احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:ریچارد لی-برگردان: عرفان ثابتی/ دوشنبه 10 جدی 1397 - ۱۰ جدی ۱۳۹۷
یاسمین سیل (Yasmine Seale)، مترجم فرانسوی-سوری، نخستین زنی است که کُل «هزار و یک شب» را از منابع فرانسوی و عربیاش ترجمه کرده است. از زمانی که پژوهشگران از اصلونسب داستان علاءالدین رازگشایی کردهاند، سیل اولین کسیست که این قصۀ محبوب را ترجمه کرده است.
از هنگام انتشار هزار و یک شبِ آنتوان گالان در سال ۱۷۱۲، غنا و جادوی سرشارِ این قصه قرنها فکر پژوهشگران را به خود مشغول کرده بود که آیا این داستان ساختهوپرداختۀ خود این شرقشناسِ فرانسوی است یا نه. موفقیت چشمگیرِ ترجمههای گالان از دستنوشتهیی مورخ قرن چهاردهم یا پانزدهمِ میلادی سبب شد که ناشرِ گالان از او بخواهد قصههای مشابه دیگری را هم به او تحویل دهد. بنابراین، برخی شک کردند که همۀ این «قصههای عربی» ساختهوپرداختۀ شرقیها باشد. اما تحقیقاتِ اخیر ثابت کرده است که حنا دیاب، «سوری جوانی» که گالان میگفت قصههای علاءالدین و علی بابا را از او شنیده، زاییدۀ فکر و خیال این شرقشناس نبوده است. در نتیجه، به نظر سیل، علاءالدین «ثمرۀ محیط پربارِ تجاری و علمیِ حلب در زمانی است که این شهر یکی از مهمترین جهانشهرهای امپراتوری عثمانی بود. این داستان، مخلوق دنیایی ازدسترفته است.»
به نظر پائولو لِموس هورتا، که در کتاب دزدان حیرتانگیز به نقش تبادلات میانفرهنگی در شکلگیری هزار و یک شب پرداخته، نه تنها معلوم است که دیاب سوریتبار بوده بلکه بهآسانی میتوان دریافت که دربار فرانسه را هم از نزدیک دیده بوده است. این سیاح سوری در سال ۱۷۰۹ در پاریس با گالان دیدار کرد، آنهم پس از اینکه با یک کلکسیونر فرانسوی منطقۀ مدیترانه را درنوردید.
هورتا با استناد به خاطرات دیاب که در آن به توصیف شکوه و جلال شاه و درباریانش میپردازد، میگوید: «دیاب این داستانها را برای گالان تعریف کرد، آنهم در پایان سفری به دنبال گنج و پس از حضور در دربار لویی چهاردهم.» او در ادامه میگوید: «دیاب تحتتأثیر درباریان خوشپوش قرار گرفت اما به نظر میرسد که حتا بیش از آن مجذوب خودِ کاخ شده بود. دیاب ادعا میکند که وقتی که هنوز نیمساعت با قصر فاصله داشت، نور ساطع از آن از دور چشمانش را خیره کرد.»
شرح نفسگیر او از ورسای و معماریاش یادآور دستور علاءالدین به غول چراغ جادو است که قصری بسازد که «مایۀ اعجاب جهانیان باشد، و پیش یا پس از آن چیزی عظیمتر، گرانبهاتر و باشکوهتر دیده نشده باشد.» هورتا در ادامه مینویسد: «وقتی سلطان صبح از خواب برمیخیزد، در کمال حیرت قصری باشکوه با گنبدی پوشیده از طلا و نقره و مزین به ۲۴ پنجرۀ مشبکِ مرصع به الماس، یاقوت و زمرد را میبیند. همچون دیاب که بامِ زراندودِ نورانی کاخ ورسای را میبیند، سلطان هم از مشاهدۀ قصری که در نورِ صبحگاه میدرخشد، شگفتزده میشود.»
به نظر رابرت اِروین، تحقیقات اخیر، بهویژه کشف داستان مشابهی به زبان عربی که قدمتی بیش از داستان گالان دارد، تردیدی باقی نگذاشته که دیاب قصۀ علاءالدین را برای گالان تعریف کرده است.
اروین میگوید: «آنچه دیاب برای گالان تعریف کرد، در اصل یک قصۀ سنتی عربی بود، هر چند معلوم است که یا گالان یا دیاب، یا به احتمال بیشتر هر دوی آنها، از هر جهت -از نظر گفتوگوها، توصیف معماری، آداب و رسوم دربار و نظایر آن – به این قصه رنگ و بوی فرانسوی دادند.»
«چین» در این قصه «نماد جایی در دوردست است که ماجراهایی تخیلی در آن رخ میدهد اما از هر نظر دیگر محیط وقوع این داستان کاملاً عربی است.» اروین میافزاید، اما «گالان ویا دیاب بیش از آنچه قصهگویان سنتی عرب به آن عادت داشتند روی روانشناسی، انگیزهها و گفتوگوهای شخصیتهای اصلی داستان کار کردهاند.»
سیل اقرار میکند که یافتههای اخیر چندان تأثیری بر ترجمهاش نگذاشته است؛ زیرا «تنها متنی که داریم متنِ متعلق به گالان است و من باید با همین متن کار کنم» اما آگاهی از چگونهگی پیدایش این قصه علاءالدین را «به سند تبادل فرهنگی و ترجمه در چند سطح، و ثمرۀ هر دو سنت ادبی عربی و فرانسوی تبدیل میکند.»
او میگوید، «من بیشتر به آرا و عقاید خاصِ این دو نفر علاقه دارم تا به نظرات “یک فرانسوی” یا “یک سوری”.» او میافزاید: «هر دو اهل شهرهایی جهانوطن و دانشپرور بودند. هر دو مخلوق پیچیدۀ دانش و تجربۀ خود بودند-چه کسی این طور نیست؟ هر یک فرهنگ و زبان دیگری را میشناخت و مجذوبش بود.»
او پیش از شروع ترجمۀ هزار و یک شب، «بیشتر با تأثیرات این داستانها آشنا بود -یعنی با حضور آنها در فرهنگ عامهپسند، داستان مدرن و هنرهای تصویری- تا با خود متنها.» مثل بسیاری از دیگر افراد، او هم نخستینبار از طریق انیمیشن والت دیزنی (محصول سال ۱۹۹۲) با علاءالدین آشنا شد. او در ادامه میگوید: «هزار و یک شب یکی از متونی است که مایۀ حیات ادبیات جهان است. این داستانها سیالاند، مثل اسطورههای بزرگ. به علت همین سیالیت بیپایانِ خود (دریایی از داستان بدون وجود یک نویسنده) مرزهای زبانها و ژانرهای ادبی را درنوردیدهاند.»
بیش از ۳۰۰ سال پس از مکتوب شدن قصۀ علاءالدین به دست گالان، سیل میگوید که این داستان مسایلی را مطرح میکند که امروز هم برای ما بسیار مهم است: «رابطۀ میان فرزند و والدین، اخلاقیبودن به سرعت پولدار شدن، اغوا و رضایت.» اما شاید جذابیت ماندگارِ این قصه نه تنها معلول میراث جهانوطنیِ آن بلکه ناشی از این است که به تحولی اساسی میپردازد- پسربچهیی معمولی که اتفاق خارقالعادهیی برایش رخ میدهد. به قول سیل، «همۀ آدمها ]داستان[ یک آدم معمولی را دوست دارند.»
Comments are closed.