احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:هارون مجیــدی - ۱۲ میزان ۱۳۹۲
سپاس از اینکه وقتِ گرانبهایتان را در اختیار ما گذاشتید. نخست اندکی درباره زندهگی خود بگویید؟
در سال ۱۳۱۸ خورشـیدی در دهکدهیی بهنام خمزرگر در حصۀ اول کوهستان، ولایت کاپیسا، به دنیا آمدهام؛ اما بخش زیادی از عمر خود را در کابل بهسر بردهام. پدرم ـ میرزا محمدحسین خان ـ از زمان امانالله خان در کابل بهسر میبرد و در ساختن قصرِ دارالامان به حیث منشی ایفای وظیفه میکرد. او در دهافغانانِ کابل خانه داشت و من بیشتر دورۀ طفولیتم را در آنجا سپری کردهام.
پس از حکومت امانالله خان و شاه حبیبالله کلکانی، پدرم دوباره به دهکده رفت و بخش دیگر زندهگیام در آنجا سپری شـد.
یادم میآید زمانی را که پدرم یک برادر و یک برادرزادهام را که از من بزرگتر بودند، شامل مکتب کرد. من و یک پسرکاکایم که هر دو از آنها خُردتر بودیم، حسادت کردیم که چرا ما را در مکتب شامل نکردهاند. به همین خاطر یک قلم را بردم و به یک معلم لیسۀ اُشتُرگرام ـ که اکنون بهنام لیسه میرمسجدی یاد میشود ـ هدیه دادم تا نام مرا هم در حاضری بگیرد. سرانجام من نیز شامل مکتب شدم بدون اینکه پدرم در جریان باشد. دروۀ ابتدایی را آنجا خواندم، اما در این دوره چندان رشـد نکردم ولی خیلی شوخ بودم و یادم است که یک نوع بازی داشتیم به نام «غورسی» که من در آن نسبت به سایر همدورهییهایم پیش بودم و بسیار بازیگوشی میکردم. آنچه گفتم، مربوط به سالهای ۱۳۲۶ ـ ۱۳۳۲خورشیدی میشود.
در همین زمان، هیأتی از کابل آمد تا شاگردان را برای دارالمعلمین و لیسۀ ابن سینا ـ که اکنون وجود ندارد و تا صنف دوازدهم شاگرد میپذیرفت ـ انتخاب نمایند. من نیز از صنف شش به بعد در ابن سینا پذیرفته شدم. چون در آنزمان مظاهرات بود، ابن سینا را به دو بخش تقسیم کردند؛ یک بخش آن را به زراعت و بخش دیگر را به دارالمعلمین معرفی نمودند. من به دارالمعلمین رفتم، چون تا صنف یازدهم را در ابن سینا خوانده بودم. یک سال دیگر در دارالمعلمین بودم که پس از آن بنا به علاقۀ خودم، شامل دانشکدۀ ادبیات دانشگاه کابل شدم.
در سال ۱۳۴۰ خورشیدی از دانشکدۀ ادبیات فارغ و شامل کدر علمیِ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه کابل شدم. در پهلوی تدریس، مسوولیت کتابخانۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی را نیز به دوش داشتم. در سال ۱۹۶۶ میلادی، کارشناسی ارشد خود را در رشتۀ کتابشناسی دانشگاهی، از دانشگاه جورج پی بادی تینسی امریکا بهدست آوردم.
البته باید بگویم زمانی که در دانشگاه بودم، در مضمونهای اساسی رشته ادبیات زبان فارسی، نسبت به سایر همصنفانم لایقتر بودم.
استاد عبدالاحمد جاوید با توجهِ ویژهیی که به من داشت، در همان زمان دو مسوولیت را به من سپرد. مسوولیت اولِ من این بود که به حیث مهتمم در مجلهیی بهنام «کابل پوهنتون خبرونه» کار کنم. تا زمانی که در کدر دانشگاه کابل بودم، به حیث معاون این مجله نیز کار کردم.
و اما مسوولیت دیگرم این بود که در همان زمان به چند تن از بانوان که یکی از آنها فتانه نام داشت و بعدها همسر داکتر نجیبالله رییسجمهور فقید شد، درس خانهگی بدهم.
استاد جاوید مرا در زمان دانشجویی بسیار دوست داشت و نسبت به من توجهی ویژه مینمود. او مرا موظف ساخته بود که در خانه به خانمش زبان انگلیسی آموزش دهـم.
از کدام استادانتان در دانشگاه کابل بیشتر تأثیر پذیرفتهاید؟
من تأثیر فراوانی از کارهای استاد عبدالاحمد جاوید گرفتهام و بهخاطر احترامی که به ایشان داشتم و دارم، تا چند سال پس از درگذشتشان نیز نامشان را به حیث یکی از اعضای هیأت تحریر در مجله «آریانای برونمرزی» حفظ کردم.
همچنین از استاد بیتاب که تا اکنون نیز تمام اداها و رفتارهای زیبایش سرِ صنف را به یاد دارم، تأثیر پذیرفتهام. او دوستداشتنیترین استادم بود.
از استادن دیگری مانند امین میرزا، علی محمد زهما، نسیم نگهت سعیدی، رحیم الهام و حبیبالرحمن هاله تأثیرها گرفته و فراوان آموختهام.
چند سال در دانشگاه کابل تدریس کردهاید؟
در جدی ۱۳۳۹ خورشیدی زمانی که از دانشکدۀ زبان و ادبیات فارغ شدم، همزمان شامل کدر دانشگاه کابل نیز شـدم. در کنار آن همزمان مدیر کتابخانۀ دانشکدۀ زبان و ادبیات نیز بودم.
در همین زمان، با استفاده از یک بورس به امریکا رفتم و در بخش کتابداری درس خواندم. پیش از رفتن به امریکا، دانشکدههای دانشگاه کابل در نقاط مختلف شهر بود و زمانی که من دوباره پس از پایان آموزشها به کشور بازگشتم، دانشگاه کابل را در موقعیتی که حال قرار دارد، دیدم.
دوباره به کتابخانۀ دانشگاه کابل رفتم و به صفت معاونِ آن مصروف کار شدم. بعدها در زمان حکومت داوود خان رییس کتابخانۀ دانشگاه کابل شدم و تا سالهای درازی در کنار تدریس در دانشکده، در کتابخانه نیز مسوولیت و فعالیت داشتم.
در سالهای ۱۳۵۷ و ۱۳۵۸ رییس کتابخانههای عامۀ افغانستان بودم و بعد از آن تا سال ۱۳۷۴ خورشیدی، استاد در دانشکدۀ ژورنالیسم دانشگاه کابل.
تا امروز که بیرون از کشور هستم، خودم را وابسته به دانشگاه میدانم و در هیچ جایی دیگر هم کار نکردهام.
آن سالهایی که شما در کتابخانۀ دانشگاه کابل بودید، این کتابخانه چهگونه کتابخانهیی بود؟
کتابخانۀ دانشگاه کابل در آنزمان از برجستهترین کتابخانهها در سطح آسیای میانه بود. این کتابخانه در آن زمان مجهز به جدیدترین سیستم تنظیمِ کتابها بود که تمام کتابها بر اساس آن سیستم تنظیم شده بودند. هر بخش این کتابخانه جدا تدوین شده بود و دارای بخشهای مختلف بود و برای همه اشخاص با سلیقههای گوناگون، معلومات و مواد کافی ارایه میکرد. این کتابخانه در همان زمان به حیث کتابخانۀ ملی افغانستان شناخته شده بود.
چه زمانی از افغانستان مهاجرت کردید؟
زمانی که گروه طالبان به چهارآسیاب رسیدند، از طرف سازمان یونسکو که با آنها نیز همکاری داشتم، برای اشتراک در یک کنفرانس دعوت شدم. با مشکلات زیادی توانستم ویزا بگیرم و خودم را به آن کنفرانس برسانم. من که از قضا آنزمان بیمار بودم، پیش از رفتنم گفته بودم که قصد تداوی خود را نیز دارم. یک هفته از این سفر نگذشته بود که طالبان داخل شهر کابل شدند و آن را تصرف کردند. بعد از آن، تا حال به حیث پناهندۀ سیاسی در سویدن زندهگی میکنم.
تا حال چه کارهایی در سویدن انجام دادهاید؟
زمانی که طالبان کابل و مزار را گرفتند، اطلاعاتی به ما رسید که آنها کارهای مخربِ زیادی انجام میدهند. بهخصوص اینکه آنها برنامه داشتند که ریشه زبان فارسی را از افغانستان برکنند.
از روی تصادف، مرحوم داکتر جاوید که در آن زمان در لندن بود، برای اشتراک در کنفرانسی به سویدن آمد. ما همدیگر را دیدیم و من به او گفتم که شرایط خرابی در کشور حاکم است و من در نظر دارم که نشریهیی داشته باشیم که در تقابل با این اعمال طالبان فعالیت کند. همچنین در این نشریه آندسته از نوشتههایی را که تا حال از وحشت زمامداران مجال نشر نیافته بودند، نشر کنیم.
استاد جاوید از این پیشنهاد من بسیار خُرسند شد و گفت باید این کار انجام شود. عاجل یک جدول تنظیم کردیم که که کدام کارها باید صورت گیرند. چند روز بعد از آن، شروع کردم به انجام کارها. بعدها این جریان بزرگ شد و نام شورای فرهنگی افغانستان را به خود گرفت. تصورم میکنم جریانی را که ما ساختیم و کار کردیم، بیپیشینه بوده و تا حال هیچکس و هیچ جریانی تا این اندازه کار نکرده است. ما تا اکنون پانزده کتاب در بخشهای مختلف نشر کردهایم، در کنار اینکه بهطور مداوم مجلۀ آریانای برونمرزی را نشر نمودهایم. مجلۀ آریانایبرون مرزی، عموماً موضوعات تاریخی را بازتاب میدهد.
نشریۀ دیگری را نیز راهاندازی کردیم به نام خاوران که در آن به پخش و نشرِ نکتهنظرات و موضعگیریهای سیاسی خود میپرداختیم. نشریه خاوران اکنون تارنمای انترنتی دارد و نظر به احصاییه جهانییی که هر سال گرفته میشود، بیشترین خواننده را به خود اختصاص داده است.
اندکی هم از زمانی که سمتِ ریاست دانشگاه البیرونی را به عهده داشتید و کارهایی که در آنجا انجام دادید، برای ما بگویید؟
پس از تارومار شـدن طالبان، من در سال ۱۳۸۳ خورشیدی تحت برنامۀ iom به حیث رییس دانشگاه البیرونی در کاپیسا شامل وظیفه شدم و در عین حال، عضویت بورد علمی وزارت معارف افغانستان را نیز بهدست آوردم.
زمانی که من به آنجا رفتم، بهراستی دانشگاه البیرونی شکل عجیبوغریبی داشت. کسانی که هیچ تجربهیی در دانشگاه و دانشگاهسازی نداشتند، در رأس امور قرار گرفته بودند. در مدتی که من در آن دانشگاه بودم، تغییرات فراوانی در نصاب آموزشی رونما شـد. برای دانشجویان صنفهای آموزشی ساخته شد، غذایی که به دانشجویان داده میشد، تغییر کرد و خلاصه در همۀ بخشها تغییرات گسترده و مثبت رونما گشت.
قبل از رفتن من به این دانشگاه، دانشجویان بیچاره حتا نمیدانستند که کی هستند و چه حقوقی دارند. به آنها گفتم بروید اتحادیه دانشجویان را تشکیل دهید و من خودم برای آنها اساسنامه ترتیب کردم و برایشان گفتم که رکن عمدۀ دانشگاه، شما هستید.
استادانی که در این دانشگاه بودند، اصلاً به فکر این نبودند که کار کنند و زمانی رتبۀ علمی بگیرند. در دانشگاه البیرونی تنها چند چهرۀ محدود بود که هر چیزی که میآمد، بین خود تقسیم میکردند. من در صدد رفعِ این مشکلات و نابهسامانیها برآمـدم، اما استفادهجویانی که احساس خطر کرده بودند، تلاش کردند تا راههایی بیابند که از شرِ من خلاص شوند. همین کار را هم کردند و زمانی که من برای دیدن خانواده به سویدن رفته بودم، وزیر تحصیلات عالی را که در آنزمان آقای شریف فایض بود، غلط فهماندند و…
چند اثر منتشرشده دارید و آنها در چه بخشهایی نگاشته شدهاند؟
کتابها، مقالات و برگردانهای زیادی از من در داخل و بیرون از افغانستان به نشر رسـیدهاند.
رهنمای کتابخانههای افغانستان، کتابشناسی افغانستان، کتابشناسی آموزش و پرورش در افغانستان، سیستم اعشاریهدهی دیوری، یادنامۀ استاد عبدالحق بیتاب ملکالشعرا، «کتاب، کتابخانه و کتابدار»، تاریخ مطبوعات افغانستان در سدههای نُزدهم و بیستم، املا و انشای زبان دری، مقدمه و ویراستاری اوستا از استاد جاوید، قانون طرب از استاد سرآهنگ، روش تحقیق، کی کیست در فرهنگ برونمرزی در سه جلد، سرگذشت زبان فارسی دری، تاریخ مطبوعات افغانستان از شمسالنهار تا جمهوریت، یگانهگی زبان فارسی در دهکدۀ جهانی، شاه حبیبالله خان کلکانی و مجموعۀ آمادۀ نشر کتابی از مجموعه چند مقاله به نام تاجیکان.
Comments are closed.