گزارشگر:کلر آرمیتستد/ برگردان: عرفان ثابتی - ۱۲ دلو ۱۳۹۷
ما در زمانهیی بهسر میبریم که حکومتها بیش از پیش و بدون ترس از مجازات، مخالفانِ خود را در دیگر کشورها به قتل میرسانند و حتا رییس انترپُل هم از ناپدیدشدن در امان نیست. در چنین اوضاعی، «ما جیان» (Ma Jian) بهشکلی تقریباً بیپروا شجاع است. عنوان آخرین اثرِ این رماننویس تبعیدی، «رؤیای چینی» است. این همان اصطلاح محبوبِ شی جین پینگ، رهبر چین، است. آیا ماجیان میتوانست عنوانی تحریکآمیزتر از این برای جدیدترین انتقاد طنزآمیزش از کشور زادگاهش برگزیند؟ شخصیت اصلی این رمان، سیاستمداریست که با یادآوری فساد خود دچار جنون میشود.
شی اولینبار این اصطلاح را در سال ۲۰۱۲ اندکی پس از انتخابِ خود به مقام دبیرکلیِ حزب کمونیست به کار برد. این رمانِ انتقادیِ کوتاه را میتوان واکنش «خشمگینانه»ی ماجیان به اقتدارگرایی و سرمایهداری عنانگسیختهیی دانست که وجه تمایز رؤیای چینی به شمار میرود؛ رؤیایی که تنها شمار اندکی در آن شریک و سهیماند. او میگوید «میخواستم خودم را به مبارزه بطلبم و با حداقل کلماتِ ممکن همه چیز را بگویم.» او با لحنی طنزآمیز میافزاید که دوست دارد ببیند که مسؤولان چینی چهطور به این رمان واکنش نشان میدهند، با توجه به اینکه استفاده از بسیاری از «واژگان مهم» در فضای مجازی را ممنوع کردهاند- «حتا اسم «وینی د پو» هم ممنوع است، زیرا مردم دربارۀ شباهت او با شی جین پینگ جوک گفتهاند.»
وقتی این احتمال عجیب و غریب را در نظر میگیریم که «رهبر معظم» مجبور شود که استفاده از شعار خودش ]رؤیای چینی[ را هم ممنوع کند، هر دو لحظهیی ساکت میشویم. اما ماجیان این واقعیت را تصدیق میکند که سانسور چنان فراگیر است که به احتمال زیاد این رمان به زبان چینی منتشر نخواهد شد، حتا در هنگ کنگ که از نظر تاریخی محل انتشار آثار نویسندهگان دگراندیشی بوده که در خود چین ممنوعالقلم بودهاند.
در کافۀ آرامی در لندن، نزدیک به خانۀ ماجیان، همسر و مترجمش، فلورا درو، و چهار فرزندشان نشستهایم؛ اینجا بهسختی میتوان فهمید که این نویسندۀ لاغر ۶۵ ساله با چه مخاطراتی روبهرو است. او ۱۷ سال است که در بریتانیا زندهگی میکند اما انگلیسی حرف نمیزند. درو، که ترجمۀ این مصاحبه را بر عهده دارد، میگوید ماجیان سعی کرده است که انگلیسی بیاموزد اما تعهد سرسختانهیی به زبان مادریاش دارد و فکر و ذکرش بیشتر مشغول اتفاقاتی است که در چین رخ میدهد تا در بریتانیا. ماجیان در پیشگفتار رؤیای چینی مینویسد «زندهگی در غرب به من اجازه داده تا ببینم که غبار دروغ میهنم را احاطه کرده است.» او در میانۀ گفتوگو از کمدی الهی دانته نقل قول میکند: «تنها پس از اخراج است که شاعر میتواند بهشت و دوزخ و برزخ را ببیند.»
او یکی از پنج فرزند خانوادهیی مرفه بود که در سال ۱۹۵۳ در شهر دورافتادۀ چینگ دائو به دنیا آمد. دیدگاه کنونی او، حاصل تجربیات دوران کودکی است. او در کودکی نشان داده بود که به عنوان هنرمند آیندۀ روشنی دارد اما «انقلاب فرهنگی» ناگهان به این کودکی پایان داد. در آن زمان ۱۳ سال داشت. معلم هنرش را به اتهام «راستگرایی» آزار دادند و پدربزرگش، که ملّاک و چایشناس بود، اعدام شد. در ۱۵ سالهگی به یک گروه تبلیغاتی هنری پیوست و به کارهای گوناگونی، از مشاغل صنعتی گرفته تا عکاسی خبری پرداخت. با یک رقصنده ازدواج کرد و بر اساس قوانین، تنها یک بار بچهدار شد. کسب یک جایزۀ عکاسی، توجه مسوولان را به او جلب کرد و به کار در واحد تبلیغات خارجی فدراسیون اتحادیههای تجاری در پکن گماشته شد.
آنجا او در «آلونکی با یک تختخواب» زندهگی میکرد و با گروه پُرجنبوجوشی از هنرمندان و نویسندهگان آشنا شد. شغل رسمی او روزنامهنگاری بود. اما در خفا نقاشی میکرد و گاهی آثارش را میفروخت. او میگوید: «اکثر نقاشیها را دزدیدند اما یکی از کارکنان سفارت امریکا یکی را ۴۰ دلار خرید. مویهایم آغشته به رنگِ روغن بود و نقاشیهایم را به دیوار آویخته بودم.»
در سال ۱۹۸۳، درست وقتی ۳۰ ساله شد، دچار بحرانی شد که زندهگیاش را زیر و رو کرد. همسرش از او جدا شد و او را از تماس با دخترش باز داشت؛ در همین حال، به اتهام «تباهی اخلاقی» دستگیر شد. پس از آزادی دریافت که به آلونکش هجوم برده و بومهای نقاشیاش را پاره کردهاند. او میگوید، «دیگر هرگز نقاشی نکردم. فهمیدم که چقدر رسانۀ شکننده و آسیبپذیری است، و از خودم پرسیدم که بقیۀ عمر میخواهم چه کار کنم؟»
تلاش برای یافتن پاسخی به این پرسش، او را به آیین بودایی جذب کرد و سه سال پیاده در چین سفر کرد. در ابتدا حتا از ثبت مشاهدات خود در دفتر یادداشتش نگران بود زیرا میترسید که این نوشتهها به دست افراد ناباب بیفتد، اما میگوید که بهتدریج «دیدم که میتوانم از طریق ادبیات، واقعیت خودم را ترسیم کنم. میتوانستم تاریخ را ثبت کنم.»
وقتی به لهاسا، پایتخت تبت، وارد شد، دید که فقر و سرکوب سیاسی آداب و رسومِ مردم را مخدوش کرده است، آنهم در حالی که سرگرم برگزاری مراسم بیستمین سالگرد «رهایی» خود به عنوان منطقهیی خودمختار بودند. در سال ۱۹۸۷، ماجیان نظراتِ خود را در قالب مجموعهداستان کوتاهی بیان کرد؛ مجموعهیی که مدتها بعد با عنوان «زباندرازی کن!» به انگلیسی منتشر شد. این کتاب بیدرنگ در چین ممنوع شد و او را به خروج از کشور واداشت، تبعیدی که تا امروز ادامه یافته است. البته شش سال قبل به او اجازه دادند که به چین سفر کند و همچنان به طور منظم با دوستان و خانواده تماس دارد.
اخیراً وقتی سرگرم ساختن انباری در حیاط خانهاش بوده، دچار سانحه شده و الان انگشِت شستش بهشدت باندپیچی شده است. صحبت دربارۀ این مسأله داغ دلش را تازه میکند، چون نامهیی به یکی از برادرانش نوشته و خواسته بود که برای کمک به او به بریتانیا بیاید اما «به علت تظاهرات عظیم کهنهسربازان ناراضییی که خواهان افزایش مقرری خود بودند، کل شهر توسط نیروهای مسلح پولیس محاصره شده بود. ارتباط اهالی شهر با دیگر نقاط بهکلی قطع شده و در نتیجه احتمالاً نامه به دست مسوولان افتاده بود. این اتفاق نشان میدهد که اوضاع امروزی چین از تصورات جورج اورول هم وخیمتر است، چون مردم حتا از این اتفاقات باخبر نمیشوند: انگار هرگز چنین اتفاقی رخ نداده است.»
امروز تنها چین نیست که خاطرِ او را میآزارد. وی میگوید «دنیا دارد روز به روز ناامنتر میشود. ببین چه اتفاقی برای جمال خاشقجی افتاد: پیروزی توحش بر تمدن فقط هفت دقیقه طول کشید. اما این اتفاق هر روز در چین رخ میدهد. همه فکر میکردند که میتوان اتفاقات سال ۱۹۸۹ ]قتل عام در میدان تیانآنمِن[ را نادیده گرفت و توسعۀ اقتصادی، چین را بیش از پیش به غرب شبیه خواهد کرد، اما این محاسبۀ نادرستِ فاجعهآمیزی بود. ممکن است چین ظاهری مرفه پیدا کرده باشد اما بیش از پیش قسیالقلب شده است. همین ترکیب زهرآگینِ اقتدارگرایی شدید و سرمایهداری عنانگسیخته است که کشورهای جهان را مبتلا کرده است.»
زدودن حافظه، یکی از مضامین همیشهگی آثار ماجیان است، خواه از طریق درونمایۀ ادبی رمان حماسیاش، اغمای پکن(۲۰۰۸)، که به مردی بیهوش در میدان تیانآنمن میپردازد، یا از طریق تمثیل به کار رفته در رمان رؤیای چینی که در آن شهرداری به نام مادائوده بیوقفه در پیِ یافتن طرز تهیۀ «سوپ فراموشی» است تا از شرِ گذشته خلاص شود و از یاد ببرد که با طعن و لعنِ شدید والدینش آنها را به خودکشی واداشته است. ماجیان میگوید، «مخصوصاً وقتی مثل من در تبعید باشید، به زور سعی میکنید تا به دامن خاطراتی بیاویزید که دایماً از ذهن پاک میشوند. به همین علت این همه به حافظه اهمیت میدهم، حافظهیی که نهتنها فهم یک ملت از تاریخ بلکه فهم هر آدمی از خودش مبتنی بر آن است.»
نگرش او به تعرض جسمانی همواره طنزآمیز است. زبان درازی کن! به تجاوز آیینی و زنای با محارم در میان چند نسل میپردازد. در رمان جادۀ تاریک (۲۰۱۳) جنینهای سقط شده را در کیسههای پلاستیکی جابهجا میکنند یا در رستورانتهای کانتونیزبان میجوشانند تا سوپ مخصوص تقویت جنسی مردان را درست کنند. در چهارمین بخش از رمان هفتبخشیِ رؤیای چینی مادائوده به تماشاخانۀ استریپتیزی میرود که در آن آدمهای سرشناس در اتاق اختصاصیِ مائو با زنانی عیاشی میکنند که به جای اسم با شماره مشخص شدهاند. ماجیان میگوید دلیل این امر آن است که «تمامیتخواهی فقط در پی کنترل فکر نیست، بلکه میخواهد جسمی را هم که این افکار را در خود جای داده، کنترل کند.»
ماجیان میگوید «به عنوان نویسنده، وقتی میکوشید تا شخصیتهای داستان را توصیف کنید، با آنها پیوندی عاطفی برقرار میکنید. اما من همیشه سعی میکنم تا نشان دهم که وقتی یک حکومت تمامیتخواه میکوشد تا به جسم کسی آسیب برساند، در واقع میخواهد روح او را خُرد کند. گاهی جسم زنده میماند اما در بسیاری از اوقات تنها لاشهیی بر جای میماند.»
خاک سرخ (۲۰۰۱)، روایت نیمهداستانی او از سفر سهسالۀ متحولکنندهاش، یکی از دیگر مضامین همیشهگی آثارش، خیانت، را در بردارد. ماجیان در این کتاب تعریف میکند که چطور دوستدخترِ هنرپیشهاش دو بار به او خیانت کرد، و او هم بر اثر حسادت ناشی از بیوفایی به این فکر افتاد که از دوستدخترش پیش مسرولان استودیوی فیلمسازی بدگویی کند. هیچ یک از شخصیتهای آثار او بیتقصیر نیستند، اما در عین حال هیچ یک هم کاملاً شرور نیستند. حتا ما دائوده هم در رؤیای چینی سعی میکند تا به معترضان به نوسازی هشدار دهد که اگر تا پیش از ورود بولدوزرها خانههای خود را ترک نکنند، کشته خواهند شد.
ما جیان داستانش را با آرامش و تشویش از طریق درو تعریف میکند، و در عین حال گفتوگوها را با دستخط ناخوانای خود به چینی ثبت میکند. این زوج در سال ۱۹۹۷ با یکدیگر آشنا شدند؛ در آن زمان درو سرگرم کار روی مستندی تلویزیونی دربارۀ تحویل دادن زمام امور هنگ کنگ به چین بود و ماجیان یکی از معدود بومیهایی بود که حاضر به مصاحبه شد. ماجیان درو را به یک جلسۀ شعرخوانی دعوت کرد و همۀ آثارش را به او داد؛ درو همه را خواند و پیش از بازگشت به لندن پیوندی عاطفی میان آنها شکل گرفت. پس از پیوستن هنگ کنگ به چین، ماجیان مدتی کوتاه را در آلمان سپری کرد و سپس در لندن به درو ملحق شد. از آن زمان تا کنون، درو همۀ آثار ماجیان را به انگلیسی ترجمه کرده است. از او میپرسم که آیا نگران است که مبادا حملات مکرر ماجیان به چین او را به خطر بیندازد؟ درو میگوید «این اولین بار است که احساس نگرانی میکنم چون حالا مسؤولان چین رفتاری بیشرمانه دارند و میتوانند بدون ترس از واکنش منفی هر کاری بکنند.»
اما این زوج امیدشان به وجوه مثبتِ چین را از دست ندادهاند و پسر ۱۵سالۀ خود را برای وقتگذرانی با خویشاوندان و فراگیری هنرهای رزمی به یک صومعۀ شائولین فرستادهاند. این ماه قرار است که ماجیان برای شرکت در یک جشنوارۀ ادبی به هنگ کنگ برود تا ترجمۀ انگلیسی رمانش را معرفی کند. او میگوید: «من تسلیم ترس نمیشوم. بیاعتنایی به حقیقت مُسری است. به همین علت ترامپ به قدرت رسیده است. ما باید مفاهیم انسانی را حفظ کنیم، و نباید حقیقت را بدیهی بشماریم. باید همیشه هوشیار باشیم. هرچه بیشتر در برابر این فشارها تسلیم شویم، هیولا مهیبتر میشود. نویسنده باید بیباک باشد.»
* کلر آرمیتستد دستیار سردبیر بخش فرهنگ روزنامۀ گاردین است. آنچه خواندید برگردان این نوشتۀ او با عنوان اصلی زیر است:
Claire Armitstead, ‘Ma Jian: Freedom can’t be taken for granted. We have to remain constantly vigilant’,The Guardian, 2 November 2018.
۱۳۹۷/۰۹/۱۶ منبع: آسـو/
Comments are closed.