احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۰۵ حوت ۱۳۹۷
اشرفغنی رییس حکومت وحدت ملی میگوید: «رییسجمهور افغانستان را ایران، پاکستان و روسیه انتخاب نمیکنند.» در پاسخ به این سخنِ آقای غنی باید گفت که ای کاش چنین میبود و بیرونیها رؤسای جمهورِ افغانستان را بهجای مردمِ این کشور انتخاب نکرده بودند. خودِ آقای غنی که حالا چنین جملهیی را بر زبان آورده، آیا با رای مردم انتخاب شده است؟
آقای غنی در انتخابات سال ۲۰۱۴ درحالیکه از تمام گزینههای تقلب و مهندسی آرا به نفعِ خود استفاده کرده بود، ولی بازهم نتوانست میزان لازمِ آرا برای راه یافتن به کرسی ریاستجمهوری کشور را بهدست آورد. او سرانجام با یک تقلبِ بسیاربسیار چشمگیر موفق شد که در ظاهر خود را پیـروزِ انتخابات نشان دهد؛ چیزی که نه قابلِ باورِ مردم بود و نه هم قابل پذیرشِ آنها. تقلبِ آقای غنی به حدی آشکار بود که میشد آفتاب را در روز روشن انکار کرد ولی تقلب سازمانیافتۀ او را نمیشد نادیده گرفت. ای کاش او میتوانست حداقلِ آرا برای پیروزی را بهدست آورد تا از آنهمه تقلب چشم پوشید و گفت که «ما رییسجمهور خود را انتخاب کردیم». اما آقای غنی نگذاشت که مردم افغانستان در سرنوشت سیاسیِ خود دخیل باشند و به همین دلیل به متحدان بینالمللیِ افغانستان مراجعه کرد تا او را از مخمصهیی که بهوجود آورده بود، نجات دهند.
اگر آقای غنی فراموش کرده، باید به یادِ او آورد که پس از بهوجود آمدن بحران انتخاباتی، یک سیاستمدارِ خارجی وارد افغانستان شد، او در میان تیمهای انتخاباتی به وساطت آغاز کرد؛ اما هیچ نهاد داخلی و هیچ کدام از احزاب و جریانهایِ مردمی با او همراه نبودند. آقای غنی بهصورتِ مستقیم با امریکا وارد گفتوگو شد و آن کشور نیز جان کری، وزیر خارجۀ وقتِ آن کشور را به افغانستان فرستاد تا معضلِ انتخابات را حل کند و یا در واقعیت رییسجمهور افغانستان را معرفی کند. جان کری موفق شد که ریاست جمهوری را در یک توافقِ سیاسی به اشرفغنی بسپارد و ریاست اجرایی را به رقیب انتخاباتیِ او واگذار شود. این کار در سال ۲۰۰۹ نیز اتفاق افتاد، بدون هیچ کموکاست. در آن زمان هم انتخابات به بحران رفت و بازهم جان کری وارد افغانستان شد و رقیب آقای کرزی را متقاعد کرد که از حقش بگذرد و ریاستجمهوری را به آقای کرزی تحویل دهد. اما در هر دو برهه، آقایان کرزی و غنی نگفتند که رییسجمهورِ افغانستان را نباید کشورهای دیگر انتخاب کنند.
مردم اما میگویند ای کاش آقای غنی و امثالِ او که قدرت سیاسی را میراث پدریِ خود احساس میکنند، قدری به آرا و نظریاتِ آنها ارزش قایل میشدند تا میشد با کمی اغماض از کنارِ لافها و دروغهای آنها گذشت. اما افسوس که انتخابِ آقای غنی بهوسیلۀ جان کری، هیچ تفاوتی با انتخاب ببرک کارمل بهوسیلۀ کاخ کرملین نداشت. اگر آقای غنی میخواهد برای خود جایگاهِ بهتری را در نظر بگیرد، این به خودش برمیگردد ولی هیچکس نوعِ انتخابِ او را بهتر از نوع انتخابهایی نمیداند که بهوسیلۀ بازیگرانِ منطقهیی و جهانی بر افغانستان تحمیل شده است.
متأسفانه در طول چهلسال گذشته، داستان حاکمانِ افغانستان همینگونه بوده است؛ به جز از یک دوره که جهان افغانستان را به فراموشی سپرد و پروفیسور برهانالدین ربانی فقید قدرت را در یک اجماع میان رهبران مجاهدین و سپس در شورای حلوعقد به دست گرفت. شورای حلوعقد استاد ربانی فقید با تمامِ کاستیهایی که داشت و نمیتوانست با سازوکارهای مُدرنِ گزینش رؤسای جمهور در جهان برابری کند؛ اما دستکم این مزیت را داشت که اشخاصی که در آن حضور داشتند و استاد ربانی را به عنوان رییس دولت اسلامی پذیرفتند، همه از افغانستان بودند. اما حالا چگونه است؟!
مردم واقعاً میروند و در انتخابات شرکت میکنند، اما نتیجۀ انتخابات را بیرونیها جعل میکنند: اگر نتیجۀ حقیقی مطابق خواستِ آنها نبود، بهصورت مستقیم وارد صحنه میشوند و دستِ کسی را که میخواهند رییسجمهور افغانستان باشد، بالا میبرند؛ چنانکه در سال ۲۰۰۹ جان کری دست آقای کرزی و در سال ۲۰۱۴ دستِ آقای غنی را بالا برد.
Comments are closed.