گزارشگر:احمـد عمران/ دو شنبه 21 عقرب 1397 - ۲۰ عقرب ۱۳۹۷
هرچند کمیسیون انتخابات در اعلام تقویم انتخابات ریاستجمهوری در زمان تعیینشده ناکام ماند، اما بازار گفتوگوها و رایزنیها در سطح احزاب سیاسی و شخصیتهایی که خواهان نامزدی در انتخابات آیندۀ ریاست جمهوری استند، بهشدت در کابل و برخی ولایتهای کشور گرم است. همین حالا چندین تن خود را نامزد احتمالیِ انتخاباتِ آینده میدانند و در سطح احزاب و ایتلافهای سیاسی نیز رایزنیها برای انتخاباتِ یک تیم قدرتمند جریان دارد.
ایتلاف بزرگ ملی که متشکل از احزاب سیاسی مختلفی است، در تازهترین نشست خبریِ خود از یک تیم هشتنفره برای انتخابات ریاست جمهوری آینده خبر داده است. این ایتلاف باور دارد که مشکل افغانستان از طریق تمرکززدایی از قدرت، ایجاد سمتِ نخستوزیری و تغییر نظام از ریاستی به پارلمانی قابل حل است. هرچند که هیچ تیم انتخاباتی به دلیل موانع قانونی نمیتواند با چنین چیدمانی در انتخابات ریاست جمهوری شرکت ورزد، ولی گمان میرود که ایتلاف بزرگ ملی میخواهد این هدف را پس از به قدرت رسیدن عملی سازد.
در اینکه ایتلاف ملی واقعاً خواهد توانست روی یک نامزد واحد به توافق برسد و چنین چیدمانِ تازهیی را معرفی کند، هنوز شک و شبههای زیادی وجود دارد. تجربۀ ایتلافهای سیاسی در افغانستان، تجربهیی تلخ و بهشدت ناکام بوده است. در هفده سال گذشته، هیچ ایتلاف سیاسی نتوانست که تا زمانِ انتخابات دوام آورد و بتواند با معرفی یک تیم وارد انتخابات ریاست جمهوری شود. ایتلافها در افغانستان چنان شکننده و درگیرِ روزمرهگی بودهاند که حتا به میثاقهای درونایتلافیِ خود نیز پایبندی نشـان ندادهاند.
در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۹۳، ایتلاف متشکل از جنرال دوستم، محقق و احمدضیا مسعود که با قدرتمندی تمام وارد صحنۀ سیاسی کشور شده بود، در آستانۀ انتخابات به نفع دو تیم اصلاحات و همگرایی به رهبری داکتر عبدالله و تحول و تداوم به رهبری اشرفغنی از هم فرو پاشید. در آن زمان بسیاریها با امیدواریهای کلان به این ایتلاف نگاه میکردند ولی دیده شد که این ایتلاف حتا نتوانست روی یک گزینۀ مشخصِ انتخاباتی به نتیجه برسد.
حامد کرزی رییس جمهوری پیشینِ کشور چیزی به نام حزب سیاسی و ایتلاف سیاسی را به رسمیت نمیشناخت و همواره در انتخاباتها به دنبال «زد و بند سیاسی» بود. او حالا هم که در مسایل سیاسی کشور نفوذ خوبی دارد، همچنان به دنبال «زد و بند سیاسی» است و کسانی را که در انتخابات آینده حمایت میکند، به چنین زدوبندهایی فرا میخواند. معلوم نیست که چرا آقای کرزی به حزب و جریان سیاسی باور ندارد، ولی هرچه هست این دیدگاهِ او در زمانی که سکان سیاست افغانستان را در دست داشت، اثرهای ناگوار بر سیاستورزی در کشور از خود به جا گذاشت.
آقای کرزی یک اندیودیالیست (فردگرای) سیاسی است که میخواهد همهچیز فقط از سوی یک فرد اداره و رهبری شود. این روزها او یک بارِ دیگر فعال شده و هرچند خود نمیتواند خلاف میل باطنیاش در انتخابات پیشِ رو شرکت ورزد ولی علاقهمندی شدیدی دارد که از یک فرد در انتخاباتِ پیشِ رو حمایت کند. خوشبختانه اینبار او میخواهد که تجربۀ حمایت از غنی را تکرار نکند. آقای کرزی به بسیاری مسایل در مورد غنی پس از پیـروزیِ او پی برد و حالا با نگرانی و تأمل میخواهد از یک تکت انتخاباتی حمایتِ خود را نشان دهد. او نمیخواهد دیگر با کسـی در انتخابات شریک شود که به محض رسیدن به قدرت، نقش و جایگاهِ او را نادیده گیرد و به معنای واقعیِ کلمه خانهنشینش سازد.
آقای کرزی در انتخابات سال ۱۳۹۳ بازی خطرناکی را مدیریت کرد. او همزمان به چند فرد چراغ سبز نشان داد، ولی در عمل از هیچ یک از آنها حمایت نکرد و کسی را حمایت نمود که حتا به مخیلۀ دیگران هم نمیرسید، یعنی اشرف غنی. او برای رسیدن اشرفغنی به قدرت سیاسی، برادرش قیوم کرزی و دو دوست و یار قدیمیاش، زلمی رسول وزیر خارجۀ پیشین و عبدالرحیم وردک وزیر پیشین دفاع کشور را قربانی کرد. اما آنچه که از این حمایتها به دست آورد، انزوای رسمیِ سیاسی بود.
آقای کرزی فکر میکرد که با به قدرت رسیدن اشرفغنی همچنان پای او در مسایل سیاسیِ کشور باز خواهد بود و او همچنان با قدرت تمام سیاستِ کشور را هدایت خواهد کرد. اینبار اما او به دنبال تیم و چهرهیی است که بتواند انقیاد و سرسپردهگی را قبول کند و حرفشنوی لازم را از او داشته باشد. اما در اینکه آقای کرزی همانقدر که خود در مورد خویش اعتماد دارد، دیگران نیز به او اعتماد خواهند کرد و به نامزد مورد حمایتِ او رای خواهند داد، چیزی است که بهسختی میشود باورش کرد.
اشرفغنی چهرۀ دیگرِ سیاسی است که میخواهد یک بار دیگر بختِ خود را در انتخابات آینده محک زند. او سیاستمداری قسیالقلب و فاقد دید سیاسیِ بلندمدت است و علاقۀ شدید به عوامگرایی و برخوردهای پوپولیستیک مثل آقای کرزی دارد. کرزی فردی قسیالقلب نبود اما پوپولیست بود؛ اما اشرفغنی علاوه بر پوپولیست بودن، فردی قسیالقلب نیز هست. اینکه چطور تا به حال رولا غنی زنده مانده، باید به شانس و طالعِ او نسبت داد. او شباهتهایی با سلطان سلیمان امپراتور عثمانی و حفیظالله امین دیکتاتور دورۀ کمونیستی دارد. آقای غنی نزدیکترین افراد و متحدانِ سیاسیاش را به دلایل نامعلوم از ارگ بیرون انداخت و حالا با خیال راحت میخواهد به وسیلۀ یک تیم جوان و کمتر شناختهشده در مسایل سیاسی، از راه تقلب و نفوذی که بر کمیسیونهای انتخابات دارد، خود را پیـروز انتخابات بسازد.
در کنار اینها، از شورای حراست و ثبات نیز باید یاد کرد که تلاش دارد در انتخابات آینده نقش و سهم داشته باشد ولی فکر نمیشود که این جریان سیاسی تا آن زمان بقایِ خود را ضمانت کند. همین حالا شماری از اعضای آن یا از آن بریدهاند و یا به جریان ایتلاف بزرگِ ملی پیوستهاند.
اینبار چهرههای سیاسیِ دیگری هم میخواهند وارد عرصۀ مبارزات انتخاباتی شوند که در هفده سال گذشته بیشتر در پی برنامهریزی و تحلیلِ دقیقِ وضعیت بودهاند. اگر کاری بنیـادی برای افغانستان ممکن باشد، باید به چنین شخصیتها و جریانهایی اُمیـد بست تا کسانی که بارها بختِ خود را در سیاستِ افغانستان محک زدهاند.
Comments are closed.