احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:یکریستن ویر/ ترجمه: علیرضا شفیعینسب/ یک شنبه 27 عقرب 1397 - ۲۶ عقرب ۱۳۹۷
بخش نخست/
زیستشناسان به ما نشان دادهاند که تجربۀ شادی، غم یا عشق، با کم و زیاد شدنِ هورمونهای بهخصوصی در بدن در ارتباط است. با این حال، هنوز ابعاد زیادی از واکنشهای بدنیِ ما در مواجهه با تجربههای عاطفی شدید، مثل از دستدادن همسر یا عزیزانمان، ناشناخته مانده است. شواهد نشان میدهد دلبستهگیهای عاطفی چنان قدرتمند است که حتا میتواند به فرد این توانایی را بدهد که لحظۀ مرگِ خود را عقب یا جلو بیندازد.
روث و هارولد ناپکه (معروف به دکی) در مدرسۀ ابتدایی با هم آشنا شدند. در دوران جنگ که دکی در آلمان مستقر بود، برای هم نامه میفرستادند. پس از بازگشت هارولد، عشقی پرشور میانشان شعله کشید. با هم ازدواج کردند، شش فرزند بزرگ کردند و ۶۵ بار سالروز ازدواجشان را جشن گرفتند. و در آگوست ۲۰۱۳، در اتاقی در خانۀ سالمندانِ اهایو که مشترکاً در آن زندهگی میکردند، در یک روز، هر دو باهم درگذشتند.
«هیچ رابطهیی بینقص نیست، اما رابطۀ آنها یکی از بهترینهایی بود که دیدهام». این را مارگارت ناپکه، دختر ۶۱سالۀشان که درمانگر روانتنی است، میگوید. «آن دو همیشه مثل چسبک به هم چسبیده بودند و تاب جدایی از یکدیگر را نداشتند.»
ناپکه میگوید که او و خواهر و برادرانش طی سالها زوال سلامتِ پدرشان را میدیدند. او از مشکلات قلبی طولانیمدت رنج میبرد و اخیراً نشانههای زوال عقل را نشان داده بود. علاقهاش را به چیزهایی که قبلاً از آنها لذت میبرد، از دست داده بود و تقریباً تمام وقت چُرت میزد. مارگارت میگوید: «ما از هم پرسیدیم ’بهنظرتان چـرا پدر هنوز زنده است؟‘ تنها پاسخی که به ذهنمان میرسید این بود که بهخاطر مادر زنده است. او پس از چُرتهای طولانی بیدار میشد و میپرسید ’مادرتان چطور است؟‘»
تا اینکه روث به بیماری عفونی نادری مبتلا شد. او که در اتاق مشترکش با دکی در خانۀ سالمندان از هوش رفته بود، مشخص بود نفسهای آخرش را میکشد. فرزندان ناپکه جمع شدند تا به دکی بگویند که مادرشان دیگر هیچگاه بیدار نمیشود. مارگارت میگوید: «پدر بعد از آن حرف دیگر نخوابید. میدیدم که ساعتها در حال پردازش این حرف است». صبح روز بعد دکی از دنیا رفت و روث هم همانشب به دنبال او.
ناپکه مرگ والدینش در یک روز را تصمیمی آگاهانه میداند، دو قلب که با یکدیگر از کار میایستند. میگوید: «حسم این بود که او بهخاطر مادرم هنوز در این دنیا پرسه میزند». ناپکه معتقد است که پدرش میخواسته راه دنیای بعدی را به مادرش نشان دهد. «او میدانست که مادرم چیز دیگری از او میخواهد، به همین خاطر دنده را خلاص کرد و رفت. حس میکنم او تصمیم گرفت اول برود تا بتواند به مادرم کمک کند. قطعاً این کارش از روی عشق بود.»
داستان ناپکه شاید خاص باشد، اما منحصربهفرد نیست. هر چندماه روزنامهیی در شهری کوچکْ داستانِ انسانیِ مشابهی را منتشر میکند. جولای سال گذشته، مجلۀ پیپل۱ داستان دو کالیفرنیایی ۹۴ ساله به نامهای هلن و لز براون را منتشر کرد که ۷۵ سال با هم زندهگی کرده بودند. آنها در یک روز به دنیا آمده و به فاصلۀ یک روز از یکدیگر فوت کرده بودند. در ماه فبروری، عکس دو شهروند نیویورکی، اد هال ۸۳ سال و فلورین، همسر ۸۲ سالهاش در شبکههای اجتماعی دست به دست میشد. در این تصویر، این زوج از لای حفاظ تختهای خود در بیمارستان، دست همدیگر را گرفته بودند. آنها فقط با فاصلۀ چند ساعت از هم فوت کردند.
مرگ بر اثر دلشکستهگی، یکی از مضامین ثابت ادبیات است؛ حتا شکسپیر هم از «غم مرگبار» مینویسد. تخریب عاطفی ناشی از ازدستدادن یک عزیز قطعاً مثل دردی جسمانی میباشد. اما آیا ممکن است دلشکستهگی واقعاً باعث مرگ شود؟ از قضا بله، مرگ بر اثر «سندروم دلشکستهگی» یا کاردیومیوپاتیِ ناشی از استرس امکانپذیر است. مطالعات داغدیدهگی نتیجۀ محکم دیگری هم دربارۀ اثرات استرس بر سلامت بهدست آوردهاند. اما دانشمندان میگویند غم مرگبار تنها مربوط به استرس نیست؛ با مطالعۀ این نوع غم میتوان چیزهای زیادی دربارۀ پیوندهای فیزیولوژیک عشق فهمید؛ پیوندهایی که موهبت تکامل بوده و وقتی درهم شکسته شود، به بهترین شکل میشود آنها را درک کرد.
بررسیها از سرتاسر دنیا تأیید کرده که افراد در هفتهها و ماههای پس از فوتِ همسرشان بیشتر در معرض خطر مرگ هستند. در سال ۲۰۱۱، پژوهشگران دانشگاه هاروارد و دانشگاه یاماتاشی توکیو نتایج ۱۵ بررسی مختلف را با دادههای مربوط به بیش از ۲.۲ میلیون نفر تحلیل کردند. آنها برآورد کردند که خطر مرگ در شش ماه اولِ پس از فوت همسر ۴۱ درصد افزایش مییابد. در ضمن این اثر منحصر به افراد مسن نیست. افراد کمتر از ۶۵ سال هم به اندازۀ افراد بالای ۶۵ سال در خطر مرگ در ماههای پس از مرگ همسر بودند. میزان «اثر بیهمسر شدن» در مردان شدیدتر از زنان بود.
شاید یکی از تبیینها برای این تفاوت جنسیتی مربوط به سازماندهیهای ساده باشد. بهخصوص در نسلهای قبل، زنان فعالیت بیشتری در نگهداری از شوهر، خانه و خانوادۀ خود داشتند. آنها با فرزندان بالغ در ارتباط بودند و مسؤولیت زندهگی اجتماعی خانواده را به دوش میکشیدند. این را تریسی شروپفر میگوید. او استاد مددکاری اجتماعی در دانشگاه ویسکانسین است و دربارۀ نیازهای روانیاجتماعی افراد مبتلا به بیماریهای لاعلاج و خانوادههایشان پژوهش میکند. مردان پس از فوت همسرشان بیشتر در معرض انزوا قرار میگیرند. شروپفر میگوید: «حس تنهایی واقعاً شدید است و در مردانی که نمیتوانند خودشان خرید و آشپزی کنند، بر تغذیه و سلامتشان هم تأثیر میگذارد.»
البته هرچند زنان در برابر فوت همسرشان انعطاف بیشتری دارند، اما در مقابلِ آثار کشندۀ غم مصون نیستند. بررسی بیش از ۶۹ هزار زنِ امریکایی در سال ۲۰۱۳ نشان داد که خطر فوتِ یک مادر در مدت دوسالۀ پس از مرگ یکی از فرزندانش ۱۳۳ درصد افزایش مییابد.
روی زیگلشتاین، متخصص قلب و نایب رئیس آموزش در دانشکدۀ پزشکی دانشگاه جانز هاپکینز میگوید؛ به لحاظ شهودی با عقل جور درمیآید که غم بتواند خطر فوت را بهخصوص میان کسانی که با بیماران وقت میگذرانند افزایش دهد: «فکر میکنم اگر از پزشکان نظرسنجی کنید، اکثراً به شما میگویند که این رویداد چندان نادر نیست.»
ایوون ماتینکو، پرستار و مربی سلامت کلینگر، سندرم دلشکستهگی را به خوبی میشناسد. ماتینکو ۵۱ساله بود و بدون هیچ سابقهیی از مشکلات قلبی، که تماس تلیفونی شوکهکنندهیی دریافت کرد. نوۀ نوجوانش که با او زندهگی میکرد، تصادف شدیدی کرده بود. ماتینکو شتابان به سمت صحنۀ تصادف رفت. او میگوید: «وقتی آدمهای آسیبدیده و هلیکوپترها و کودکان را در بزرگراه دیدم، قلبم داشت از جا کنده میشد.»
ماتینکو همان شب وقتی مطمین شد که نوهاش خوب میشود، کمی نوشید و سعی کرد آرام بگیرد. ناگهان دچار سرگیجه شد و از حال رفت. ماتینکو را فوراً به بیمارستان بردند و پزشکان تشخیص دادند که او دچار کاردیومیوپاتی ناشی از استرس شده است.
برخلاف حملۀ قلبی، سندرم دلشکستهگی بهخاطر انسداد سرخرگها نیست. به نظر میرسد این سندرم حاصل ترشح ناگهانی هورمونهای استرس از جمله اپینفرین (یا به اصطلاح آدرنالین) و نور اپینفرین باشد. این هجوم هورمونها پاسخی نرمال و طبیعی به استرس شدید است. این وضعیت به واکنش مشهور «جنگ یا گریز» در بدن دامن میزند؛ واکنشی که شما را آمادۀ مواجهه با تهدیدهای جدی میکند. اما در برخی موارد، سیل ناگهانی هورمونها اصولاً قلب را شوکه میکند و نمیگذارد به پمپاژ معمولی خود ادامه دهد. بطن چپ قلب زیر اشعۀ – یا فراصوت بزرگ و بدشکل بهنظر میرسد. میگویند این شکل نامعمول شبیه به نوعی تلۀ اختاپوس ژاپنی به نام تاکوتسوبو است، به همین خاطر به این سندروم تاکوتسوبو هم میگویند. این سندرم آسیبی دایمی به بافت ماهیچههای قلب نمیزند و بیماران معمولاً به طور کامل بهبود مییابند. ماتینکو حالا که یک سال از آن اتفاق گذشته، هیچ مشکل مداوم قلبی ندارد. با این حال، اگر قلبِ ازشکلافتاده نتواند خون کافی به سایر قسمتهای بدن پمپاژ کند، آنگاه این وضعیت میتواند مرگبار باشد.
غم میتواند از راههای غیرمستقیمتر هم بر قلب تأثیر بگذارد. پژوهشگران بریتانیایی اخیراً دادههای بیش از ۳۰ هزار فرد همسرباخته را در پایگاه دادههای مراقبتهای اولیه در بریتانیا تحلیل کردند. طبق این بررسی که در ماه فبروری در جاما اینترنال مدیسن۲ منتشر شد، خطر حملۀ قلبی و سکته در ۳۰ روزِ پس از مرگ همسر دوبرابر است و سپس به سطح نُرمال برمیگردد.
زیگلشتاین میگوید: «ما میدانیم که استرس عاطفی حاد ممکن است موجب انواع مشکلات قلبی شود». قلب مثل وقتی که تحت فشار فیزیکی است، در دوران آشوب احساسی هم به اکسیژنِ بیشتری نیاز دارد. منتها وقتی احساسات بالا میگیرد، رگهای خونی گشاد نمیشود. زیگلشتاین میگوید که استرس عاطفی حتا ممکن است رگها را فشرده کند. نتیجه این میشود که جریان خون کرونری کاهش مییابد. قلبتان اکسیژن بیشتری میخواهد، اما اکسیژن کمتری به آن میرسد. این مسأله ممکن است موجب ضربان غیرطبیعی و خطرناک قلب و حتا حملۀ قلبی شود، بهخصوص در افرادی که قبلاً دچار انسداد سرخرگها بودهاند.
مد و مه/ دوشنبه ۷ آبان ۱۳۹۷
Comments are closed.