احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:بهــار مهـــر - ۱۸ حوت ۱۳۹۷
وقتی کابل در ۳۱ می ۲۰۱۷ آماج حمله مهیب تروریستی قرار گرفت، من و جمع دیگری از دوستان ما در انجمن خراسانیان گردهم آمدیم و طرح تجمع اعتراضی را ریختیم تا در برابر بیپروایی سامانۀ امنیتی آن زمان حکومت و تداوم حملات بر اهداف ملکی توسط تروریستان صدا بلند کنیم.
طرح اعتراض با استقبال شهروندان و فعالان مدنی کابل رو بهرو شد و روز بعد، صدها تن بدون هماهنگی دستههای اعتراضی(به استثنای شمال کابل) به جادهها ریختند و اعتراض خود را فریاد کردند. اعتراض شهروندان در روزهای بعدی به ولایات کشور کشانده شد و دهها اجتماع اعتراضی نیز در خارج کشور توسط هموطنان مقیم اروپا و امریکا بر پا گردید.
آنانی که جریانات پس از آن روز را دنبال کردهاند به خوبی میدانند، چه عواملی سبب تداوم اعتراضها و خشونت بیشتر شد. به رغم اختلاف نظر در هستۀ تصمیمگیر، دخالت جریانها و شخصیتهای سیاسی؛ ادامۀ اعتراض مردمی که دیگر نام «جنبش رستاخیز تغییر» را به خود گرفته بود با ابتکار و پشتکار شماری از روشنفکران، نویسندهگان و فعالان مدنی با تولید ادبیات سنجیده اعتراض و تغییر به گونۀ صلحآمیز ادامه یافت.
به هر پیمانه که کارزار سبوتاژ و پروپاگند نهادهای مسوول و غیرمسوول حکومتی برای سرکوب مستقیم و یا غیرمستقیم اعتراض افزایش مییافت، هستۀ تصمیمگیری بیشتر ترک بر میداشت و اختلافات درونی جدیتر میشد. ادامۀ اختلافهای سلیقهیی، گروهی، قومی و محلی به حدی در درون این جنبش افزایش یافت که طی دو هفته پس از آغاز اعتراضها بسیاری از چهرههای شاخص مدنی آهسته آهسته راهشان را از راه جنبش جدا کردند. آنانی که باقی ماندند به لحاظ فکری و سیاسی اهداف غیرواحد را دنبال میکردند. شمار محدودی تلاش داشتند این جریان عدالتخواه در کشمکش میان طرفها به بیراهه نرود، اما متأسفانه برای جلوگیری از سقوط جنبش در روزمرهگیها دیر شده بود. همان بود که در نهایت، گروههای منفعتجو در تبانی با شماری از سازمانها و چهرههای سیاسی جنبش رستاخیز را از مسیر اصلی آن منحرف ساختند. حکومت به محض درک انحراف جنبش از مسیر مطالبات واقعی مردمی، دست به سرکوب زد، جمعی کشته شدند و آخرین خیمۀ رستاخیز تغییر پس از نزده روز برچیده شد.
پس از آن تاریخ، نام رستاخیز تغییر به عنوان یک متاع پُرخریدار، سر دهها بازار سیاسی و دکانکهای افراد منفعتطلب آورده شد و هر باری با دست خالی و شرمساری در جیب افراد و جریان ها فرو برده شد. جریانی که مدعیان آن، نه ارسطو را در حکمت و منطق حریف خود میدانستند و نه افلاطون هماورد خود در مناظره؛ در جریان ماهها پس از سرکوب، نتوانست روی یک مرامنامه و برنامۀ عمل کار مدنی ـ سیاسی توافق کند. در عوض، افرادی متعلق و وفادار به افراد و شخصیتهای سیاسی هر از گاهی و در هر مناسبتی تلاش کردند تا نام و آرم این جریان را روپوش کارهای خود بسازند و جایگاه اجتماعی و سیاسی برای خود دست و پا کنند.
درس سیاسی رستاخیر چیست؟
اعتراض مدنییی که در چارچوب رستاخیز تغییر شکل گرفت میتواند محل داوریهای منصفانه و غیرمنصفانه باشد. قرار نیست این داوری یا مطلقاً سیاه باشد یا کاملاً سفید. در ساحت خاکستری اما رستاخیز تغییر یک تجربۀ نسلی بود. هدف و نیت مردمانی که برای اعتراض و دادخواهی در جاده آمده بودند، نیت و مرام انسانی و مشروع بود. شیوههای اعتراض میتوانست منسجمتر و بهتر باشد. متولیان امور فرصت داشتند تا برای اعتمادسازی میان مردم و حکومت کارهای اساسیتر کنند و جلو خشونتهای بعدی را بگیرند. به هر حال، تجربۀ رستاخیز برای بسیاریها آموزنده بود همزمان با این که تجربۀ تلخی نیز بود.
یک سالواندی پس از رستاخیز باور دارم که بدون تعجیل در کار سیاسی و شتابزدهگی و رقابت در نامآوری و منفعتطلبی زودگذر و مقطعی، نسل جوان افغانستان میتواند با اتکا به خود و با فهم از مناسبات اجتماعی، سیاسی آرام اما سنجیده به پختگی در کار و عمل سیاسی برسد. کلید موفقیت ما در آن است که ایدهآلها و آرمانهای واقعی ما استوار بر آگاهی جمعی، خرد منتقد و کار جمعی هدفمند و آگاهانه باشد. نگرانکننده است که هنوز جمعی از آن شکست و از همپاشیدهگی نیاموخته و به تازهگی راه افتیدهاند تا بار دیگر با استفاده از نام رستاخیز تغییر برای خود نان و نوایی کمایی کنند. باز کردن دکان معاملههای بیمحتوا، مقطعی و انتخاباتی هیچ گروه سیاسی را از حاشیه به متن نمیبرد و گویا سهم آنها را در بازیهای قدرت تضمین نمیکند. آنانی که مدعی کار دوامدار و راهبردی اند هرگز به فروش یک داعیه نمیاندیشند.
به عنوان عضو هستۀ تصمیمگیر آن وقت جنبش رستاخیز که متعهدانه به اصول مدنی مبارزات سیاسی پابند بودم، به عنوان یک دین اخلاقی لازمی میدانم تا بنویسم که تحرکات سیاسی تازۀ این حرکت بازتابدهندۀ دیدگاههای همه کسانی که از سر باورمندی به کار دوامدار سیاسی ـ مدنی به جنبش رستاخیز پیوسته بودند، نیست. پروژهیی کردن کار نسلی در بدل داد و ستدهای مقطعی از نسل جوان افغانستان ابزار کمبها و بیمقدار میسازد و اعتماد جمعی آنان را آسیب میزند. امیدوارم نسل ما از خیر دکانداری با سیاستگران آزموده بگذرد و یک بار اگر هم شده به خودشان و به کار مشترک خودشان اعتماد کنند.
Comments are closed.