احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:محمدصابر صبوریار/ سه شنبه 4 جدی 1397 - ۰۳ جدی ۱۳۹۷
بخش نخست/
زندهگینامه
عبدالقهار عاصی، در چهارم میزان ۱۳۳۵ هجری شمسی در یک خانوادۀ متوسط در روستای ملیمۀ آستان پنجشیر بر بساط هستی پا نهاد.
ای پاییز دوستداشتنی
ای فصل عزیزِ زادن من
آی سیمای خستۀ ویـــدا
ای از آسمان فتادن من
(عاصی،۱۳۸۸: مقدمه)
پدرش کارگر سادۀ روستایی بود. قهار دورۀ ابتداییِ آموزشهای خود را در همین قریه فرا میگیرد و به نسبتِ مشکلات و دشواریهای سیاسی و اقتصادی همرا با خانوادۀ خود از آن قریه به شهر کهنۀ کابل مسکینگزین میشود. مهاجرت به کابل راه نجات از بُنبست اقتصادی را هموار میکند، افق زندهگی او را وسعت میبخشد و در جهانبینی عاصی تغییراتِ قابل توجهی را وارد میسازد. پدرش مرد باهمتی بود؛ چون دلبستهگی خود را به تداوم آموزش پسرش نشان داده و او را در مکتب ابوریحان البیرونی شامل میکند. به احتمال زیاد گفته میتوانیم که پدر قهار استعداد فرزندش را آزموده بود که وی را به جای گماشتن به کارهای شاقه، سرگرم کسب علم و دانش نمود. (همان: مقدمه)
عاصی در سال ۱۳۶۲ از دانشکدۀ زراعت (کشاورزی) دانشگاه کابل فارغ میگردد(قویم، ۱۳۸۰: ۱۵۰). او از دوران نوجوانی به سرایش شعر میپردازد و در مدت کوتاهی در آشنایی با شعر شعرا و نویسندهگان چیرهدستِ افغانستان و ایران جایگاه بلندی را در عرصۀ شعر و ادبیات معاصر افغانستان کسب میکند. عاصی شاعری است با درد و درک از جریانهای سیاسی و اجتماعی و آگاه از تمام رنجها و مظلومیتهای مردم افغانستان. از این دریچه است که درد، خون، مقاومت و وطندوستی از اساسیترین عناصر شعرِ او به شمار میروند که بنا به گفتۀ واصف باختری او را میتوان «شهروند سرزمین نور و [شاعر] حماسه و چاووش در کاروان شعر مقاومت و پرخاش دانست. (باختری، ۱۳۷۹: مقدمه: ج)
وقتی که میزدند ســـپیدار بـاغ را
ما یک به یک صدای تبر را گریستیم
دست و دهان بسته به فریاد آمدیم
یعنی تـــمام خـــون جگر را گریستیم
(عاصی، ۱۳۸۸، ۶۴)
عاصی از شاعران پُرتلاش و جستوجوگری است که میخواست اندوختههای علمی و فرهنگی را از دریچۀ شعر و ادبیات به هممیهنانش ارایه نماید و از این جهت است که بنا به گزارش دکتر قویم، ده اثر هنری- ادبی(مجموعهشعر) و دکتر حسن انوشه و شریعتی، یازه اثر علمی- تحقیقی(حسن و شریعتی سحر، ۱۳۸۲: ۱۸۳) از خود به یادگار میگذارد.
بازتاب مقاومت و پایداری در شعر عبدالقهار عاصی
عبدالقهار عاصی یک مسلمانِ متدین بود و همواره از پیشوایان دین اسلام در اشعارش به نیکویی یاد کرده و گهگاهی مردم را به تشویق اینکه بزرگِ دین را باید در راستای آزادیخواهی و مبارزه الگو قرار دهیم، اشاراتی کرده است. به طور مثال، یادآوری از خلیفۀ چهارمِ اسلام حضرت علی (رض) و امام حسین (رض):
یا علی!
من و ذکر نام تو علی که کشانیام به هدایتی
مگر از چشم عنایتی، برساندم به ولایتـــــــی
همه تن خلوص و ارادتم، به مقام فضل و کرامت
که ز جمع خاص محمدی، تو نمونهیی تو آیتی
سرو راه باد سحر منم، بنشســـــته دیدۀ تر منم
که ز بـــــاغ فضل تو بو برم، به اشارتی به کنایتی
سر و پا امیــــدم و آرزو، سر و پا تپیدن و جستوجو
که از آســــــــتان جلال تو، رسدم پیام حمایتی
بر و دوش با فلک علــی، پر و بال مرغ و ملک علی
به سخا و لطف محک علی، چه حدودهای چه نهایتی؟!
(عاصی، ۱۳۸۸، ۵۹۳)
هرجا که سخن از شهادت، مردانهگی، مروت و پایداری میرود، امام حسین (رض) مانند یک الگو و پیشوا معرفی میگردد. عاصی نیز از شجاعت و مردانهگی امام حسین(رض) به نیکویی یاد کرده و وی را الگو و رهبر در راستای مقاومت و مردانهگی میداند. او از حادثۀ کربلا به منظور رسیدن به آزادهگی و پیروزی حق بر باطل یاد میکند.
خون امامِ ما
تاریخت خون مرد به دامــــــان کربـــلا
سجاده شد زمین بیابان کربلا
بر مسلمین طلیعۀ نو باز شــــــــد ز حق
در رهگذر تشنـــۀ میدان کربلا
خون پیامبر است که گلگونه کرده است
خاک سیاه و خار مغیلان کربلا
الگـــــــوی زندهگی است برای مقاومت
طرح قیام آل مســـــلمان کربلا
دست یزیـــــدان چه تواند کند به خلق
خون امام ماست نگهبان کربلا
آنک حضــــــور شمر که برباد میشود
در پیش سید و سلــطان کربلا
تاریخ را عــــــــلامت فجر شگفتن است
هنگامۀ قیامت و توفان کربــلا
پا در رکاب باد چه میبندی ای رفیـــق
پر باز کن به دولت ایمان کربلا
آزادهگی است آنچه که تسجیل میشود
بر برگ برگ دفتر و دیوان کربلا
(عاصی،۱۳۸۸: ۶۳۷)
آخر
لوای سبز فریدون
آتش گرفته بود!
آخر، «علی» به زخم
عادت نمیگرفت!
خون «حسین»
در کربلای کشورشان
آخر
… پناه نمییابید!
آخر، برادر کله خود نسترن
زنجیر را
مراتب تسلیم را
بر پایهای صبر و تسلی
…تحمیل نداشت!….( عاصی، ۱۳۸۸: ۶۵۱)
آزادی، از جلوههاییست که پرداختن به آن و آرمان آزادیخواهی یا آزادیجویی، رنگ و چنگِ مقاومت و پایداری را در شعر شاعر باعث میشود. آزادی با تمام ابعاد آن، یکی از نعمتهای بزرگ است که خداوند برای انسانها ودیعه گذاشته است. هرچند برداشت و فهم از آزادی در هر گوشه از جهان متفاوت میباشد، اما ارزشها و هنجارهای مستخرج از آن به اشکال مختلف بنا به ایدیولوژیهای گوناگونِ انسانها که منبعث از تاریخ، دین، فرهنگ و جغرافیای متفاوت است، تبارز کرده. بنابراین میتوان گفت هر انسان را دنیایی است و برداشتِ آن از آزادی دنیایی دیگر، که میزان فهمِ او را از دیگران متمایز میسازد.
آزادی بهحیث یک مقولۀ هنجاری از زمانهای بسیار دور تا امروز در گسترۀ شعر و ادب فارسی با ابعاد گوناگون قابل بحث بوده است. هرچه به زمان کنونی نزدیک میشویم، آزادی به شکل بارورتر و پُررنگتر دیده میشود. در شعر و ادبیات معاصر فارسی افغانستان که همگام با تحولات اجتماعی، سیاسی و نظامی تجارب تلخِ اشغال روسها را از سر گذرانده، آزادی به عنوان عنصر کلیدی تبارز یافته و در بیشترِ اشعار قهار عاصی در قلمرو ادبیاتِ پایداری مطرح است و از سوی دیگر ابعاد وسیعی را اعم از آزادیهای اجتماعی، سیاسی، فکری و میهنی با آزادی زنان در برمیگیرد. در این پژوهش کوشش شده که بُنمایههای آزادی در اشعار قهار عاصی از این دریچه که چه عواملی باعث بازتاب گسترۀ آزادی در شعر او گردیده، مورد بحث و بررسی قرار گیرد.
کاربرد آزادی در قلمرو شعر و ادبیات فارسیِ افغانستان بیشتر در گسترۀ ادبیات پایداری و مقاومت نمود مییابد که هدف از آن، بیرون راندن متجاوزین از خاک است.
عشق مضمون نوی یافتـــــه از آزادی
خون بدان رنگ بپرداخته یک بار دیگر
پیش این قوم سرافراز، عدو بعد هزار
دست لرزانده دل انداخته یک بار دیگر
مشق از این خطه بیاموز جوان مرگی را
که به جان سوختـــه بگداخته یک بار دیگر
(عاصی، ۱۳۸۸:۲۶۳)
گاهی زبان عاصی در بیان مسایل مربوط به آزادی و مقاومت، عاشقانه میشود؛ مانند ابیاتِ زیر که بوی گل، عشق، آیینۀ قامت یار، سرود لـب خــار، بوسۀ درد، حسرت شیشۀ لبریز می و جام تهی، انتظار و عطش بادهگسار، باغ گلهای تر و بوسۀ یار همه و همه را که رنگوبوی عاشقانه دارد، با آزادی پیوند میدهد:
بوی گل زمزمۀ باد بهــــــــار آزادی
عشق من آییــنۀ قــامت یــار آزادی
کوکوی فاختهها همهمۀ ماهیها
چهـچه باغ و سرود لـب خــار آزادی
نام کوتــاه خدا شعــر بلنــــــــد آدم
کفــر ابلیــس و کتــاب سر دار آزادی
بوســــۀ دردبرانگیز سحر از لب رود
کورۀ نور و چــراغ شـــــــب تار آزادی
حسرت شیشۀ لبریز می و جام تهی
انتظــار و عطـش بــادهگســار آزادی
منجنیق پسـر آذر و خــون نمــــرود
بـاغ گل های تــر وسوسهبــار آزادی
خشم قومی به سرافرازیِ صدها رستم
ارث آبــایی مــن دار و نـــدار آزادی
اولین نــــــام که در زندهگی آموختــهام
آخرین گفتنـیام روز شمــــار آزادی
(عاصی، ۱۳۸۸: ص ۷۶)
Comments are closed.