احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکرده‌اند.





تاجیکان در ایسـتگاه پایانی قدرت

گزارشگر:محمدحکیم صابر، کارشناس امور سیاسی - ۲۹ اسد ۱۳۹۶

از میان هزاران تعریفی که از واژۀ «سیاست» ارایه شده، قدر مسلم و ثابت این است که سیاست عرصۀ عاطفه و ترحم و انصاف و برادری نیست؛ سیاست‌مدار باید به نیروی هوش و بازوی خویش، عدالت و انصاف را در مورد خود تأمین کند و اجازه ندهد دیگران او را به زیر بکشند و یا از میدان به‌در mandegar-3کنند. شاید این تعبیر با بسیاری از تعاریفِ مدرن و پست‌مدرن از سیاست برابر نباشد و به مذاقِ بسیاری از دانشجویان و پژوهنده‌گان علوم سیاسی خوش نخورد؛ اما به همۀ آن‌ها می‌‌توان گفت دست‌کم آن‌چه که تا کنون در دنیای واقعیِ سیاست جاری و ساری بوده، همین کهنه‌ترین تعریف از سیاست است و تعاریفِ نوین و متأخر یا بازی‌های زبانی‌اند و یا هم تلاش‌های اکادمیک و دانشگاهی‌یی که پشت دروازه‌های قدرت اسیر مانده‌اند.
هنوز هم به‌جرأت می‌توان گفت که وظیفۀ اصلی و حیاتیِ سیاست‌مدار و کنش‌گرِ سیاسی در عرصۀ داخلی و خارجی، حفظ بقا و بیشینه‌سازی قدرت است و عقلانیت و چابکیِ یک سیاست‌گر نیز در همین چهارچوب محک می‌خورد. در کشورهایی که به پشتوانۀ کوشش‌ها و آزمون‌های گوناگون، مرحلۀ دولت ـ ملت‌سازی و متعاقباً دموکراتیزه‌سازی، موفقانه سپری شده و ثبات اجتماعی و پخته‌گیِ سیاسی تحقق یافته، این وظیفه و رسالت بیشتر در عرصۀ سیاستِ خارجی‌ تمرکز یافته و در عرصۀ داخلی mandegar-3با انواعی از ظرافت و لطافت همراه شده است. این وظیفۀ مسلم اما در سیاستِ داخلیِ کشورهایی که روند دولت ـ ‌ملت‌سازی را ناقص طی کرده‌اند و یا هنوز در حضیضِ قوم‌گرایی و زور‌سالاری دست‌وپا می‌زنند، همچنان جلوه‌یی خشن‌ و دلهره‌‌آور دارد. افغانستان یکی از این کشورهاست که دولت و سیاست در آن همچنان در دایره‌های تنگِ قومی می‌چرخد و از واقعیتِ آن هیچ گریزی به‌آسانی ممکن نیست. نجات از این درد و عبور از سیاست‌ قومی، نخست از همه مستلزم پذیرش واقعیتِ درد است که این مرحله نیازمندِ آگاهی عمیق می‌باشد. دوم، مستلزم چاره‌‌اندیشیِ همه‌گانی در چهارچوبِ برنامه و هدف است که این مرحله محتاج بینش راهبردی می‌باشد. و سوم، مستلزم همت و ارادۀ راسخ برای کنش‌گری و اقدام است که این مرحله نیز شجاعت اخلاقی و سخاوتِ سیاسی می‌طلبد.
در چند سال اخیر و به‌ویژه در ماه‌های اخیر، ما شاهد افولِ شتابناکِ تاجیکان در گردونۀ قدرت و سیاستِ افغانستان هستیم. این افول درحالی‌ست که تاجیک‌ها در آغاز دورۀ نوینِ تاریخ کشور، یعنی دورۀ پساکنفرانس بن و شروع زمام‌داری آقای کرزی، بالاترین سهم و حصه را از قدرت به‌دست آورده بودند. آن عروج و این افول، همه از مستعجل بودن قاعدۀ بازی سیاست در افغانستان و بی‌خبری نخبه‌گان تاجیک در آن می‌دهد. یعنی بازی‌ها در زمینه و زمانۀ خاصِ خود، قواعد خاص می‌آفرینند و سیاست‌مدارِ زیرک می‌باید خود را پیشاپیش در برابر وضعیت‌های تازه آماده کنـد.
حضور نخبه‌گانِ اقوام در دستگاه قدرت و تثبیتِ موقعیتِ آن‌ها در فضای سیاسیِ قوم‌زدۀ کشور بسیار پُراهمیت پنداشته می‌شود؛ زیرا این حضور به‌تدریج نیازِ گذار به سیاستِ ملی را برجسته و خوبی‌هایش را آشکار می‌سازد. اما حذفِ نمادها و نماینده‌گان سیاسیِ یک یا چند قوم توسط قومی دیگر، زمینۀ یکه‌تازی و بی‌عدالتی را بیش از پیش هموار می‌سازد. آقای غنی یکی از سیاست‌مدارانِ معتقد به مهندسی ساختار قدرت، یکدست‌سازیِ آن و انداختنِ طرحی نو مطابق میل و آرزوهای خویش برای افغانستانِ جدید است. بن‌بست انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۳۹۳ و تشکیل دولت وحدت ملی اما نامطلوب‌ترین وضعیت را برای برنامه‌ها و آرزوهایِ او ایجاد کرد و وی ناچار شد با تعدیلِ تاکتیک‌ها و برنامه‌هایش، خون‌سردانه طرح‌هایش را در مسیر تغییر ساختار قدرت و سیاست به نفعِ یک قوم پی بگیرد. آقای غنی توافق‌نامۀ سیاسی را دقیق با نیتِ دور زدنِ آن امضا کرد. او با طفره‌روی از تقسیم قدرت و صلاحیت با شریکِ اصلی قدرتش داکتر عبدالله، پایه‌های اجتماعیِ قدرتِ وی را در میان هواداران و هم‌پیمانانِ منتظر سهم و حصۀ خود از خوانِ قدرت سست کرد و به این طریق، جامعۀ تاجیکان را دچار شقاق و اختلاف ساخت و خود با زیرکی تمام به مدیریتِ آن در راستای تحققِ بیشتر برنامه‌هایش پرداخت. قرار گرفتن استاد عطا محمد نور در برابر داکتر عبدالله، نشست‌ها و مشوره‌های کور و بی‌حاصل سرانِ جمعیت در کابل، انتشار عکس‌های این جلسات و مانور قدرت در فیسبوک، استخدام فیسبوک‌چلوونکی‌ها و نویسنده‌گانِ بازاری در مقابل یکدیگر و سپس مذاکرات استاد عطا با ارگ و حاشیه‌های فراوان آن، همه و همه از جلوه‌های بازیِ حساب‌شدۀ آقای غنی با نیروی سیاسیِ تاجیکان و تحلیلِ آن‌ در نمایش‌های نفس‌گیر به شمار می‌رود. این بازی‌ها با دقتِ فراوان توسط آقای غنی و اتاقِ فکرش نظارت و مدیریت ‌شد و در خلال آن، ضعف‌های بیشتری از نخبه‌گان تاجیک برملا ‌گشت و این ضعف‌ها دستمایۀ ترفندها و بازی‌های بعدیِ ارگ را تشکیل داد. این بازی‌ها نقاط ضعفِ زیر را در روش و منشِ سیاست‌مدارانِ تاجیک آشکار ساخت:
ـ ناآشنایی با فنِ سیاست و اشتباه گرفتنِ آن با قهر و آشتی‌های دورانِ کودکی
ـ تصمیم‌گیریِ منفعلانه و علاقۀ وافر به نمایش‌های زودگذرِ سیاسی
ـ شتاب‌زده‌گی در برخورد با رقیب و ترجیح منافعِ کوتاه‌مدت بر منافعِ راهبردی و سرنوشت‌ساز
ـ بیزاری از برنامه‌های زیربنایی و استقبال از راهکارهای سطحی و احساسی
ـ ظرفیت‌نشناسی و ناتوانی در تشخیصِ کادرها و استعدادهای ورزیده و جمع‌آوریِ افرادِ ماجراجو و تنک‌مایه به عنوان مشاور و تیوریسین.
این نقاط ضعف به آقای غنی برای ادامۀ بازی و هدایت نخبه‌گان سیاسیِ تاجیک به سمتِ زوال، انرژی و جرأتِ بیشتر بخشیده است. بزرگ‌ترین هدفِ او از این بازی‌ها، برگشتاندنِ سیاستِ افغانستان به مدارِ چهار دهۀ پیش و احیای مجد و عظمتِ پشتون‌ها و زعامتِ بی‌چون‌وچرایِ آنان بر سایر اقوام است. او سیاست را در همان مدارِ پوسیده و ملت‌سازی را بر اساسِ همان نسخۀ “افغانی”‌اش می‌طلبد. نوستالژی دورۀ اقتدارِ نادرخانی و هاشم‌خانی چنان فضای ذهن و اندیشۀ آقای غنی را احتوا کرده که همۀ برنامه‌ها و سیاست‌های ترقی‌خواهانه و امان‌الله‌خانی‌اش نیز از آن دوره‌ها رنگ می‌گیرد. در اندیشه‌های اصلاحی او، نه‌تنها نهادها و ادارات و گمرکات و معادنِ افغانستان، بلکه همۀ گروه‌های قومی و سیاسی، موضوعِ بازی‌ و سیاست‌گذاری‌اند. در این میان اما تاجیک‌ها نقطۀ عزیمت شمرده می‌شوند؛ چرا که تفوق بر تاجیکان کلید تفوق بر سایر اقوام است. از همین منظر، آقای غنی آن تلاش و اشتیاقی که برای بیرون کردنِ سیاست‌مدارانِ تاجیک از میدان به خرج می‌دهد، در مورد دیگر اقوام به‌کار نمی‌بندد و ترجیح می‌دهد آن‌ها را تا پایانِ این بازی، نسبتاً راضی و متنعم نگه دارد.
آقای غنی به گونۀ حساب‌شده نخبه‌گانِ تاجیک را در معرض بازی‌های فرسایشی قرار داده و نخبه‌گان تاجیک بی‌آن‌که متوجه شده باشند، خود را به امواجِ بازی‌های غنی سپرده‌اند. در خلال بازی‌ها، نخبه‌گان تاجیک می‌کوشند در قالبِ تهدید و ائتلاف و کنشِ انقلابی خود را قهرمانِ داستان بنمایند و امتیاز بگیرند، ولی آقای غنی می‌کوشد قدرت و اعتبار و پرستیژِ آن‌ها را به فرسایش بکشد و از آن‌ها چهره‌های کاملاً بیگانه با قواعد بازیِ دموکراتیک به مجامع و نهادهای بین‌المللی ارایه دهد.
در آخرین مورد، قضیۀ آصف مهمند، یکی از جدی‌ترین دام‌ها برای سلب اعتبار و اقتدارِ استاد عطا محمد نور و یکی از خطرناک‌ترین بازی‌ها برای هدایتِ تاجیکان به ایستگاه پایانی قدرت است. هم‌اکنون تلاش برای بزرگ‌سازیِ این قضیه، گزارشِ آن به نهادهای عدلیِ بین‌المللی و مهندسی آن تا سرحدِ بیرون راندنِ آقای عطا از کشور ـ و حتی‌الامکان از ولایت بلخ و دایرۀ قدرت ـ جریان دارد. اگر آقای غنی و اتاق فکرِ او در این کار موفق شوند، ادامۀ راه برای آن‌ها هموارتر و قدم‌های بعدی‌شان پُرشتاب‌تر خواهد شد.
آقای غنی عزمش را جزم کرده که تا فرا رسیدنِ انتخاباتِ بعدیِ ریاست‌جمهوری، هیچ چهرۀ مقتدری از تاجیکان و سایر اقوام برای اشتراک در دایرۀ قدرت و سیاست باقی نماند و خود در آزادی کامل به دستچینِ خنثاترین و مطیع‌ترین چهره‌ها از میان قومیت‌ها و ساختن افغانستانِ رویاییِ خود بپردازد.
مسلماً در دنیای کوانتومی، سیال و مدام در حالِ شدنِ امروز هیچ قطعیتی در هیچ پیش‌بینی‌یی به‌ویژه در عرصۀ سیاست مجاز نیست؛ از این‌رو می‌توان به گونۀ نسبی پیش‌بینی کرد که اگر نخبه‌گانِ سیاسی تاجیک در برخورد با انحصارگری‌های آقای غنی نقاط ضعف و انفعال‌شان را درنیابند و خود را منسجم نسازند، دورۀ بعدیِ ریاست‌جمهوری دورۀ غیابتِ یک قومِ بزرگ از خوانِ قدرت و سیاست خواهد بود!

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.