احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:راشـد غنوشی/ مترجم: احمدذکی خاورنیا - ۰۶ حوت ۱۳۹۷
بخش نخست/
عنوان بالا، عنوان سخنرانییی است که راشد غنوشی متفکر و مجتهد سیاسی تونسی در انجمن «دین و دولت در جهان عرب» آن را بیان داشت و بهخاطر اهمیت این سخنرانی که در حقیقت حاوی نکات ارزندهیی در زمینۀ اندیشۀ سیاسی اسلامی معاصر است، آن را ترجمه کرده و خدمت خوانندهگان گرامی تقدیم میدارم موضوع نسبت میان دین و دولت از مهمترین موضوعاتیست که امروز ما در تونس درحالیکه در مرحلۀ ساختوساز دستور و نظام جدید قرار داریم، با آن روبهرو هستیم و آرزو داریم نظامی را که ایجاد میکنیم، نظامی دمکراتیک بوده و به حقوق بشر احترام قایل باشد.
بحث رابطه میان اسلام و سیکولاریزم، بحث دشواری است به این معنا که آیا رابطۀ میان اسلام و سیکولاریزم رابطۀ تباین است یا رابطۀ تداخل؟ پیامد این پرسش ما را به رابطه میان اسلام و حکومت و اسلام و قانون میکشاند، که بر اشکال گذشته افزوده میشود.
هرگاه ما از سیکولاریزم و اسلام سخن میزنیم، در وهلۀ اول چنین وانمود میشود که ما از چیزهای واضح و آشکاری صحبت میکنیم. درحالیکه چنین نیست بلکه غموض و ابهاماتِ قابل ملاحظهیی این موضوع را پوشانیده و قرائتهای مختلفی از آن صورت گرفته، به گونهیی که ما خود را در برابر چندین قرائت از سیکولاریزم و اسلام میبینیم.
تصور این است که سیکولاریسم، فلسفه و یا نتایج تأملاتِ فلسفییی است که برای مبارزه با تصورات ایدهالیستی و دینی آمده است؛ درحالیکه چنین نیست، برای اینکه سیکولاریزم در غرب به عنوان راهحل اجرایی برای حلِ دشواریهایی بود که اروپا با آن دستوپنجه نرم میکرد نه اینکه فلسفه و یا نظریهیی در هستی باشد. مهمترین این دشواریها در نتیجۀ جداییطلبی پروتستانتها در غرب به وجود آمد که این جداییطلبی، وحدتی را که در چارچوب کلیسای کاتولیک وجود داشت، از هم گسست و باعث پدید آمدنِ جنگهای دینی در قرن شانزدهم و هفدهم گردید و اینجا بود که سیکولاریسم سر کشید.
نخبههای تونسی بیشتر متأثر از سیکولاریسم خصوصی اند و طبعاً چنین سیکولاریسمی ویژۀ فرانسه است که دین را از حوزۀ عمومی خارج میسازد و دولت را نگهبان هویت میپندارد. سیکولاریسم آمد تا جامعهیی را که کشمکشهای دینی پراکنده و متفرق ساخته بود، دوباره متحد و یکپارچه سازد. پرسش اینجاست که آیا ما نیاز به سیکولاریسم به عنوان سازوکار اجرایی داریم؟
شاید مهمترین ایده در این رویه، ایدۀ بیطرفی دولت باشد، به این معنا که دولت باید در برابر دیانتها بیطرف بوده و در ضمایرِ مردم مداخله نکند. حوزۀ دولت حوزۀ عمومی هست و حوزۀ دین حوزۀ خصوصی. این مسایل فراورد رویههایی بود که منتهی به چنین کاری شد، با وجود اینکه در رابطهاش با دین اختلاف داشت. در ایالات متحدۀ امریکا دین در حوزۀ عمومی به گونۀ آشکار مداخله میکند با وجود اینکه تفکیکی میان حوزۀ دین و دولت وجود دارد. اما دین تأثیر بزرگی بر جامعۀ امریکایی دارد به گونهیی که سخنرانیهای رهبران مملو از تصورات دینی میباشد و در تبلیغات انتخاباتی، نماز در مدرسهها و موضوع سقط جنین و رابطۀ آن با دین، در تمام این حوزهها دین مطرح است؛ برای اینکه امریکا را مهاجرین انجیلییی ایجاد کردهاند که بهخاطر نجات باورهای دینیشان از فشارهای کاتولیکهای اروپا به امریکا رفتهاند. و نگاه ایشان به این کشور به عنوان سرزمینِ موعود است که در آن تمام آمال و آرزوهایی که در تورات و انجیل آمده است، تحقق مییابد.
اندیشمند فرانسوی توکفیل میگوید: «بزرگترین حزب در امریکا کلیسا است؛ برای اینکه بهطور طبیعی تأثیر بزرگی بر جامعۀ امریکایی دارد». درحالیکه در اروپا چنین نیست، کسانیکه در امریکا برای دعا و نیایش به کلیسا میروند ۵۰% را تشکیل میدهند، درحالیکه در اروپا بیشتر از ۵% درصد به کلیسا نمیروند. در اروپا از نگاه فکری، اختلافی میان رابطۀ دین و دولت میان نگرش و میراث فرانسوی و نگرش و میراث انگلوساکسونی وجود دارد، طوریکه در انگلیس کار به جایی میکشد که ملکۀ بریتانیا قدرت دینی و دنیایی را در دست دارد درحالیکه در فرانسه جدایی کامل میان این دو قدرت وجود دارد و علت آن کشمکشهایی بوده است که در تاریخ فرانسه میان دولت انقلابیون و کلیسای کاتولیک صورت گرفته است. بنابراین، ما تنها در برابر یک تجربۀ سیکولاریستی قرار نداریم و نخبههای ما در تونس درحقیقت بیشتر متأثر از سیکولاریسم خصوصی اند که این ویژهگی فرانسه بوده و دین را از حوزۀ عمومی دور میکند و دولت را پاسبان هویت میداند. از منظر این طیف از سیکولارها، آنچه به دین و دیانت ارتباط دارد، باید در حوزۀ عمومی مداخله نکند، و چنین طرز تفکری باعث شده تا کشور فرانسه یگانه کشوری در دنیا باشد که روسری زن مسلمان را نپذیردـ درحالیکه چنین مشکلی را در دیگر کشورهای اروپایی نمیبینیم. و این دشمنی با هرچه دینی است، پیامد همان رابطۀ بحرانییی است که در گذشتهها میان دینداران و حکومتیان وجود داشته است.
شاید مهمترین رویهیی را که بینش سیکولار در این سطح ایجاد کرده، همانا بیطرفی دولت است؛ به این معنا که دولت ضامن تمام آزادیهای دینی و سیاسی است و مناسب نیست که به نفع این و یا آن طرف مداخله کند. پرسشی که برای ما خلق میشود این است که آیا اسلام نیازی به بیطرفی دولت در برابر ادیان دارد؟
از بدو پیدایش اسلام، دین و سیاست و دین و دولت با هم یکجا بوده است. پیامبر اکرم در آنِ واحد هم بنیانگذار دین بود و هم بنیانگذار دولت. و بیعت عقبۀ اول پیامبر با گروهی از یثربیان که به مکه آمده بودند، بیعت دینی بود و در اثر آن بیعت، به خدا و رسولش ایمان آوردند. اما بیعت عقبۀ دوم که یکسال بعد صورت گرفت، بیعت سیاسی بود. به این معنا که آنها با پیامبر بیعت کردند تا از وی و کسانیکه همراهش به مدینه میآیند – اگر این شهر مورد هجوم قراربگیرد – با شمشیر دفاع کنند. نام «مدینه» که پیش از قدوم پیامبر گرامی اسلام به نام یثرب یاد میشد، به مجرد تشریفآوری پیامبر خدا نامش به مدینه تبدیل گردید و این گویای این معناست که اسلام فقط دین نیست بلکه حامل تمدن هم است، و اسلام میخواهد مردم را از صحرانشینی به شهرنشینی و تمدن سوق دهد، به همین لحاظ صحرانشینی پس از شهری شدن از جمله گناهان کبیره به حساب میآمد. پس جای تعجب نیست که اسلام شهرهایی به وجود آورد، و هر جایی که وارد شد، شهرها ایجاد کرد، و شهری را که پیامبر خدا ایجاد کرد بیانگر این است که اسلام دین تمدن است نه دین بدویگری. به همین لحاظ نخستین شهری که در اسلام تأسیس شد به نام «مدینه» پایهگذاری شد که در واقع مستحق چنین اسمی هم بود، برای اینکه قبایلی که همیشه با هم درگیر بودند، از سطح بدویگری به سطح شهریگری یعنی به سطح دولت ارتقا نمودند.
پیامبر خدا مردم را در مسجد امامت میکرد و در همان لحظه امام سیاست هم بود که میان مردم به قضاوت مینشست و لشکرها را رهبری میکرد و پیمانها را میبست و تمام اجراآت سیاسی را انجام میداد.
از نخستین کارهایی که پیامبر بعد از استقرار در مدینه انجام داد، تأسیس مسجد و نوشتن پیمانی بود که به نامِ میثاق مدینه یاد میشود. این میثاق شاید از قدیمیترین دستورهای دنیا باشد که حاوی مجموعهیی از پیمانها میان مهاجرین و انصار است که به قبایل مختلف تعلق داشتند. این عهدنامه، آنها و یهود را امت خواند به گونهیی که یهودیان از آیین خود و مسلمانان هم از دین خویش تبعیت کنند. سخن در اینجا از امت دینی نیست بلکه سخن از امت سیاسی است. و از اینجاست که به مهمترین طرح اندیشۀ اسلامی مدرن که به وسیله محمد سلیم عوا و محمد عماره در مقابل مفهوم جدایی دین از سیاست در چارچوب غربی آن مطرح شد که در این طرح «میان دینی و سیاسی» تفاوت قایل شدند.
در پیمان مدینه تفاوت روشنی میان دینی و سیاسی وجود دارد. مسلمانان امت عقیدتی اند، یهودیان امت عقیدتی اند، و مسلمانان و یهودیان همراه با همدیگر ساکنین مدینه جماعتی را تشکیل میدهند که به آنها امت اطلاق میشود و عضویت در این امت برای تمام کسانی که هنوز به این سرزمین نیامده اند و برای نسلهای آینده باز است، و این مفهوم امت سیاسی است و این تفاوت بهطور آشکار در راه وروش پیامبر دیده میشد و اگر گاهی میان دینی و سیاسی خلطی صورت میگرفت، صحابه از پیامبر خدا میپرسیدند که ایا این وحی الزامآور است یا اینکه تنها رای و مشورت است. و اگر مسأله سیاسی میبود، در آنصورت صحابه با پیامبر به گفتوگو مینشستند و در برخی موارد با او مخالفت میکردند. بارها یاران پیامبر با او به عنوان رییس دولت به مخالفت برخاستند. طاهر بن عاشور در این زمینه سخن زیبایی دارد، وی میگوید که پیامبر دارای مقامهایی است؛ اگر در مقام نبوت باشد در آنصورت جز دریافت و طاعت راه دیگری نیست، اما اگر در مقام رهبر سیاسی و نظامی باشد در آنصورت برای لشکر موقعیتی را انتخاب میکند و صحابییی میآید و برایش میگوید که من موقعیت دیگری را میپسندم و پیامبر هم سخنِ او را میشنود و از سخن خود صرفنظر می کند و به رای صحابی میگیرد.
رسول خدا بر گروهی از مردم مدینه عبور میکرد که دید آنها درختان خرما را تلقیح (بارورسازی) میکردند(آن حضرت به حکم اینکه در مکه زندهگی کرده بود، تجربهیی در زمینۀ زراعت نداشت). برای آنها گفت من چنین کاری را مفید نمیبینم. مردم مدینه و یا گروهی از ایشان چنین دانستند که این سخن پیامبر وحی است و از تلقیح در آن سال دست کشیدند و منتج به حاصل تلخی شد که به بار آورد. آنها از رسول خدا پرسیدند که چرا ما را به چنین کاری امر فرمودی. وی گفت: شما داناتر به امور دنیای خویش هستید. وظیفۀ دین آموزش روشهای کشاورزی و روشهای صنعت و حتا روشهای حکومتداری وچگونهگی ادارۀ دولت نیست، برای اینکه این چیزها همه تکنیک اند و وظیفۀ عقل است تا از طریق تجربه به این حقایق دست یابد. وظیفۀ دین پاسخگویی به مسایل بزرگی است که به هستی و اصل و سرنوشت و هدفی که برای آن خلق شدهایم، میپردازد، و دین در این زمینهها برای ما نظام ارزشمند و اصولی میدهد که تفکر و روش ما و حکومتهایی را که برای آن سعی میکنیم، توجیه و راهنمایی میکند.
از زمان پیدایش اسلام و در طول تاریخ آن، جدایییی میان دین و دولت به معنی دور ساختن دین از زندهگی شناخته نشد. و مسلمانان از زمان پیامبر تا به امروز کموبیش از مسلمان بودنِ خود متأثرند، و به این باورند که باید از اسلام و تعالیم آن الهام گرفته و زندهگی مدنی خود را با توجیهات ربانی استوار سازند. درحالیکه تفاوت میان آنچه دینی است و آنچه سیاسی است را در نظر میگیرند و فقهای اسلام هم این تفاوت را ملاحظه کرده و میان نظام معاملات و عبادات تفکیک قایل شدهاند و حوزۀ عبادات را حوزۀ پایبندی شناختهاند که آدمی حق تصرف و اجتهاد در آن را ندارد. و در حوزۀ عقاید و عبادتها و شمار محدودی از مسایل، عقل اهلیتِ درک حقیقت را ندارد. اما در حوزۀ معاملات که حوزۀ بحث از مصلحت است و اسلام هم برای تحقق مصالح بندهگان خدا آمده است، چنانچه فقهای بزرگ از شاطبی گرفته تا ابن عاشور بر این مساله تأکید کردهاند که هدف اساسی رسالت پیامبران تحقق عدالت و مصالح مردم است. این مصلحتها از طریق کاربرد عقل در روشنایی راهنمایی، مقاصد، اصول و ارزشهای دینی تحقق مییابد. به همین اساس، همواره حوزۀ معاملات در پیشرفت دوامدار است که از جمله آن نظام دولتها میباشد و این حوزهها بیانگر حوزههایی اند که دگرگونی میپذیرند اما آنچه به عقاید و شعایر دینی و ارزشهای اخلاقی تعلق دارند، آنها از جمله مسایل ثابت و لایتغیر اند.
Comments are closed.