احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمد ذکی خاورنیا/ یکشنبه 25 قوس 1397 - ۲۴ قوس ۱۳۹۷
بخش سوم/
احکام عملی که اصطلاحاً به آن «فقه» گفته میشود، یکی از ارکان مهمیست که سلفیها به آن در گذشتهها و عصر حاضر توجه نشان دادهاند، گرچه توجه معاصرین نسبت به گذشتهگان در این زمینه بیشتر است؛ زیرا گذشتهگان سلفی بیشتر توجهشان معطوف عقیده بوده تا فقه.
آنگونه که فرقهگرایی، خودخواهی و انانیت از ویژهگیهای بارزِ میراث عقیدتی سلفیها بوده، چنین خاصیتی را به حوزۀ فقه نیز تسری دادهاند؛ زیرا این گروه نمیتواند دینداری خویش را به گونۀ مسالمتآمیز بهسان دیگر مردمان به انجام رساند، بلکه میخواهد از بسیطترین فروع دینداری خویش وسیلهیی برای کشمکش با جامعه، امت و همه چیز سازد. اما به این کشمکشها روپوش مینهد، آنگونه که در حوزۀ عقیده کرده بود؛ زیرا سلفیها میپندارند آنگونه که عقیدۀ اسلامی را در احتکار خویش قرار دادهاند، حق دارند که فقه را نیز در احتکار خویش درآورند و هر مخالفِ خویش در مسایل فقهی را مخالفی نمیپندارند که نظرش محترم باشد، بلکه وی را مبتدع، گمراه و منحرف میدانند.
پس آنگونه که ما امت اسلامی را در اصول اعتقادی به دوگروه تقسیم کردیم: منزهه که همۀ امت اسلامی را تشکیل میدهند و مجسمه که گروه سلفی به آن انتساب دارند، در فروع فقهی هم میتوان امت اسلامی را به دو طیف تقسیم کرد: طیفی که به اجتهاداتِ دیگران ارج قایل اند و به آن احترام میگذارند و به این باورند که دیگران هم حق دارند مطابق اجتهاداتِ خویش خداوند را عبادت کنند که همۀ امت با تمام مذاهبش چنین میپندارند؛ و طیف دیگر که برای دیگران حقِ اجتهاد قایل نیستند که اینها گروه سلفی اند.
بنابراین آنچه سلفیها در حوزۀ احکام و فتوا نوشتهاند، اکثراً روحیۀ پرخاشگری و کشمکش بر آن غالب است، کشمکش با همه چیز حتا با نصوص مقدس؛ نصوصی که رجال سلف را بر آنها مقدم دانسته و آنان را بهسان شریکان خداوند ساختهاند.
برای اثبات مدعایِ خویش براهینی اقامه میکنیم که میتوان آنها را در چهار حوزه خلاصه کرد: حوزۀ احکام تعبدی، شخصی، اجتماعی و سیاسی.
اول: در زمینۀ احکام تعبدی
از مقاصد بلندی که قرآن کریم برای شعایر تعبدی ذکر کرده این است که شعایر تعبدی وسیلهیی برای پاکسازی نفوس از خودخواهی، تکبر و تمام بیماریهای نفسانی است، برای اینکه امکان ندارد که مؤمن به سوی خدا سیر کند و یا اینکه معرفت حقتعالی را در دلِ خود جای دهد درحالیکه اژدهای کبر و مارهای کینه و گژدمِ غرور بر نفسِ او حاکم باشد. بر همین اساس، شعایر تعبدی وسیلهیی برای دو هدفِ بزرگ است:
اول: تحقق معرفت ایزد متعال به وسیلۀ ارتباط مستقیم با او تعالی که شریعت اسلامی بسیاری از شعایر تعبدی را برای تحقق چنین هدفی وضع کرده است؛ مانند: ذکر، قرائت قرآن و نماز.
دوم: تخلق به اخلاق اسلامی است، به همین لحاظ انجام برخی از شعایر تعبدی ارتباط مستقیم با جامعه دارد؛ زیرا به گونۀ اجتماعی ادا میشود و بهوسیلۀ آن جامعه به آرامش ایمانی و ارتباط روحانی با خدا میرسد.
امت اسلامی با مذاهب مختلفش برای تحقق این مقاصد تلاش کرده و همواره میان آنها و تحقق این مقاصد هماهنگی کامل وجود داشته است تا مبادا با مشغول شدن به فروع، از حقیقت مقاصد شریعت به دور مانند. به همین منظور، علما به مسایل اختلافی فرعی میان مذاهب توجه چندانی نکردهاند، تا فروع وسیلهیی برای نابودی اصول نگردد. از شافعی روایت است که نماز صبح را در مسجد امام ابوحنیفه ادا کرد و او به این باور بود که در نماز صبح قنوت خوانده شود و بسمالله هم جهر قرائت شود اما بهخاطر رعایت احترام و ادب با ابوحنیفه و یارانش نه قنوت خواند و نه بسمالله را به صدای بلند قرائت نمود.
راه و رسم پیروان مذاهب اسلامی در برابر همدیگر اینگونه بود؛ مملو از محبت و صمیمیت و برادری، چه در میان تسنن و چه در میان تشیع، به گونهیی که یکی به امامتِ دیگری نماز میخواند و دوستیها و روابط اجتماعی بهطور عادی میانشان قایم بود، جز گروه سلفی؛ زیرا این گروه با غروری که دارد، معتقد است که آنها برحق و دیگران بر باطل اند. بر همین اساس شعایر تعبدی را به جای اینکه وسیله برای وحدت سازند، آن را ابزاری برای نابودی روابط اجتماعی گردانیدهاند بلکه وسیلۀ ازهمپاشی وحدت امت اسلامی ساختهاند آنچنان که بهخاطر اختلاف در مسایل فرعی فقهی دیگران را تکفیر میکنند!
آنچه که آدمی در این گروه میبیند و با دیدن چنین عجایبی شاخ درمیآورد این است که سلفیها گروه بغاوتگر را که امت اسلامی را از راه و رسم نبوت منحرف ساختند و به بیراهه کشاندند، تمام جنایاتِ این گروه را سلفیها اجتهاد میدانند که بهخاطر آن اجر و پاداش هم نصیبشان میگردد! اما در عین زمان، اجتهادات علمای امت را در فروع فقهی انکار میکنند! درحالیکه دلیل اجتهادات علمای امت خیلی قویتر از دلایل کسانی است که سلفیها به آنها اعتماد دارند.
از اینکه ادعای ما بدون دلیل نباشد، سه مسأله را به گونۀ نمونه ذکر میکنیم که در میراث سلفی به آن بیشتر توجه شده است، برای اینکه چنین مسایلی لذت کشمکش با امت را در آنها زنده نگه میدارد و خودخواهی و فرقهگرایی آنها را آشکار میکند.
۱ـ تحریم نماز با دیگر مسلمانان (مراجعه شود به نورعلی الدرب، ۳۶۴ب د ۲۵)
۲ـ مخالفت با مسلمانان دیگر در زمان افطار (مراجعه شود به سلسله الاحادیث الصحیحه من فقهها و فوائدها ۵/۱۱۸)
۳ـ بدعت پنداشتن برخی از عبادتهای گروهی (مراجعه شود به الارشاد الی صحیح الاعتقاد، ص ۳۸۹ وفتاوی اللجنه الدائمه، ۸/۳۱۸)
دوم: در زمینۀ احکام شخصی
هدف از حوزههای شخصی مسایلی است که به انسان و علاقهمندیها و آرزوهای وی تعلق میگیرد که شریعت اسلامی به چنین اعمالی آزادی داده تا انسانها در تنگنا قرار نگرفته و در اثر التزام به دین در حرج و مشقت نیفتند.
پیامبر خدا هم برای این آمد تا سنگینیها را از دوش امتِ خویش بردارد و از غل و زنجیری که امتهای گذشته به آن بسته بودند برهاند؛ زنجیرهایی که بهخاطر لجاجت و جدال امتهای گذشته با انبیای الهی به آنها بسته شده بودند. بنابراین نصوص زیادی آمده و بیان کرده که مردم در حوزههای شخصی آزاد اند تا زمانی که اعمالشان باعث ضرر فردی و اجتماعی نگردد و بل فرامینی هم در استفاده از زینت و توجه به لباس و اندام در قرآن کریم آمده است؛ کما اینکه آن عده را که چیزهای حلال الهی را بر خویشتن حرام میسازند، سخت مورد نکوهش قرار داده.
نگاه قرآنی به حوزههای شخصی اینگونه است، اما نگاه سلفی با چنین نگاهی کاملاً متفاوت است. نگاه سلفی به انسان معتدلی که دینداری خود را به گونۀ مترقی و با لطف و محبت انجام میدهد تصادم دارد، و محصول چنین نگاهی انسانِ بیماریست که از خود و جامعه بیزار است؛ به همین لحاظ چنین دیندارانی با عقدههای روانی به بار میآیند و این باعث میشود که گروههای تروریستی مسلح آنها را به آسانی شکار کنند؛ زیرا نخستین چیزی را که دینداری اینها به بار میآورد، نفرت و خشم در برابر جامعهیی است که آنها نتوانستهاند میان دینداری خود و زندهگی طبیعی با آن جمع کنند؛ لذا بر جامعۀ خویش خشمگین اند و به همین خاطر به گروههای مسلح میپیوندند و آنان هم از آنها انتحاری و انفجاری میسازند که خشک و تر را در جامعه به آتش میکشند.
سوم: در زمینۀ مسایل اجتماعی
نگاه سلفی با نگاه قرآنی ـ آنگونه که کتابهای آنها از ان مملو است ـ خواه در حوزۀ عقیدتی و یا فقهی در مسایل مرتبط به حوزههای اجتماعی کاملاً متفاوت است و ایجاد توافق هم میان آنها امکانپذیر نیست، مگر اینکه منطق صوری را ترک کنیم و به منطق سلفی که بر مغالطه استوار است بچسبیم، در آنصورت میتوانیم قرآن کریم را با اندیشههای سلفی در این حوزه تطبیق دهیم.
برای اینکه قرآن کریم به تعارف و زندهگی مسالمتآمیز با دیگران دعوت میکند، آنجا که میفرماید: «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ»(الحجرات: ۱۳): اى مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید، ولى گرامىترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست، خداوند دانا و خبیر است.
همچنان دعوت قرانی استوار بر آزادی عقیده است، چنانچه میفرماید: «وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ»(الکهف: ۲۹): بگو این حق است از سوى پروردگارتان، هر کس مىخواهد ایمان بیاورد (و این حقیقت را پذیرا شود) و هر کس مىخواهد کافر گردد. و میفرماید: «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ»(البقره:۲۵۶): در قبول دین، اکراهى نیست، (زیرا) راه درست از راه انحرافى روشن شده است.
نگرش قرآنی استوار بر احترام عقاید دیگران است که باید شعایر، مراسم مذهبی و معابد آنها مورد احترام قرار گیرد. خداوند میفرماید: «وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً»(الحج:۴۰): و اگر خداوند بعضى از آنها را بهوسیلۀ بعضى دیگر دفع نکند، دیرها و صومعهها و معابد یهود و نصارا و مساجدى که نام خدا در آن بسیار برده مىشود، ویران مىگردد.
دعوت قران بر این حقیقت استوار است که خداوند میان بندهگان خویش در تمام آنچه اختلاف کردهاند، در روز قیامت داوری خواهد کرد آنجا که میفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ الصَّابِئِینَ وَ النَّصارى وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْ ءٍ شَهِیدٌ» (الحج:۱۷): کسانى که ایمان آوردهاند و یهود و صابئان و نصارى و مجوس و مشرکان، خداوند در میان آنها روز قیامت داورى مىکند و حق را از باطل جدا مىسازد، خداوند بر هر چیز گواه است(و از همه چیز آگاه). و میفرماید: «إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ»(الغاشیه:۲۱): تو فقط یادآورىکنندهاى نه اجبارکننده.
نگاه قرآنی اینگونه است اما نگاه سلفی با چنین نگاهی کاملاً متفاوت است؛ زیرا نگاه سلفی مبتنی بر تقسیمبندی مردم بر اساس اعتقادشان است هرکس با آنها در فروع و اصول عقایدشان موافق باشد، با او مطابق آنچه فقه اسلامی در حوزۀ اجتماعی خواهان آن است، معامله میکنند و هرکس با آنها در اعتقاداتشان موافق نباشد با خشونت و سنگدلی و تکبر با آن برخورد میکنند، و طوری که انسانها یا مسلمان اند و یا غیرمسلمان، به همین لحاظ موضعگیری فقهی سلفیها را در برابر هر دو گروه به گونۀ فشرده بیان میکنیم.
چنانچه بارها گفتیم، این گروه مسلمانان را به دو بخش تقسیم میکنند: پیروان سنت و بدعتیها. اهل سنت از منظر اینها کسانی اند که به عقایدی که بربهاری، ابن بطه و ابن خزیمه باور دارند، معتقد باشند و کسانی که با اندیشههای اینها موافق نباشند حتماً اهل بدعت و مبتدعه اند و بر اساس اصل تولا و تبرا با چنین مسلمانانی با خشونت، سنگدلی و ترشرویی برخورد میکنند، و حتا غیبت و سخنچینی مخالفان فکریِ خود را مستحب میدانند!(نگاه کنید: تحفه الاخوان، شیخ حمود التویجری، و مجموع الفتاوی، ابن تیمیه، ۲۸/۲۳۱-۲۳۲) و در برابر آنها از تمام وسایل فشار جسمی و روحی استفاده میکنند. اما رابطۀ اجتماعیشان با غیرمسلمانان نیاز به بیان ندارد، و آنگونه در برابر آنها نژادپرستانه برخورد میکنند که با هیچ اصول اخلاقی و انسانی جور درنمیآید و کتاب احکام اهل الذمه ابن قیم، بهترین منبع برای شناخت اندیشۀ این گروه در این زمینه به حساب میآید.
چهارم: در زمینههای سیاست
تناقضهای موجود در موضعگیریهای فقهی سلفی با حوزههای سیاست تفاوت چندانی ندارد و موضعگیریهای سیاسیِ این گروه خطرناکتر هم است؛ زیرا پیامد موضعگیریهای سیاسی منحصر به افراد و جوامع نمیماند بلکه شامل همۀ امت میگردد و تاوانِ اشتباه در این زمینه را باید تمام امت بپردازد.
سلفیها در گذشته و حال مسایل فرعی مرتبط به سیاست را در کتابهای فقه و عقیده جاگزین کردهاند، و نگاهشان به برنامههای سیاسی این نیست که چقدر این برنامهها حاملِ ارزشهای بلند قرآنی اند و یا اینکه به چه اندازه میتوانند عدالت را که یکی از اهداف بزرگ انبیاء علیهمالسلام است، تحقق بخشند.
بلکه تمام آنچه سلفیها در زمینۀ سیاست وضع کردهاند این است که یا به تأیید مطلق حاکمیتها پرداختهاند اگرچه آن حاکمیت ظالم و ستمگر بوده و بر تمام ارزشهای امت سرکشی نموده و با تمام صالحان و اولیاء سر جنگ و ستیز داشته است. یا مخالف مطلق حاکمیت بودهاند اما نه بهخاطر موضعگیریهای ظالمانۀ آن، بل بهخاطر اینکه حاکمیت به جهمیها و یا معتزلیها تمایل داشته و یا اینکه میانۀ خوبی با اهل حدیث نداشته و یا کاری انجام داده که باعث نارضایتی سلفیها شده است!
به همین لحاظ سلف سلفیها و خلف آنها در طول تاریخ مرکب آرام و سهلی برای حاکمیتهای سیاسی بودهاند که هر پروژهیی را میخواستند از طریق این گروه و با تأیید آنها مشروعیت بخشیده و به اجرا میگذاشتهاند و هر ظلم و ستمی را بر مردم به اجرا میگذاشتند و حاکمیتهای ظالم هم برای اینکه این گروه را راضی نگهدارند، چندتن آنها را در دربار شاهی به عنوان مشاور و مفتی و شیخالحدیث میپذیرفتند مانند: کعبالاحبار و امام احمد و ابن باز و عثیمین و… و یا اینکه هیأتی از علما میساختند تا عنداللزوم برای تأیید و تبریر اعمال حاکمیت فتوا صادر کنند و یا مردم و به تعبیر خودشان رعیت را برای اطاعت مطلق از حاکمیت فراخوانند و اگر کسی هم علم مخالفت با حاکمیت را بلند کرد، وی را از بهشت برین محروم ساخته و در صورت دست یافتن به او به عنوان باغی و مفسد فیالارض سرش را از تنش جدا کنند!
اگر حاکمیتی میخواست و یا میخواهد جاذبیتِ بیشتری پیدا کند، باید پروژههای آنها را تطبیق کند و پروژههای آنها این است که تمام آثار و نشانههای قدیم را نابود سازد و هر درخت تاریخی را از ریشه برکند تا به عنوان رسولی از رسولان توحید و یکتاپرستی به رسمیت شناخته شود و طبعاً در آنصورت سلفیها از چنین حاکمیتی نه تنها اطاعت کرده بلکه صبح و شام در ستایش آن سخن خواهند گفت، و با استفاده از چنین وضعیتی حاکمیت میتواند این گروه را به خود نزدیکتر کرده و به وسیلۀ آنها تمام مخالفان سیاسی و فکری خویش را با صادر کردن فتوا تکفیر کند و مردم را تشویق به قیام علیه حکومتهای مخالف نماید و به جهاد فراخواند!
Comments are closed.