احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:برگردان: آرش بصیرت - ۱۶ دلو ۱۳۹۷
اشاره:
ساسکیا ساسـِـن را اغلب بهواسطۀ کتاب «جامعهشناسی جهانیشدن» میشناسند، اگرچه مهمترین کتابش «شهر جهانی» است. از او مقالهیی تحت عنوان «جغرافیای جدید مرکز و حاشیه» نیز به فارسی برگردانده شده است. نوع تبیینِ او از شهر و جایگاهِ آن همانگونه که در گفتوگوی پیآمده مشهود است، منحصر به فرد است و متمایز، اما تدوین او از نقش معماری در شکلدهی به شهر مخصوصاً در حوزه تعاملِ فُرم معماری با سرمایه، درک زیباییشناسانۀ سرمایه از معماری و نقش فرم معماری در شکلدهی به شهر در قامتِ یک لنداسکیپ چندوجهی تقریباً خام استـ که عملاً گویای فاصله میان رشتههایی همچون معماری با جامعهشناسی است. ساسکیا ساسِـن جامعهشناسی است با علقۀ عمیق به ابعاد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جهانی شدن، مهاجرت و تکنولوژیهای شبکهیی در شهرها؛ علقههایی که در نوشتهها و پژوهشهایش نمود بارز دارند. کتابها و نوشتههای وی که به شانزده زبان مختلف ترجمه شدهاند، همهگی مورد توجه معماران و شهرسازانی قرار گرفته که پیگیر فهم بهتری از شهرند.
ساسکیا ساسِـن: ساسکیا ساسِـن هستم، استاد دانشگاه کلمبیا. حوزۀ فعالیتم بر مجموعهیی از رویدادهایی متمرکز است که همچون پنجرهیی به واقعیتهای کنشمند، پیچیده و بزرگتر عمل میکنند. یکی از این حوزهها، شهر است، نه فقط حوزۀ عمومی که خود شهر، مخصوصاً مرکز شهر. من یک شهرساز نیستم، اما شهر، دولت ملی و جریانهای مهاجرت را به مثابۀ دریچهها و بازشوهایی میبینم رو به شرایط سیستماتیکِ بزرگتر.
آرک دیلی: معماری چیست؟
ساسکیا ساسِـن: به گمان من، معماری در بهترین حالتش شکلی از دانش است. معماری صرفاً بالا بردنِ دیوارها نیست، بلکه ترکیب تمام صورتهای دانشی است که ما در اختیار داریم. پاسخ دادن به این پرسش است که چگونه میتوانیم ظرفیتهای بایوسفریکمان را بهکار گیریم و چگونه آنها را در ساختمانها دخیل کنیم؟ چگونه میتوان از تکنولوژیهای نو استفاده کرد و با نور و باد چگونه برخورد کنیم؟… معماری به واقع فُرمی از دانش است، فرمی از دانش که همچون شرایط محوری ایفای نقش میکند، شرایطی که نهایتاً فرمهای بینهایت متفاوتی از دانش را گرد میآورد تا در قامت یک بنا ظاهر شوند.
آرک دیلی: معمار چه نقشی در جامعه ایفا میکند؟
ساسکیا ساسِـن: معمار همیشه با چالش روبهروست. او همزمان بایستی با مهندسین، نقشهبرداران، کارشناسان زلزله، متخصصان محیط زیست و متحصصان حوزۀ آب و از همه مهمتر زیستشناسان درگیر باشد. ما بایستی بدانیم با زیستکره چگونه کنار بیاییم و چگونه بایستی این توانمندیمان را در ساختن به کار گیریم. به گمانم این مهمترین مسأله است. و البته مسألهییست که غالب معماران از پذیرش مسوولیتش شانه خالی میکنند. آنها در حال حاضر قبول کردهاند که با مهندسین سازه کار کنند، چون آموختهاند که در غیر این صورت ساختمانشان پابرجا نخواهد ماند. همین روند بر مهندسین و متخصصین آب و زلزله نیز جاری است، اما زیستشناسان آنگونه که باید و شاید در دستور کار نیستند. به گمان من، نقش محیط زیست صرفاً نباید به کاشت گیاه در بالکنها ختم شود، بلکه موضوع از این مهمتر و عمیقتر است. به گمان من، معمار کسی است که باید بتواند با بسیاری از رشتهها همزمان کار کند. این همچنین بدین معناست که اگر شما میخواهید در محیط و مناطق با سطح درآمد پایین کار کنید، بایستی از توپوگرافی محل اطلاع کافی داشته باشید. شما بایستی بدانید وضعیت آب و زمینلغزهها در آن مکان به چه صورتی است. این تعهد معمار به صورتهای متعددِ دانش است که او را متمایز میسازد و تنها راه موفقیت در این میان، کار در چارچوب فضای دانش مبتنی بر شبکه است.
آرک دیلی: چه دانشکدۀ معمارییی را بیشتر میپسندید؟
ساسکیا ساسِـن: من از منظر آموزشِ صرف به معماری نگاه نمیکنم. من به معماری همچون یک میانرشته نگاه میکنم و تصور و تبیینِ خودم از معماری و شهر را دارم. مثلاً من میدانم که در هاروارد گروهی از دانشجویان یک تصویر کاملاً مجزا و خاص از رشتۀ معماری دارند، در اوریهال کلمبیا هم همینگونه است. یک طیفِ متنوعی وجود دارد: یک سر طیف استفادۀ حداکثری از تکنولوژی برای رسیدن به سناریو و تدقیق امکانات را مد نظر دارند و در دیگر سوی طیف محیطزیستگرا قرار دارد که در میانۀ طیف وسیعی از ابداعات و مداخلاتِ هنرمندانه تعریف میشوند. در این حوزه غالباً با یک سری هنرمند طرف هستیم تا معمار. به پرسش شما برگردم، من فکر میکنم اتفاقات بسیار جالبی دارد میافتد؛ فکر کنم دو یا سه سال پیش بود و در دانشگاه میشیگان درسگفتاری ارایه میدادم در مورد شهرها و جنگ، رییس دانشکده از من خواسته بود که در این مورد برایشان صحبت کنم و این سبک سیاق، راهی بینهایت متفاوت در درک معنای آموزش معماری است در فهم وسیعش. به گمان من، صرفاً عناصر سازهیی و تکنیکهای ساخت و پیچومهره نیست که یک ساختمان را به ساختمان بدل میکند، بلکه بایستی زوایای دیگری را نیز مد نظر آورد. دانشکدۀ دیگری که من را تحت تأثیر قرار داد، ام آی تی بود. اینها البته دانشکدههایی هستند که من با آنها اشنا هستم، حتماً دانشکدههای دیگری هم هستند که من شناختی از آنها ندارم.
آرک دیلی: شهرهای آینده چگونه خواهند بود؟
ساسکیا ساسِـن: من دو سناریو برای شهرهای آینده متصورم: یک سناریو بینهایت خوشبینانه است و دیگری یک اتمسفر دیستوپیایی دارد. سناریو دیستوپیایی آن، سناریویی است که بر قوام آن ما تعداد زیادی شهر کاملاً متعلق به بخش خصوصی تجربه میکنیم، آبوجا [پایتخت نیجریه] بهطور مثال یک چنین شهری است. مِکانیسم آن بینهایت ساده است، همه چیز در این شهر بینهایت گران است. این وضعیت انسانها را از آنجا فراری میدهد، اما من فکر می کنم میتوان از این هم جلوتر رفت، [منطقۀ بینالمللی کسب و کار] سانگدو [در کرۀ جنوبی] قسمی از یک شهرِ بخش خصوصی است، در حال حاضر شرکتهای بزرگی هستند که شهر را به شما میفروشند، آنها شهر را برایتان میسازند و برخی از آنها شهر را به شما اجاره میدهند. آنچه از آن تحت عنوان سناریوی دیستوپیایی یاد میکنم، همین سناریوست.
به بیان دیگر، ما سکونتگاههای وسیعی داریم که در آن شرایط بعضاً مرگباری حاکم است، شهرهایی که مردمان بسیاری ـ حتا از طبقۀ متوسط ـ در زاغههایش زندهگی میکنند. در کشوری همچون برزیل، بسیاری از مردمی که در بخشهای دولتی مشغول به کارند، ساکن زاغهها هستند. همین وضعیت را در هند نیز شاهدیم و این در تضاد آشکار است با شهرهای کامل نو و مشهوری که در بسیطترین معنایشان به واقع شهر نیستند.
در سوی دیگر این تحلیل، یوتوپیای مد نظرِ من قرار دارد و در گفتمان من به شهری اطلاق میشود که در آن مردمانی نوامده اقتصادهایی خُرْد ایجاد میکنند، به کشاورزی شهری میپردازند و ساختمان هایی میسازند که همساز با محیط زیست هستند، ابزار آدمهای عادی از طبقۀ متوسط استفاده از تخیلشان است. آنها به مرور یاد میگیرند چگونه هوا را در خانههایشان به جریان اندازند تا پشههای کمتری وارد خانهها شوند، آنها هم دانش این را دارند که چگونه در این شرایط زندهگی کنند و هم میتوانند در شرایط سخت کار کنند. این سناریوی خوشبینانۀ من است. در این زاغهها که غالباً مأمن بخشی از طبقۀ متوسط و بخش عظیمی از فقراست، انسانهایی هستند که میدانند کلبهیی که میسازند، بخشی از یک سیستم بزرگتر است. در این شرایط البته اغنیا و طبقات متوسط رو به بالا همچنان جایگاه اقتصادی خود را حفظ میکنند اما لایه های میانی طبقۀ متوسط همچنان به سقوط و جداشدنشان از این طبقه ادامه میدهند، این روندی بوده است که طی ۲۵ سال اخیر ادامه داشته است. این گزاره را من در اواخر دهۀ ۱۹۸۰ مطرح کردم، اما در آن زمان مردم آن را باور نکردند، آنها میگفتند این حقیقت ندارد و ما غنی و ثروتمندتر میشویم، اما در حال حاضر میدانیم که این گونه نیست و اینگونه نشده است.
در یک نقشۀ سیستماتیک بزرگتر شهری، فکر میکنم قالب بهینه و خوشآتیهتر، نه یک منطقۀ متروپلیتنی، که مناطق مفصلبندی شدۀ چندگانه شهری است. به گمان من حالا فهمیدهایم که مناطق وسیع متروپلیتنی دیگر کار نمیکنند. مسألۀ اصلی در این میان مفصلبندیهاست. چین تجربۀ خوبی است، این کشور به طور مثال ۹ شهر کوچک در اطراف شانگهای ایجاد کرده است، به جای آنکه اجازه دهد تبدیل به یک تودۀ بیپایان شهری گردد. در نگاه خوشبینانۀ من، باید سیاقی متفاوت در مفصلبندی شهر و منطقه اتخاذ نمود و از متروپلیتنی شدن دور شد. با این حال، هلند به من میگوید که این کار به صورت تمامعیار نشدنی است و ما در برخی سطوح چیزهایی ساختهایم که مدیریت نشدنی هستند و در همین چارچوب با نخبهگانی مواجه هستیم که بیرون میزنند و برای خود شهرهای خصوصی میآفرینند.
آرک دیلی: نقش معماری در رشد شهرها چیست؟
ساسکیا ساسِـن: من شهر را یک دستگاه پیچیده ولی ناکامل میدانم. شهر عملاً حدوث یک شرایط فوقالعاده است و من از این بارزۀ شهر خوشم میآید. فرض من این است که شهرها بنمایههای اکتشافی دارند، آنها به تولید دانش در حوزههای چندگانه میانجامند. از اینروست که من شهر را میکاوم با هدف فهم لایههای مختلف چیزها. در مورد معماری و نقشش در شهر، به گمان من باید حوزۀ عمل بیشتری برای معماران در شهر قایل شد و این به معنای بسط گسترۀ مداخلاتی است که معماران بدان دست میزنند. آنها بایستی به شهر در قامت یک فضای پیچیده نگاه کنند، فضاهایی که تحت شمول آنها مداخلاتی چندگانه و به غایت متفاوت لازم است. اشارهام به محلههای با درآمد پایین، حومهها و فضاهای بیکیفیت شهری است. از دیگر سو ما با معماری به مثابۀ فُرمی از هنر مواجهایم، جایی که اثری زیبا خلق شده باشد، تجربۀ حضور در مکان تقویت میگردد.
آرک دیلی: به گمان شما انترنت چگونه بر شهرها تأثیر میگذارد؟
ساسکیا ساسِـن: انترنت به شکلگیری یک حوزۀ عمومی جهانی منجر شده است که بهواسطۀ مردمِ مسکوت مانده یا نگاه داشته شده در شهرهایشان تغذیه میشود. انترنت عملاً به یک راه فرار بدل گردیده است. ساکنان انترنت، جهانوطنانی اند که میتوانند فقیر باشند و گرفتار معذوریت و محدودیتهای کالبدی، اما به واسطۀ انترنت میتوانند به بخشی از فضای هدفمند و جهانی در حال ظهور بدل شوند. شما نمیتوانید همیشه برْخط باشید، اما از یک چیز مطمین هستید و آن این است که تنها نیستید و این هیچ ارتباطی با مفاهمه communicating ندارد، بلکه بیشتر به معنای اطمینان از برقرار بودن ارتباط connectivity است. من بر این باورم که تعریف انترنت در قامت همرسانش بیتها، یک بحث تقلیلگرایانه و انحرافی است چرا که این فضای هدفمند جهانی صرفاً وابستۀ مفاهمه و تعامل نیست.
از طرف دیگر، شما شاهد مناسبات مالی بسیار پیچیدهیی هستید و همچنین شاهد مزارع جهانییی هستید که دنیای خاصِ خودشان را دارند. در مواجهه با شهرهای جهانی، بایستی این بخشها ـ مناطق تجاری مرکز شهر ـ را نیز مد نظر آورد. این مناطق شهریتِ مخصوص به خودشان را دارند. آنها غالباً با یکدیگر در ارتباط هستند تا با شهر بزرگتری که پیرامونشان را فراگرفته است. البته آنها همیشه به این شهر پیرامونی وابسته هستند. بنابراین ما شاهد یک قطع ارتباط هدفمند هستیم که عملاً به یک بُعد کمتر انساندوستانۀ شهری منتهی میگردد، چرا که حدوث این مناطق تجاری مرکزی شهر به ما نشان میدهد عملاً به شهر نیازی نداریم. به همین سبب است که فکر میکنم بایستی تمرکز خود بر ایجاد مناطق تجاری مرکز شهر را کمتر کنیم، ما نیاز کمی به این مراکز داریم.
منبع:
www.archdaily.com
Comments are closed.