همین تکیه بیش از اندازه بر زبان نوشتار یا به اصطلاح «لفظ قلم» است. این تمرکز زریاب بر زبان نوشتار اگر از یک‌سو، نکتۀ قوت زریاب را در هنر داستان‌نویسی متبارز می‌سازد؛ از سوی دیگر برای زریاب و هنر داستان ‌نویسی‌اش، «چشم اسفندیار» است.

اکرم عثمان و داستان معاصر
اکرم عثمان یکی از داستان‌نویسانِ سدۀ پسینِ ما می‌باشد. یکی از شگردهای داستان‌نویسی او، همانا موضوعی بودن و ایدیولوژیک بودنِ بسیاری از داستان‌هایِ وی می‌باشد. او در بر کشیدنِ زبان و لهجۀ کابل دستِ بلند داشت و در بسا داستان‌هایش این نکته برجسته است.
استاد واصف باختری در مقدمۀ کتاب «مردا ره قول اس» می‌نویسد: آن داستان‌نویسِ کهن گفته بود: زنده‌گی افسانۀ پوچی‌ست که ابلهی به بیانِ آن می‌پردازد. خوشا که در داستان‌های اکرم عثمان، زنده‌گی را به مثابۀ تداوم جاودانی نبرد نور و ظلمت، اهورامزدا و اهریمن می‌نگریم و بازهم خوشا که بدون یاری جستن از هوشیدروامشاسپندان جوهر زنده‌گی را بر سپاله دوزحی مرگ چیره می‌سازد. نمی‌دانم چرا پس از خواندن برخی از داستان‌های اکرم عثمان این سخنان رومن رولان در پیرامونم طنین می‌افگند.
برادران!
بیایید تا در غم هیچ چیز نباشیم، جز در اندیشۀ نزدیکی‌مان به یکدیگر. در این تاریکی ژرف و همه‌جاگستر که بدخواهی و دشمنی در میان‌مان نیست؛ جز تنهایی، که زنده‌گی را در آغاز و پایان همچو تاریکی دو غرقاب در بر می‌گیرد.

«بیخ بته» داستان کوتاهی‌ست از اکرم عثمان. او در داستانِ کوتاهش»از بیخ بته!» بحران و ابتذال اشرافیت قشریِ همان زمان را به روایت داستانی کشیده است. بحرانی که نه‌تنها فرسایش بحران ارزشی خود را به نمایش می‌گذارد؛ بل بن‌بست و ابتذال آن از چشم‌ها به دور نمی‌ماند. کاری که بالزاک به گونۀ بسیار گسترده آن در ادبیات جهان به نمایش می‌گذارد.
داستان، روایتی از زنده‌گی «نبی» است؛ کسی که هیچ کس‌وکوی ندارد. به باور خودش، از بیخ بته هست. از ناداری، بی‌کاری و کم‌بغلی، شب‌ها در سماوار‌ها می‌خوابد. اما در فرجام زنی پولدار و اشراف‌زاده با او سر می‌خورد و نبی را با خود به خانه‌اش می برد، ظاهراً برای کار ولی در واقع برای سیالی و هم‌چشمی با دیگر هم‌قطارانش. چرا کی به باور ماری، نبی به مانند: «عمر شریف» هست. در فرجام ماری همین کار می‌کند و داستان به یک پایانِ کمیدی تراژیدی می‌انجامد.
اکرم عثمان در این داستان کوتاه، پرده از اشرافیت به بن‌بست رسیده برمی‌دارد و ابتذال این فضا را به بسیار خوبی به روایت می‌کشد.
اکرم عثمان نه‌تنها در به تصویر کشیدنِ «مرد و نامرد» و «مردا ره قول اس» دست بلند دارد؛ بل در کنار آن، چهرۀ اشرافیتِ تازه به دوران رسیده را به بسیار خوبی به تصویر می‌کشد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.