گزارشگر:ابومسلم خراسانی/ سه شنبه 27 قوس 1397 - ۲۶ قوس ۱۳۹۷
از آنجایی که واژهها و گزارهها ساخت اجتماعی دارند و در دل اجتماع پدید میآیند؛ معنایابی و مفهومتراشی برای واژههای ساخته شده هم سخت و دشوار است و هم ساده و آسان. در نگاه نخست همین جملۀ بالا متناقض به نظر میرسد. اما چرا باید هم سخت و پیچیده باشد و هم سهل و آسان؟ غامض و پیچیده برای این است که معناها به مثابۀ واقعیتها هستند، به بیان دیگر معناهای ساختیافته؛ بازتابدهندۀ واقعیتها هستند. از اینرو سخت و پیچیده است بناً در دنیای سازههای اجتماعی و ساختیافتههای معنایی باید با دوراندیشی و پُختهگی وارد شویم. آسان برای این است که بلآخره اجتماع برای یک واژه، معنایابی میکند و بعد از چند پرسش و پاسخ میشود فهمید از شنیدن یک گزاره یا واژه چه معنایی بر ذهن مردم تداعی میشود.
«بچههای ارگ» یکی از همین گزارههای است که مدتی میشود بر سر زبانها افتاده و در شبکههای اجتماعی، کلاسهای درسی و گفتوگوهای دوستانه استفاده میشود. همانطوری که «شوی شار» معنای اختصاصی خود را دارد، «بچههای ارگ» هم معنای خاص خود را دارد و تداعی کنندۀ مفهوم خیلی خاص در ذهن عامۀ مردم است. وقتی سر و ته گرازۀ «بچههای ارگ» را رصد کنیم؛ با دو واژۀ مستقل و یک نشانۀ جمع بر میخوریم پرسش اینجاست که «بچههای ارگ» تداعی کنندۀ چه معنایی در ذهن اجتماع است و آیا مردم این واژه را برای کتلۀ سیاسی به کار میبرند یا نیشخند ادبی؟
واژهنامۀ دهخدا «بچه» را طفل، کودک نارسیده و انسان که به سن بلوغ و پختهگی نرسیده باشد و همچنان یک مقطع زمانی روند زندهگی معنا کرده است، در اجتماع هم بیشتر «بچه» چنین معنایی را بازتاب میدهد و همواره مترادف خامی، گچهگی و بیتجربهگی استعمال میشود. مثلاً همین ضربالمثل «بچه گچه است» را بارها شنیدهاید، در واقع این معنای «بچه» همان ساختیافتۀ اجتماعی است. حتا افراد برزگسالی که بیتجربه و خام باشند برایش میگویند کارهای بچهگانه انجام میدهید. در ساخت اجتماعی معنای بچه تداعیکنندۀ یک مقطع زمانی روند زندهگی نیست، بلکه بازتابدهندۀ خاماندیشی و کجوارهگیست.
نیل پوستمن آموزگارِ مطالعات فرهنگ و تکنولوژی دانشگاه نیویارک در یکی از نبشتههایش از «بزرگسالانِ کودکصفت» یاد میکند. برزگسالانی که فقط بر سن و سال شان افزوده شده نه بر شعورسیاسی، اندیشندهگی و خردورزیشان. این اصطلاح پوستمن یادوارۀ بر آدمهای سلبریتی و جوانکهای «کودکصفت» دوران ماست که خود را در ورای سایۀ دیگران پنهان کردند و غیر از تملق، چاپلوسی، پاچهخواری دیگر چیزی در چانته ندارند. به قول پوستمن انسانها با اندیشه، ایمان، استقامت و خردوزی بزرگ میشوند، سن فقط سال را زیاد میکند نه بینش و فهم را. از اینرو او واژه مناسب برای این قشر بهتر از «بزرگسالانِ کودک صفت» نمییابد تا این جماعت را به تصویر بکشد و چهرۀ پنهان و نهان آنها را آفتابی کند.
معنای دیگری که که گزارۀ «بچههای ارگ» یا به تعبیر پوستمن «بزرگسالانِ کودکصفت» دارند تملق و پابوسیست. اگرچه از منظر روانی نفوذ بر روان این طبقه سخت و دشوار است با آنهم میشود بر دنیای ساختیافتۀ ذهن تحقیرشده این جماعت نفوذ کرد و از حالت درماندهگی و زبونوارهگی آنها نوشت. از روزنۀ روانشناختی فردی که در فقر و درماندهگی، تحقیر و بیچارهگی و خاری و زبونوارهگی بزرگ شده حالتِ رنجورروانه به خود میگیرد و ناگزیر میخواهد با چاپلوسی و پابوسی برای خود جلال و عزت دست و پا کند و توهم بزرگی برای خود بتراشد و فخرفروشی کند.
گزارۀ «بچههای ارگ» تداعی کننده همین معنا در اجتماع است، بسیاریها برای نیشخند و کنایه به افراد پابوس استفاده میکنند. برای همین وقتی در دانشگاه یا کنشهای سیاسی فردی از کسی تعریف زیاد کند، برایش به کنایه میگویند: نکند قصد پیوستن به گروه «بچههای ارگ» را دارای؟ یا هم بارها شده که در شبکههای اجتماعی مردم به افراد تملقپیشه و چاپلوس دیدگاه گذاشتند که «ادارۀ امور ریاستجمهوری» در خدمت شماست و در آنجا میتوانید دکترای چاپلوسی بگیرید و در این امر مهم و حیاتی که یکی از راههای گرفتن امتیاز و نان است؛ حرفهیی شوید. حرفهیی شدن در پابوسی و پاچهخواری برعلاوه نان و آب، توهم قدرت و حس بزرگی هم به همراه دارد.
حالا حکومت «وحدت ملی» و ارگ ریاستجمهوری یک تیم جوان و محروم و از نگاه روانی شکننده را گردهم آورده تا تمام کاردکردهای سیاه و سفید حکومت «وحدت ملی» را تعریف کنند و برای کارهای نکردۀ اربابهای شان همهمه و چکچک سر دهند و حلقوم پاره کنند که تخم مرغ سیاه است و شتر گردن ندارد. به تعبیر ادارۀ امور ریاستجمهوری و سایر ادارههای خوشخدمت ارگ را؛ کودکستانی باید گفت که «بزرگسالانِ کودکصفت» جمع شدن تا تملق فیسبوکی بنویسند و بر تمام ارزشها خط بطلان کشیده خوشخدمتی و پابوسی پیشه کنند. آیا پول و شرف در روزگار سرمایه و وارونهگی با هم در یک انسانِ متبلور میشوند؟ آیا میشود هم پول و وطیفه داشت و هم شرف و وقار؟ پاسخ من یک «نه» جانانه است.
Comments are closed.