این جنگ خونین را باید پایان داد و از دید من بهترین تلاش ممکن برای پایان جنگ، در وضعیت کنونی و با در نظرداشت شرایط جهانی و داخلی، آزمایش امکان گفتوگو و راه حل سیاسی است. به همین دلیل هم من از هر تلاش فراگیر برای پایان جنگ حمایت میکنم. با وجود این، با توجه به رویدادهای اخیر، نگرانم که محصول این روند هر چه باشد به جز صلح. دو سناریو را به عنوان بهترین و بدترین سناریوهای محتمل که البته
مبتنی بر فهم ناقص من اند فقط به منظور بحث ارایه میکنم. وضعیت واقعی پس از جنگ، به احتمال زیاد پیچیدهتر از این دو سناریوی ساده شده خواهد بود:
- در بهترین وضعیت، پایان جنگ و ایجاد امکان صلح پایدار: کاهش قابل توجه در خشونت و کشتار. عبور طالبان از گروه نظامی به یک حزب سیاسی. سهمگیری طالبان چون سایر نیروهای سیاسی در روندهای دموکراتیک. گسترش امکان سفر، آموزش و دسترسی به خدمات برای عدۀ بیشتر شهروندان افغانستان. افزایش سرمایهگزاری. ادامه و بهبود تلاشها برای حکومتداری خوب. کاهش وابستگی به عوامل بیرونی، حمایت بینالمللی و عساکر خارجی برای امنیت و ثبات سیاسی. به راهاندازی یک روند ملی دراز مدت برای التیام و رسیدهگی به درخواستهای قربانیان و خانوادههایشان. البته در این وضعیت نیز قربانی خواهیم پرداخت: دیدگاه طالبان با همه خطرات جدیاش برای یک جامعۀ باز، مشروعیت سیاسی خواهد یافت، به توجه به پیشینۀ حل منازعات در افغانستان و سنت ناپسند فرهنگ معافیت ۱۷ سال اخیر، روند عدالت انتقالی حداقل بهزودی محتمل نیست و حتا آنانی که در راهاندازی حملات انتحاری دخیل بودند، به احتمال زیاد وارد فضای سیاسی و صاحب قدرت سیاسی شوند، تعابیر تندروانه یک نشانی جدید و نیرومند سیاسی خواهند یافت و صفبندیها و شکافهای سیاسی جدید در حکومت و نیروهای امنیتی شکل خواهد گرفت که مهار و مدیریت آن نیاز به تدبیر و پختهگی دارد. بر علاوه، برخی از حلقات کوچک در میان طالبان و عدهیی از گروههای تروریستی حداقل تا مدتی به خشونتها دوام خواهند داد. با وجود این، با توجه به همۀ عوامل و در تحلیلی واقعبینانه، چنین وضعیتی میتواند در کنار پایان جنگ و کاهش خشونت و خونریزی گسترده، راه را برای صلحآفرینی باز کند.
- در بدترین وضعیت، پایان جنگ با طالبان با هزینۀ به باد دادن دستاوردها و گسترش اختناق یا نسخۀ دیگری از تسلیم: تقسیم قدرت سیاسی با طالبان و فراتر از آن، تن دادن به اکثریت خواستهای آنها با هزینۀ به خطر انداختن و یا تخریب قانون اساسی، نهادها و دستاوردهای ۱۷ سال گذشته. در این سناریو، طالبان فقط در مراحل نهایی با حکومت و مردم افغانستان وارد گفتوگو خواهند شد و چون خروج نیروهای بینالمللی تقریباً تضمین شده است و حکومت، رهبران سیاسی و جامعۀ مدنی نیز با غفلت و پراکندهگی عمل کرده اند، طالبان دست بالا خواهند داشت. خواستهای طالبان همین اکنون نیز، تا آنجا که میدانیم، باز تعریف روابط افغانستان با جهان و منطقه، بازنویسی قانون اساسی، وضع محدودیتها بر حقوق فردی شهروندان و فعالیت رسانهها، تعیین شرایط سختگیرانه برای فعالیت اجتماعی و اقتصادی زنان، منزوی ساختن زنان از نقشهای تصمیم گیرنده در حکومت و قدرت سیاسی، قدرت بخشی به ساختارهایی چون «شوراهای علما و متنفذین» و جابهجایی گسترده در بدنۀ حکومت است. تغییرات در نظام آموزشی و محتوای آن نیز با حضور قدرتمند طالبان در حکومت محتمل است. محصول چنین وضعیتی نیز کاهش خشونت خواهد بود، اما با هزینۀ سنگین. در چنین وضعیتی احتمال شکلگیری منازعات جدید میرود. بر علاوه، زمینه برای گسترش نفوذ برخی از کشورهای منطقه در افغانستان، تضعیف حکومتداری با ورود گروهی یک جمع غیر مسلکی جدید و عمیقتر شدن شکافها در بدنۀ حکومت، گسترش اختناق، کاهش فضا برای نیروهای دموکرات و دگراندیش، مهاجرتهای گستردۀ شهرنشینان و یک عقبگرد تاریخی دیگر فراهم خواهد شد. طالبان نیز، اگر خواهان قدرت سیاسی در یک کشور نیرومند و با ثبات اند، باید خود مانع شکلگیری این سناریو شوند.
امیدوارم، سخت امیدوارم که با این دومین سناریو و یا وضعیتی بسیار نزدیک به آن (پایان جنگ اما حفظ نیمبند و ظاهری دستاوردها و تحمیل محدودیتهای گسترده بر آزادیهای فردی شهروندان) روبهرو نشویم، اما شتاب امریکاییها برای «صلح»، نا منسجم عمل کردن نیروهای تحت چتر قانون اساسی که شامل حکومت، احزاب سیاسی و نهادهای جامعۀ مدنی میشود، عدم ارایۀ دیدگاههای جامع در مورد افغانستانِ «پس از صلح» از سوی نیروهای سیاسی ما و جدی نگرفتن روند صلح از سوی ما شهروندان افغانستان و سیاسیون ما، منزوی ساختن زنان، جوانان و خانوادههای قربانیان از روند سخت نگرانکننده است و سناریوهایی را که بازندۀ آن مردم افغانستان اند، محتمل میسازد. نقش ما در پیشگیری از این وضعیت، نزدیکتر شدن به سناریوی نخست و راه گشایی به سوی صلح پایدار چیست؟
Comments are closed.