احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:یک شنبه 16 ثور 1397 - ۱۵ ثور ۱۳۹۷
بخش نهم/
—————–
حسن بن علی الکتانی/ برگردان: داکتر هجرت الله جبرئیلی/
——————————————————————————
جمال خاشقجی روزنامهنگار میگوید: «شیخ حقانی تأکید مینماید که اکثر شهروندان افغانستان به موجب برتری آنان در آموزش قرآنکریم و زبان عربی خود را وامدار عربها دانسته و آنان را از خود برتر می-دانند. دیگر رهبران جهاد نیز چنین نظر دارند، به ویژه حکمتیار و سیاف کسانیکه در پایگاه «المأسده؛ بیشهٔ شیران» شرکت کردند و از نزدیک کاروزار جوانان عرب را در جنگ لمس کردند. استاد سیاف در مورد آنان میگوید: برادران عرب شجاعتشان را چنان به اثبات رساندهاند که مورد تعجب و شگفتی مجاهدین کار آزموده شده است و شهادت یک تن از برادران عرب در نفس هر مجاهد چنان تأثیر می-گذارد که گویی پایگاهی از پایگاههای مجاهدین از دست رفته باشد[۸۲].»
گفتههای ابو عبدالرحمن مسوول «اردوگاه انصار» سطح توجه شهروندان افغانستان نسبت به عربها را به درستی به تصویر میکشد: «زمانی که ما چهار ماه پیش (۱۹۸۴م) به اینجا آمدیم، شهروندان افغانستان با من بهترین تعامل را داشتند، بلکه در این کار مبالغه می-کردند، آنان در هر کاری در خدمت من قرار میگرفتند و نمیتوانستم در عملیات نظامی شرکت کنم و در هنگام عملیات میدیدم که افرادی را برای همراهی و حمایت از من در پهرهداری شب تعیین میکردند، نمیگذاشتند که همراه آنان به جز حملات هجومی مشارکت داشته باشم».
جمال خاشقجی جنگ جاجی را نخستین جنگی میداند که در آن عرب-های موجود در اردوگاه انصار بر ضد نیروهای شوروی که بر آنان پیروز شدند، به شکل حقیقی آن مشارکت جستند و این معرکه در آخر رمضان سال (۱۴۰۷هـ) برابر با می (۱۹۸۷م) اتفاق افتاد. این جنگ به کمونیستان (شورویها و افغانستانیها) زیانهای شدیدی وارد ساخت، در این جنگ آنان (۱۵۰۰) تن کشته و زخمی، ده تن اسیر دادند و (۹۲) تن عسکر و افسر به مجاهدین پیوستند، همچنان (۲۵۰) تانک و زرهپوش کمونیستها تخریب شد، اما مجاهدین در این جنگ (۷۰) تن شهید از عرب و افغانستانی و دو صد تن زخمی بر علاوه خسارتهای ناچیز دیگر داشتند[۸۴].
یکی از نمونههای مجاهدین عرب که در این جنگ شهید شد، نورالحق مغربی بود که شیخ عبدالله عزام او را چنین میستاید: «هجرت او خاص برای خدا بود، چنانچه ما میدیدیم و هیچکسی را نزد خدا تزکیه نمینماییم و حالا در پیشاور هستیم. او خود را برای تربیت شهروندان افغانستان برای آموزش زبان قرآن وقف کرده بود و فرزندان مدرسه را ورزش رزمی کاراته میآموخت و هنگامی که از آمادهگیها به جنگ جاجی آگاهی یافت، به سوی جبهه شتافت و چهرهٔ او هر روز پُرنور میشد و این ملاقات او با شهادت همراه بود، او میگفت: ما به کشور مان بر نمیگردیم.»
شیخ تمیم عدنانی یکی از مجاهدین دیگر بود که او بازوی راست شیخ عزام بود، او از فلسطین بود و در سال (۱۹۸۲م) در اردن با عبدالله عزام آشنا شده بود. او در سعودی در شرکت هوایی بریتانیایی (BEC) منحیث مترجم کار میکرد. سپس امامت و خطابت مسجدی را در منطقه «الظهران» سعودی بهعهده گرفت، با استفاده از خطبههای جمعه صدقات را برای مجاهدین گِرد میآورد و رخصتی تابستانی را میان مجاهدین سپری میکرد، اما در سال (۱۹۸۷م) خود را برای جهاد فارغ ساخت. او سفرش را به کشورهای گوناگون آغاز کرد، در آنجاها به جهاد دعوت میکرد و اعلام میکرد که جهاد فرض عین است، او سرانجام در اثر سکتهٔ قلبی در اورلاندو منطقهیی از ایالت فلوریدای امریکا در (۱۸/۱۰/۱۹۸۹م) وفات کرد. او در سال (۱۹۴۲م) در قدس تولد شده و پس از تجاوز اسراییلیان به فلسطین به سوریه مهاجرت کرد، در آنجا نزد علمای بزرگ دانش آموخت و به شاگردی شیح عبدالفتاح ابوغده افتخار میکرد.
مشهور ترین مجاهدین عرب در افغانستان ابوالحسن المدنی مشهور به (وائل جلیدان) مسئول بنیاد مددرسانی اسلامی در پشاور بود، عبدالله عزام او را این گونه میستاید: «ابوالحسن مدنی هنگامیکه میشنید جنگی در یکی از نواحی افغانستان – که به مرزها نزدیک میبود- به کمک مجاهدین میشتافت، برای آنان غذا، البسه و دیگر کمکها را میرساند و در این کار بسیار شوق داشت[۸۷].»
دومین جنگ مشهوری که در آن عربها شرکت جستند، جنگ جلالآباد سال (۱۹۸۹م) بود که در آن بیشتر از (۳۵) تن عرب شهید شدند، از مشاهیر این شهداء ابومسلم الصنعانی (عبدالله النهمی) و ابوالیسر المصری (علی عبدالفتاح) بودند. این فقط نمونههایی است که به عنوان قربانی که انصار عرب در جهاد افغانستان تقدیم کردند، بیان شد.
ابومسلم از یمن بود از آغاز جهاد به افغانستان آمده بود، اما دوباره به کشورش بازگشت تا آنان را به نصرت مجاهدین تشویق کند، سپس به مدینهٔ منوره بهخاطر آموزش علم شرعی رفت، او عاشق خواندن و مطالعه بود و هیچگاه کتاب را از خود دور نمیکرد و چونان دعوتگر و واعظ عمل میکرد، او بعداً در جده در درس شیخ عبدالله عزام شرکت کرد، از گفتههای اوست: «جهاد افغانستان بازار تعهد است و در آنجا باران سود میبارد، به کسی که در جستجوی خیر باشد، بارانی زیان میبارد به کسی که در جستجوی زیان باشد». او فرمود: « این کلمه [لا إله إلا الله محمد رسول الله ]مرا بیدار ساخت و به جنبش آورد، دانشگاه را سه طلاق دادم که دیگر به سوی آن بر نمیگردم». او در افغانستان جهاد و دعوت بهسوی خدا را با هم انجام میداد تا آنجا که در هنگامی که قرآن تلاوت میکرد، به گونهٔ که تناش دوپاره شد، جام شهادت نوشید و این به تاریخ (۲۵/۱۱/۱۹۸۹ م) اتفاق افتاد.
اگر خواسته باشیم که از تمامی قهرمانان عرب سخن برانیم، این فصل گنجایش آن را ندارد و میباید به کتابهای پُر شماری که در این زمینه نوشته شده است، مراجعه گردد مانند: کتاب «عشاق الحور؛ عاشقان حور» نوشتهٔ عبدالله عزام در مجلد بزرگ، کتاب «الشهداء العرب فی أفغانستان؛ شهدای عرب در افغانستان» نوشتهٔ عادل الشدی و کتاب احمد منصور روزنامه نگار.
باری، عبدالله عزام او و دو پسرش به وسیلهٔ بمبی ساعتی که در زیر موترش کارگذاری شده بود، در یکی از خیابانهای پیشاور در تاریخ (۲۴/۱۱/۱۹۸۹م) به شهادت رسیدند. ترور او صدمهٔ بسیار بزرگی به عربهای مجاهد، بلکه برای تمامی مسلمانانی که در کار دعوت بهسوی الله متعال تلاش دارند، بهوجود آورد، او در اصلاح و وحدتآوری میان مجاهدین بهویژه استاد ربانی و مهندس حکمتیار نقش بسیار بزرگی داشت، از طرفی او دارای تألیفاتی مهم در دعوت به سوی جهاد بود تا آنجا که از او نقل میشد که میگفت: «اگر از من بگویند در بارهٔ کمپیوتر صحبت کن، آن را به جهاد افغانستان ربط میدهم.» همچنان مجلهٔ او بهنام «الجهاد» و «المکتب الخدمات» که او تأسیس کرده بود نقش بسیار بزرگی در شناساندن قضیهٔ افغانستان، نصرت آن و آسان-سازی جهاد عربها داشت.
حکومتهای غرب برای زشتنمایی چهرهٔ انصار عرب میان شهروندان افغانستان، از بهر شگاف انداختن میان صفوف آنان و تولید دشمنی، زیاد کار کردند، ابزار آنان این فکر بود که این عربها وهابیها اند و میخواهند مذهب حنفی را در کشورها از میان بردارند. این فکر موفقیت اندکی یافت، اما شجاعت عربها و ایمان آنان باعث شد تا شهروندان افغانستان به این مسأله فکر نکنند، بهویژه آنگاه که فهمیده شد که رهبران اصلی جهاد به این مسایل کوچکترین اهمیت قایل نبوده و این مسایل را مورد توجه قرار نمیدهند.
تحلیلگران در شمار انصار عرب اختلاف داشتهاند، انگیزهٔ این اختلاف نیز شمار غیر ثابت آنان بوده است؛ زیرا برخی آنان همیشه در جبهه بودند و برخی دیگر فقط در دورههای رخصتی رسمی میآمدند، بلند-ترین آمار نشاندهندهٔ این است که شمار آنان سه هزار نفر بوده است. برعلاوه، انصارِ بودند که از کشورهای غیر عربی چون هند، پاکستان، برما، مالیزیا، ترکیه و ایران (اهل سنت) آمده بودند، ولی شمار آنان نسبت به عربها خیلی اندک بود.
بیشتر عربها از کشور عربستان سعودی آمده بودند، در این مسأله اکثر منابع اجماع دارند و سبب آن این بود که حکومت سعودی رسماً جهاد افغانستان را همکاری میکرد و راه پیوستن به جهاد افغانستان را باز گذاشته بود و راههای اخذ گذرنامه را برای آنان آسان کرده بود، چیزی دیگری که به این کار کمک میکرد، آن بود که علماء و دعوتگران در جلسات درسیشان به صورت رسمی آنان را به پیوستن به جهاد افغانستان تشویق کرده و انگیزه میدادند.
مجاهدین سعودی بیشترین شمار شهداء را در افغانستان داشتند، شاید بیشترین شمار شهداء از آن شهروندان مدینهٔ منوره بوده باشد، یکی از اینان شهید شفیق ابراهیم المدنی بود که در مدینه زندهگی در عیش و عشرت را در پیش گرفته بود، سپس به دست یکی از دعوتگران تربیه شد و بعداً به جهاد در نخستین روزهای ایمانش شتافت، پدرش آمد و توانست تا او را به مدینه باز گرداند، اما هنوز چندی نگذشته بود که باردیگر به افغانستان آمد و در تأسیس اردوگاه انصار شرکت جست و در جنگ اردوگاه مذکور جنگید و در افغانستان چونان مجاهد نستوه گشتوگذار میکرد و آنچه که بسیار تأثیر گذار است، این گفتار اوست که دعاء میکرد: «اللهم لا تجعل لی قبراً»؛ بار الها! برای من قبری قرار نده.
دومین دولتی که بیشترین مجاهدین و شهداء را تقدیم کرد، مصر بود؛ زیرا در آنجا مشایخ و علماء بیشترین فتوا را ارایه کرده بودند، که خود داستان طولانی دارد.
کشورهای دیگری که مجاهدین بیشتر را داشتند، فلسطین و یمن بودند، چنانچه شیخ عبدالمجید زندانی بزرگترین نقش را در انگیزش به جهاد داشت، الجزایر نیز شهدای بسیاری را تقدیم کرد و کشورهای دیگر عربی نیز سهم خود را داشتند، اما کشورهای مذکور نسبت به دیگران پیش قدم بودند.
مسألهٔ پشتیبانی مسلمانان از یکدیگرشان بدعت عصر مدرن نبوده؛ بلکه مصداق حدیث نعمان بن بشیر رضی الله عنه بود که گفت: پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: عن النُّعْمَانَ بْنَ بَشِیرٍ یقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ تَرَى الْمُؤْمِنِینَ فِی تَرَاحُمِهِمْ وَتَوَادِّهِمْ وَتَعَاطُفِهِمْ کَمَثَلِ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَکَى عُضْوًا تَدَاعَى لَهُ سَائِرُ جَسَدِهِ بِالسَّهَرِ وَالْحُمَّى»؛ از حضرت نعمان بن بشیر رضی الله عنه روایت است که حضرت رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «مسلمانان در مهربانی و دوستی و همدردی نسبت به یکدیگر مانند عضویت واحدی هستند که هنگامی-که یک عضو از این عضویت بدرد و تب آید، سایر اعضای عضویت در تحمل درد و تب با آن همدرد اند».
گواه تاریخی نمایانگر آنست که مردم مغرب برای نصرت و پشتیبانی برادرانشان در اندلس هنگامی که مورد هجوم قرار گرفتند، بهپاخاستند و همچنان جماعتی از آنها در دوران صلاح الدین ایوبی در جهاد بر ضد صلیبیان مشارکت جستند، همچنان تاریخ رویدادهای زیادی از این نوع رابطه را در حافظهٔ خود سپرده است.
بعد از فتح کابل، حکومت پاکستان بالای انصار عرب تنگناها و فشارهای زیادی را وارد کرد، عربها نیز در گرایش و جهتگیری-هایشان اختلاف کردند، برخی آنها در جنگهای که میان شهروندان افغانستان رُخ داد، درگیر شدند، اما شمار آنان اندک بود؛ زیرا که اغلب عربها به این نظر بودند که این جنگها فتنه است، چنانچه جمال خاشقجی در گزارش خود [۸۹] یادآوری میکند. از سوی دیگر شماری از عربها برای بازگشت به کشورهایشان از بهر وضع بد امنیتی معذور بودند، مانند سوریها، مصریها، الجزائریها و تونسیها. برخی آنان به جهاد در تاجیکستان یا بوسنیا یا هرسک یا کشمیر پیوستند و برخی دیگر مانند سعودیها و مغربیها و…، به کشورهایشان برگشتند و به حیات مدنی و طبیعیشان مانند تکمیل تحصیلات، کار و یا مشغول شدن به تألیف پرداختند، برخی دیگر از آنان در پاکستان و یا داخل افغانستان اقامت جستند و شهروندی کشور متبوع خویش را دریافت کردند.
از میان آنان برخی «حرکت خلافت» را به راه انداختند، اینها جوانانی بودند که ابوعثمان فلسطینی آنها را رهبری میکرد، آنان در منطقهٔ قبایل میان پاکستان و افغانستان مستقر شدند و قیام خلافت اسلامی را اعلام کردند و به جهاد پیوستند، اما هنوز چندی نگذشته بود که با قبایل اختلاف پیداکردند و داخل جنگ زیانآوری شدند و کار شان پس از آن پایان یافت.
القصه، داستانی انصار عرب در افغانستان و خاطرات آنان خیلی به نگاهی ژرف و کار تحقیقی منحصر به فرد نیازد دارد و اگر بحث گنجایش میداشت، به آن بیشتر میپرداختیم.
Comments are closed.