احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالهدی اشرفی خراسانی / شنبه 15 جدی 1397 - ۱۴ جدی ۱۳۹۷
بخش دوم/
چهارچوب مفهومی
توسعه: این واژه به معناهای متعدد بهکار برده شده است. در سادهترین بیان، عبارت از رشد تدریجی در جهت پیشرفته شدن، قدرتمندتر شدن و حتا بزرگتر شدن است(فرهنگ لغات اکسفورد، ۱۳۸۷: ۴۱۸). و هم به معنای خروج از لفاف آمده است (ازکیا و غفاری، ۱۳۹۳: ۲۴) که در اینجا مراد از لفاف جامعۀ سنتی است که از آن جامعۀ مدرن بیرون میآید. عملاً بهبود سطح مادی زندهگی و معنوی انسان، تأمین عدالت اجتماعی، آزادیهای سیاسی و بزرگداشتِ ارزشها و سنتهای بومی همه در گرو توسعه میباشد. توسعه فرایند ارتقا و اعتلای مادی و معنوی در راستای اهداف و مقاصد مطلوب است که زمینههای مناسب را برای تعالی همهجانبۀ انسانها فراهم میسازد (راد،۱۳۸۱: ۵۴). و به زبان ساده، سه ارزش اساسی در مفهوم توسعه جا دارد: تأمین معیشت زندهگی یا قوت لایموت، عزت نفس و آزادی انتخاب. (بنگرید: سی.دیوب، ۱۳۸۶، ۱۴)
هانتینگتون همان ویژهگیهایی را که برای نوسازی ذکر میکند، قابل اطلاق بر توسعه دانسته و از جمله اینکه نوسازی و توسعه روند انقلابی است، توسعه روند مستمر، چندبُعدی، سیستمی (تغییر در یک بُعد به تغییرات در دیگر ابعاد میانجامد). نوسازی و توسعه را روندهای جهانی، روندهای بلندمدت، روند مرحلهبندی شده، روندهای همگونساز، روند غیرقابل برگشت و در نهایت، نوسازی و توسعه را روندهای مترقی و تکاملی بیان میکند(سی. دیوب، ۱۳۸۶: ۱۶). پیشگامان اولیۀ نظریههای توسعه، نظریههای اقتصادی و سنت فکری جامعهشناسان قرن ۱۹م و بهخصوص سنت فکری تکاملگرایان و اورگانیستها بهشمار میرود که فرایند توسعه را مانند یک راه از پیش مشخصشده میانگاشتند تا ملتهای نو به دوران رسیده به تبع تجربۀ کشورهایی که این راه را طی کردند، پیش بروند. اما این نظریات توسعه بعد از دهۀ ۶۰ قرن بیست به بُنبست انجامید، وجود هر نوع الگو، ارزشهای جهانشمول برای رسیدن به توسعه نفی گردید و بدیل آن راه معرفتِ منفردانه مطرح گردید که آغاز اولین بحران در فرایند توسعه محسوب میشود. در موازات بحران اولی، دومین بحران در نفی اندیشههای جبری – غایتگرایانه و متکی بر قاطعیت علی شکل گرفت و به عبارت ماکسوبر به طرح مدلهای نظری با برد محدود و متکی بر «تبین سلسلهوار به روش نسبتهای انتخابی» مطرح شد و آخرین بحران در فرایند توسعه مشهور به بحران شناختشناسی است که با تکیه بر تاریخ به دنبال فهم و درک منحصربهفرد پدیدههای اجتماعی و غیرقابل تفکیک از تحلیل فرهنگی است.(بدیع،۱۳۸۴: ۲۲)
توسعۀ سیاسی: این مفهوم دارای تعاریفِ بسیار و شاخصهبندیها و اهدافِ متعدد میباشد. لوسینپای توسعۀ سیاسی را به مفهوم تبعیت جامعه از الگوی رفتاری مدرن و جانشین شدنِ صلاحیتهای اکتسابی به جای ملاحظات انتسابی و جانشین شدن کارکردهای ویژه بهجای کارکردهای پراکنده، بیان کرده است. همینطور وبر توسعه را بر اساس ویژهگیهای عقلانی متمایز نظام دیوانسالارانۀ کشورهای صنعتی تحلیل میکند که در موازات آن از عادی شدن، کارایی، حرفهیی شدن، دنیاگرایی، تفکیک و تخصصی شدن بهحیث مقتضیات توسعه نام میبرد(چپلکوت، ۱۳۸۹: ۴۱۴). تبیینهای ماکسوبر درباب توسعه و نوگرایی روانشناختی بوده که در مقالۀ سرمایهداری و اخلاق پروتستانی به آن پرداخته است.
توسعۀ سیاسی معطوف به نظام سیاسی (تجمع سیاسی) است، به عبارت دقیقتر متکی بر عقلانیت پایه یا جامع بهحیث پایۀ تشکل و عامل تجمع سیاسی میباشد که قابل استناد به هر نظام معقول سیاسی باشد (لاریجانی،…: ۱۵). از آنجا که اسلام پایۀ تجمع سیاسی این کشور بوده که بدین اساس مشی عقلایی و عقلانیت در فضای عقلانیت جامع و حوزۀ فکر اسلامی معنا میشود. هرچه رفتار و عملکرد زمامداران و نهادهای روحانیت به آن عقلانیت جامع نزدیکتر باشد، به معنای نزدیک شدن به توسعۀ سیاسی محسوب شده. اگر برعکس با مقایسۀ عملکرد و دینورزی زمامداران، نهادهای روحانیت با آن عقلانیت جامع شکل واگرا به خود بگیرد، به معنای نقش نامفید آنها بهحیث عامل تجمع در توسعۀ سیاسی محسوب میشود.
دین و دینداری: این پژوهش با تأکید بر کارکردهای سیاسی و جامعهشناختی و با تمرکز بر ساختارها، حاملین و گروه و طبقه صورت گرفته است؛ بدین اساس نیازی به تعاریف ماهوی دین نیست. بنا بر همین مسأله بر نوع دینداری و دینورزی مردم بهحیث یک متغیر مستقل توجه میکنیم؛ در حالی که دین دارای نقش غایتگرایانه و انگیزشی بس بزرگ در زندهگانی بشر است و در این پژوهش نیز دین به مثابۀ عامل «انگیزهبخش» و «زمینهساز» فراروی و تعالیدهنده و نشاندهندۀ «راه» و «مقصد» تلقی میشود (شجاعیزند، ۱۳۹۴: ۲۸). پس در این پژوهش سه کارکرد دین مورد مداقه و تحلیل قرار میگیرد: اول معنابخشی به حیات مادی و معنوی؛ دوم، مداخله در امور به منظور بهبود نسبی اوضاع و سرانجام کمک به تعالی روحی و کمال خلقی و نطقی. در تعریف آن میآید که «دینداری همان تأثیر، نفوذ و عملیاتی شدنِ دین در ساحات و لایههای شخصیت آدمی، فردی – اجتماعی و بیرونی و درونی است» (مصباح، ۱۳۹۰: ۷۰) که بدین اساس شکل عینیتیافتۀ دین در اجتماع دینداری بوده که قابل نقد و بررسی علمی میباشد.
گفتار اول: رابطۀ دین و توسعه از دید ماکسوبر
ماکسوبر در اخلاق پروتستانی و روحیۀ سرمایهداری به تبیین رابطه میان دین، دینداری و توسعۀ سیاسی میپردازد. این جامعهشناس شهیر آلمانی در مباحث توسعه و تحول سرمایهداری در تمدن غربی به تحلیل و بررسی نقش عاملیت اعتقاد و اخلاقیات دینی در تحول سرمایهداری مدرن غربی پرداخته و رابطۀ ممکن میان اعتقاد و اخلاق دینی را با زندهگانی مادی روشن میسازد.
موضوعات ذیل مبین اندیشۀ وبر در این مقاله است:
۱- روانشناسی ادیان جهانی
محور نظریۀ وبر به اخلاق اقتصادی دین معطوف بوده و وبر از اخلاق اقتصادی اشاره به انگیزههای معقولانه (عقلانی) برای عمل داشته که ریشه در روانشناختی و کاربردشناختی دینها دارد. از دین/ مذهب وبر در شکلگیری اخلاق اقتصادی فقط به عنوان یک عامل تعیینکننده یاد میکند (وبر،۱۳۹۲: ۳۰۴). از دید وبر در هر دوره نسل بشری، گروهی به تعبیر و تفسیر همان بشارتهای اولیۀ یک دین پرداخته و آموزههای دینی را هماهنگ با نیازهای خود تعریف میکند و سایر حوزههای منافع، اثر ثانوی دارد. وبر تمامی شاخصههای تفاوت تمدنی و تمایز را بر اخلاق میگذارد که از جمله به شرح اخلاق اقتصادی ادیان پرداخته است. جان سخنِ وبر در این باب به عقلانیت نهفته در میان تمدنها و ادیان برمیگردد . در روانشناسی ادیان، ماکسوبر به مباحثی مرتبط به اخلاق اقتصادی ادیان و مسالۀ انگیزهها پرداخت و آن را شکلهای مختلف عقلانی شدنِ اخلاقی و شیوۀ زندهگی بیان کرد (وبر، ۱۳۹۲: ۳۰۷). در زندهگانی بشر انگیزهها نقش مهم و کلیدی داشته و یکی از ریشههای آن را وبر مذاهب و دینها میداند.
Comments are closed.