احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمد ذکی خاورنیا/ دو شنبه 12 قوس 1397 - ۱۲ قوس ۱۳۹۷
بخش نخست/
پوشیده نیست که سلفیها به قرآن کریم از نگاه حفظ، تلاوت و ترتیل توجه زیادی دارند، و از سلفِ خویش روایتهایی دارند که برخی از آنها قرآن کریم را در یک روز ختم میکرده و برخی در شبهای رمضان هر شب و برخی هم در ده شب اخیرِ رمضان آن را ختم میکرده اند. روایت میکنند که قتاده همیشه هر هفت روز قرآن را ختم میکرد و در رمضان هرسه روز تمامِ آن را تلاوت میکرد و در اخیر، شبهای رمضان را با تلاوت تمام قرآن کریم سپری میکرد. زهری زمانی که رمضان میشد، از قرائت و تکرار حدیث دست میکشید و از مجالست اهل علم فرار میکرد و به قرائت قرآن میپرداخت. سفیان ثوری هنگامی که رمضان میشد، تمام عبادتهای نفلی را فروگذار کرده و به قرائت قرآن روی میآورد. (نگاه کنید: لطائف المعارف، ابن رجب الحنبلی، ص ۳۱۸)
در عصر حاضر هم سلفیها به تلاوت، ترتیل و تجوید قرآن کریم از همهگان بیشتر توجه دارند و چندین شبکۀ تلویزیونی دارند که ۲۴ ساعت قرآن کریم را با صداهای دلانگیز پخش میکنند.
همینطور سلفیها توجه زایدالوصفی به حوزۀ قرآن و علومِ آن نشان داده و در تفاسیر خویش بیشترین توجه را به نقل از صحابه و تابعین نموده اند، به همین لحاظ چنین تفاسیری در طول تاریخ مورد توجه سلفیها قرار گرفته اند که هرازگاهی چنین تفاسیر را مورد مدح وستایش قرار داده و آنها را منبع اساسی خویش در فهم قرآن کریم میدانند. از منظر آنها، هرکسی که میخواهد قرآن کریم را بفهمد، باید در چارچوب فهم آنها بداند.
ابن تیمیه درحالیکه روش تفسیری خود را بیان داشته میگوید: «هرگاه تفسیر را در قرآن و سنت نیافتیم به اقوال صحابه رجوع میکنیم؛ زیرا آنها در فهم قرآن داناتر و از وضعیت نزول آن آیات آگاهتر اند و دیگر اینکه آنها دارای فهم کامل و علم صحیح و عمل صالح اند بهویژه علما و بزرگانشان مانند خلفای راشدین مهدیین».(مجموع الفتاوی، ۱۳/۳۶۴)
سخن ابن تیمیه گرچه ظاهر زیبا و دلانگیز دارد اما مغالطهیی بیش نیست؛ برای اینکه آنچه از خلفای راشدین در کتابهای تفسیر روایت شده، خیلی اندک است و سیوطی که خود از مفسران بزرگ تفسیر بالماثور به حساب میآید، میگوید: «از ابوبکر در تفسیر جز آثار اندکی که بیشتر از ده اثر نیست، حفظ ندارم».(الاتقان، ۲/۴۹۳) از ابوبکر روایت است که ایشان زمانیکه از تفسیر آیتی پرسیده شدند، در پاسخ گفتند: «کدام آسمان بر من سایه افکند و کدام زمین مرا به خود بپذیرد اگر در کتاب الله مطلبی که نمیدانم بگویم». و از انس روایت کرده است که عمربن الخطاب روزی بالای منبر این آیه را خواند «وَفَاکِهَهً وَأَبًّا» (عبس: ۳۱) سپس گفت: این فاکهه را دانستیم؛ أبّ چیست؟ سپس خود را مورد خطاب قرار داده گفت: این همان تکلف است ای عمر! از آنچه برای شما بیان شده پیروی کرده و به آن عمل کنید و آنچه را نمیدانید به خدا بسپارید.(الدر المنثور فی التفسیر بالماثور، ۸/۴۲۱)
صحابهیی را که ابن تیمیه در منابع تفسیر ذکر کرده، آنها در کتب تفاسیر سلفیها هیچگونه حضوری ندارند نه از عمار و بلال در آن تفاسیر خبری است و نه از اصحاب بدر و احد اثری. اگر سلفیها به اینها اکتفا میکردند بدون تردید که تفسیر طبری به ۲۵ جلد نمیرسید. به همین منظور سلفیها به تابعین پناه برده اند چنانچه ابن تیمیه میگوید: «هرگاه تفسیر را در قرآن و سنت و اقوال صحابه نیافتی، بسیاری از امامان در این زمینه به اقوال تابعین مانند مجاهد بن جبر که آیتی در تفسیر بود، رجوع میکردند محمد بن اسحاق میگوید: «ابان بن صالح از مجاهد خبر داده که وی گفت: قرآن کریم را نزد ابن عباس از فاتحه تا آخر قرآن عرض کردم که بر هر آیتی او را متوقف میساختم و از او میپرسیدم… و در روایت دیگر آمده است که مجاهد گفت: در قرآن هیچ آیتی نیست مگر اینکه در آن چیزی شنیدم و در روایت دیگر آمده است که مجاهد گفت: اگر قرائت ابن مسعود را میخواندم، نیازی نداشتم که ابن عباس را از چیزهایی در قرآن بپرسم. ابن جریر از ابو ملیکه روایت کرده که وی گفت: مجاهد را دیدم که ابن عباس را از تفسیر قرآن میپرسید و با او الواحش بود، وی گفت: ابن عباس برای مجاهد میگفت: بنویس تا اینکه او را از تمام تفسیر پرسید. به همین لحاظ سفیان ثوری میگفت: کافیست که تفسیر از مجاهد برایت برسد. همچنان سعید جبیر، عکرمه مولای ابن عباس، ابی العالیه، ربیع بن انس، قتاده، ضحاک بن مزاحم و دیگر تابعین و تابع تابعین و کسانی که بعد از آنها امده اند، اینها همهگی از مفسرین اند».(مجموع الفتاوی، ۱۳/۳۶۸)
تمام آنهایی که ابن تیمیه از آنها نام برده است، در حقیقت پایههای تفسیر نزد سلفیها به حساب میآیند و مورد اعتماد آنها هستند اما تفسیر قرآن به قرآنِ اینها خیلی محدود بود و تنها در آیتهای خاصی صورت میگرفت. همچنان تفاسیر منقول آنها از پیامبر خدا نیز اندک و ناچیز بود. اگر چیزهایی از پیامبر هم روایت میگردد، بهواسطۀ راویانی صورت میگیرد که بیشتر اسرائیلیات را روایت میکنند و یا اینکه احادیث پیامبر را با روایتهای اسرائیلیات درمیآمیزند. بنابراین تفاسیر سلفیها اساساً اعتماد بر تابعین دارند و تمام تابعین بدون استثنا زانوی تلمذ نزد یهودیان مسلمان شده به گونۀ مستقیم و یا غیرمستقیم زده اند و روایتهای آنها از صحابه با روایتهایشان از یهود خلط شده است.
به همین منظور شخصیت بزرگی مانند مجاهد مورد تحسین ابن تیمیه قرار میگیرد بهخاطر اینکه وی از شاگردان ابن عباس است و دربارۀ وی ابن سعد میگوید: «مورد اعتماد است و فقیه و دانشمند است و روایتهای زیادی دارد» این عالم زبردست که مورد اعتماد همۀ سلفیها است، بیشترین روایات اسرائیلیات از طریق ایشان وارد کتب تفسیر شده است و این دلیل است بر اینکه وی چنانچه زانوی تلمذ نزد ابن عباس زده است، شاگرد یهودیان مسلمان شده بهویژه عطیه قرظی را نیز کرده است. (زندهگینامۀ مجاهد را در تهذیب الکمال، ۲۷/۲۲۸، سیر اعلام النبلاء، ۴/۲۵۷، البدایه والنهایه، ۹/۲۲۴ نگاه کنید.)
به گونۀ مثال وی در تفسیر این قول خداوند «انزل السکینه» چنین میگوید: «سکینهیی که خداوند نازل میکند به شکل باد است که سرش به گربه میماند و دارای دوبال میباشد!!»
بزرگان سلفی از کسانی دفاع میکنند که متهم به دروغ و روایتهای اسراییلی بوده اند و در گذشتهها برخی از علمای سلف، آنها را دروغگو پنداشته و روایتهایشان را نمیپذیرفتند؛ چنانچه با عکرمه مولای ابن عباس چنین کردند و اگر روش حدیثی خود را بر وی تطبیق میکردند، کافی بود که سخنان وی را تکذیب کنند؛ زیرا جرح مقدم بر تعدیل است. اما آنچه شگفتانگیز به نظر میرسد این است که تمام اتهامات وارده علیه عکرمه را سلفیها با ترفندهای مخصوص خودشان رد میکنند. سمعونی در شرح حال عکرمه میگوید که: «بخاری و اصحاب سنن روایات وی را پذیرفته اند اما مسلم از وی روایت نکرده بهجز یک حدیث آن هم در مورد حج که با سعید بن جبیر همراه بوده است و علت عدم روایت مسلم از او این است که امام مالک دربارۀ وی سخن گفته است و در تعقیب سخنان امام مالک امامان دیگر در دفاع از عکرمه کتاب نوشتند که از جملۀ آنها ابوجعفربن جریر طبری، محمد بن نصر مروزی، ابو عبدالله ابن منده، ابوحاتم بن حبان، ابن عبدالبر و دیگران میباشند.
سپس تهمتهای وارده بر عکرمه را ذکر نموده و آنها را خیلی کوچک نشان داده و میگوید: «محور طعن طاعنان به وی(عکرمه) سه چیز است: دروغ گفتن، موافقت با خوارج در مذهبشان و قبول جوائز امیران». سپس به اتهامات فوق پاسخ داده و هرکدام را با توجیهات عجیب و تأویلات غریب رد میکند.
عقل سلفی بار دیگر با ترفندهای ویژه خودش خود را ظاهراً از بنبست رهایی بخشید؛ زیرا اگر چنین نمیکرد، ثروت حدیثی زیادی از دست میرفت و داشتههای آنها در حوزۀ تفسیر، عقاید، فقه و غیره کاهش چشمگیری مییافت.
طبری در توجیه دفاع جانانۀ خود از عکرمه مینویسد: «اگر از طرف مذاهب فاسد بر کسی ادعاهایی صورت گیرد و ادعاهای آنها ثابت شود و عدالت آنها زیر سوال برود و شهادت آنها باطل گردد، چنین چیزی باعث میشود که اکثر محدثین شهرها، ترک کرده شوند؛ زیرا کسانی به آنها چیزهایی را نسبت دادهاند». (توجیه النظر الی اصول الاثر،۱/۲۶۴)
همینگونه بسیاری از مفسرین تابعین – که میراث سلفیها در درجۀ اول بر آنها اعتماد دارد – هرجایی که مورد اتهامات قرار گرفتند، امامان سلفی سخت به دفاع از آنها برخاسته و در این زمینه از تمام حیلهها و ترفندها به سان استادان یهودی خود استفاده کردند.
اتهامات وارده بر تابعین تنها منحصر به روایتهای اسراییلی نیست، بلکه به امور خطرناک دیگری نیز متهم شده اند که نقش اساسییی در واژگون نشان دادن معانی قرانی داشتهاند، طوریکه معانی الهی قرآنی مقدس را به معانی بشری ملوث با انحرافاتی که ادیان دیگر در آن واقع شده بودند، مبدل کردند.
به همین منظور آنچه را که سلفیها از فضایل سلف خویش میپندارند از جمله اینکه آنها قبل از دیگران به تفسیر قرآن پرداخته اند، در حقیقت این کار آنها بزرگترین بدعت و انحرافی بود که در تحریف معانی قرآنی نقش داشته و امت اسلامی را از معانی بلند قرانی دور نمود؛ برای اینکه سلف سلفیها معانی والای قرانی را با میراث ادیانِ دیگر و با مفاهیم قاصر بشری درهم آمیختند.
آنچه از همه عجیبتر به نظر میآید این است که سلفیها یکی از اسباب نهی از تدوین حدیث، خلط شدن آن با قران را میدانند اما خودشان را میبینیم که قرآن را با میراث امتهای دیگر و مفاهیم قاصر خویش خلط کردهاند؛ به همین لحاظ هیچ آیتی را در قرآن کریم اگرچه واضحالدلالت باشد و نیازی به تفسیر هم نداشته باشد، نمییابیم مگر اینکه پیش از آن عکرمه یا قتاده یا مجاهد یا کعب و یا… آمده اند و دربارۀ آن چیزی گفته اند.
مثلاً در آیت «وکلبهم باسط ذراعیه بالوصید» معنای کلب واضح است و نیاز به تفسیر ندارد؛ زیرا عربها از قدیم تا به امروز کلب را بر حیوان معروفی که به فارسی آن را سگ میگویند اطلاق میکنند، اما مفسر سلفی موثق ابن جریر طبری در تفسیر کلب میگوید: «اهل تأویل در معنای مراد خداوند در این قولش «وکلبهم باسط ذراعیه» اختلاف کرده اند. برخی از آنها گفته اند که آن سگی از سگهایشان بود که با آنها بود… و گفته شده: انسانی بود که برای آنها اشپزی میکرد و همراه آنها آمده بود»(تفسیر الطبری، ۱۷/۶۲۴). میبینیم که چگونه قرآن کریم تحریف میشود به گونهیی که انسان محترم و معظمی تبدیل به سگ میگردد.
هرگاه میراث تفسیری سلفی را مورد بررسی قرار دهیم، از چنین سخنان و انحرافات چیزهای زیادی پیدا میکنیم که بهوسیلۀ سلف سلفیها وارد دین و میراث فکری مسلمانان از طریق بزرگترین منبع دین که قرآن کریم است، شده است. میتوان بهطور کلی گفت که در میراث تفسیری سلفیها دو انحرافِ بزرگ صورت گرفته: یکی اینکه حقایق قرآنی توسط روایتهای بیاساس، زشت و بدشکل شده است و دوم اینکه با استناد به آن روایتها ارزش های قرآنی نیز بد جلوه داده شده است.(برای اطلاع بیشتر در این زمینه به کتاب «التراث السلفی تحت المجهر» نوشتۀ نورالدین ابولحیه، ص ۱۰-۱۹ مراجعه شود.)
Comments are closed.