احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عابدین پاپی - ۲۵ حوت ۱۳۹۷
بخش دوم و پایانی/
نمونۀ ۵:
بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایهبان دارد
بهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد
حافظ از بتی صحبت میکند که مخاطب در نگاهِ اول گمان میکند این بت پیکری زیبا از طلا و نقره است که آن را ستایش کنند؛ ولی بت در شعر حافظ در معنی حقیقی آن بهکار نرفته است، بلکه زبان شاعر زبانی مجاز است و از استعارۀ مصرّحه (آشکار) استفاده میکند. لذا این بت توصیفی است خیالی از یاری که حافظ به آن عشق میورزد. یاری زیبا که مویهایش اطرافِ چهرهاش را پوشاندهاند و شاعر برای آنکه اغراق را در بیان به اوج زیبایی برساند و کلام شعری خود را خیالبرانگیزتر سازد، از یار خود به بت، از چهرۀ او به گُل و از زلف آن به سنبل تعبیر میکند. آنچه که شرایط این تشبیه ماهرانه را برای حافظ مهیا میکند، تناسب معنایی خاصی است که بین بت، گل و سنبل و معشوق، روی و موی آن وجود دارد و چون این واژهها از بستری زیبا سرچشمه میگیرند، بنابراین تشبیه را برای شاعر آسان کرده است.
نمونۀ ۶ :
دست در حلقۀ آن زلف دو تا نتوان کرد
تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد
حافظ در این بیت از دست کردن در حلقۀ زلف سخن میگوید، ولی آنچه که میتواند در حلقۀ زلف جای گیرد تمام دست نیست، بلکه بخشی یا عضوی از دست میباشد که شاعر از علاقۀ کلیه استفاده میکند و ذهن خواننده را درگیر زبان شعریاش میکند تا آن عضو را که انگشتان میباشند، پیدا کند. به بیانی دیگر، شاعر کل دست را عنوان میکند ولی تنها جزیی از آن که انگشتان میباشد، ارایه شده است. بنابراین این نوع زبان شعری را در شعر حافظ «علاقۀ کلیه» میگویند که از علاقههای زبان مجازی در شعر است.
نمونۀ ۷ :
دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی
تو از این چه سود داری که نمیکند مدارا
حافظ در این بیت از واژۀ عالمی سخن به میان میآورد. دل عالمی در معنی حقیقی آن بهکار نرفته است، چون شاعر با شخصیتبخشی به واژۀ عالم به زیبایی موسیقی درونی شعر جلایی دیگر بخشیده است و در واقع مقصودش از دل عالمی، دل جهان نیست، بلکه عالم یار است و چون دل یار عضوی از انسان و یا بهاصطلاح یار میباشد، شاعر دست به انتخاب علاقۀ جزییه زده است که از انواع مجاز میباشد و از ذکر یار و یا همان انسان چشمپوشی میکند تا ذهن مخاطب را درگیر زبان شعریاش کند و معنی اصلی و هنرمندانۀ شعر را دریابد و البته این کار را حافظ با تشبیهی اغراقآمیز به انجام میرساند؛ چه این که دل عالمی را سوختن نیز نوعی بزرگنمایی (اغراق) به شمار میآید که کنایه از چهرۀ زیبا و بیبدیل یارست که طالب و به تعبیری خاطرخواهِ زیادی دارد.
نمونۀ ۸ :
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما گل بیخار کجاست
شاعر در مصرع اول از مراعات نظیر استفاده میکند که شعرش را با موسیقی درونی خاصی مواجه میسازد و این کار را با گزینش باد خزان و چمن آغاز میکند و در مصرع دوم نیز گل و خار را میآورد که این نوع گزینش واژههای همنوع و هم جنس و همراه، زبان و بیان شعر را زیبا کردهاند و سخن این که شاعر از گل بیخار سخن به میان میآورد و این کنایهیی از این است که دنیا بدون رنج نیست و به دنبال هر آسایش و سختی، رنج و مشقتی است و یا هیچ بهاری بیخزان نیست. بنابراین حافظ برای عینی کردن مقصود خویش از زبان کنایه بهره میجوید و بر تن سخنش که گل بیخار است، لباسی میپوشاند و ذهن مخاطب را وا میدارد تا که لایههای زیرین لباس شعر را دریابد و به معنی حقیقی شعر دست پیدا کند.
نمونۀ ۹ :
کس چو حافظ نگشود از رخ اندیشه نقاب
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
شاعر از رخ اندیشه و زلف سخن میگوید که هر دو استعارۀ مکنیه به شمار میآیند. صفت رخ برای یار بهکار میرود و در اینجا حافظ به واژۀ اندیشه تشخص می دهد و زبان شعری اش رامجاز و استعاره پذیر می کند . در مصرع دوم نیز زلف سخن آمده که زلف سخن در معنی حقیقی آن اعمال نشده و هر آنچه تصویر شده ، مجاز است. چرا که این یار است که زلف دارد، ولی شاعر با تکنیک و مهارتی خاص با واژۀ سخن این مهم را به تصویر کشانده و ذهن مخاطب را به سمت زبانی هنری سوق داده است. قرینه و نشانهیی که بین دو واژۀ زلف و سخن میباشد و این واژه را به هم پیوند میدهد، سر انسان است. چون زلف و سخن از اجزای سر انسان میباشد که با هم ارتباط دارند و در اینجاست که شاعر دست به زبان استعاره میزند.
نمونۀ ۱۰ :
هر کو نکاشت مهروز خوبی گلی نچید
در رهگذر باد نگهبان لاله بود
شاعر در این بیت دست به خلاقیت زبان استعارۀ مکنیّه میزند. پذیرفتن یک معنی از شعر و اختیار لازم را به مخاطب در جهت پذیرفتن معنایی دیگر از خصایص بارز این بیت از شاعر به شمار میآیند. کاشتن مهر و گل چیدن از خوبی در معنی مجاز اعمال شدهاند و در واقع مهر و خوبی دو صفت بارز و انسانیاند که این اختیار را به حافظ میدهد تا که از زبان تشخیص استفاده نماید و زبان شعری اش را با موسیقی معنوی مواجه سازد. بنابراین شاعر به جای اینکه بگوید: هر کو نکاشت گندم و زباغ گلی نچید، میسُراید: هر کو نکاشت مهرورز خوبی گلی نچید و این شعریت صنعت شعری باعث شدهاند تا که زبان شعر شکل بگیرد. در مصرع دوم نیز شاعر از واژۀ لاله سخن به میان میآورد که لاله نیز در دو معنی به کار رفته است و منظور شاعر نیز معنی دوم است و البته معنی اول را نیز برای مخاطب آزاد گذاشته است. معنی اول از واژۀ لاله همان گل لاله است و با بافتار شعر نیز کلافی عمیق خورده و معنی دوم نیز از لاله همان چراغیست که در قدیم از آن استفاده میشد و شکلش به مانند گل لاله بود.
نمونۀ ۱۱ :
هر که دل پیش دلبری دارد
ریش در دست دیگری دارد
یکی از زبانهای مجاز در شعر کنایه است. کنایه به معنی پوشیده سخن گفتن است و شاعر به جای اینکه در شعر مستقیماً حرفش را بزند، دست به زبان کنایه میزند تا که ذهن مخاطب را به تلاش وادارد از برای نیل به دریافت معنی از طریق استدلال. بنابراین این بیت از حافظ از زبان کنایه بهره میجوید، زیرا که «ریش در دست دیگری دارد» کنایه از اختیار دست خود نبودن است و حافظ در این بیت با نگاهی عارفانه، شرایط یک عاشق به معنی واقعی را برای خواننده تصویر میکند. لذا اگر زبان شعر فراتر از زبان معمولی نباشد، جایگاه هنری خود را پیدا نمیکند، ولی مهمترین عنصر در این بیت که توأم با کنایه آمده است زبان شعری حافظ میباشد که در اغلب اشعارش و در هر صنعت ادبی که از جانب شاعر لحاظ شدهاند، رندانه است.
نمونۀ ۱۲:
محتاج قصه نیست، گرت قصد خون ماست
چون رخت از آن توست، به یغما چه حاجت است
شاعر در مصرع اول از قصد خون سخن به میان میآورد که در زبان فارسی قصد خون کسی را داشتن به معنی قصد کشتنِ او را داشتن است. لذا یکی از حیاتیترین اعضای بدن انسان خون است که اگر نباشد و یا به اصطلاح قطع شود، انسان با مرگ مواجه میشود. بنابراین برای اینکه شاعر به زیبایی کلام خود، جلایی دیگر را از حیث موسیقی معنوی بیفزاید، از علاقۀ لازمیّه استفاده میکند، چرا که اضافه شدن قصد به واژۀ خون، قرینهیی است که این مجاز را نشان میدهد، علاقهیی است که کشتن و خون را با هم پیوند میدهد. بنابراین محور جایگزینی در زبان حافظ به شکلی لحاظ میشود که ذهن خواننده را به تلاش در جهت نیل به معنی اصلی شاعر در بیت میرساند.
نمونۀ ۱۳ :
هنوز از دهن بوی شیر آیدش
همی رای شمشیر و تیر آیدش
شاعر در مصرع نخست بیت از زبان کنایه استفاده میکند و بیانی رایج و متداول را در بیت خود میآورد که به معنی «کودک بودن» است، ولی شاعر از بیان آشکار این نکته روی برمیگرداند، اما یکی از نشانههای کودکی را در بیت ذکر میکند تا مخاطب از طریق معنی (مفهوم) و با تلاش ذهنی به مقصود دست یابد. بنابراین زبانی که حافظ در این بیت اختیار میکند، زبان مجاز است که به موسیقی درونی و معنوی شعرش جلایی فزاینده را بخشیده است.
منابع و مآخذ
ماجرای پایانناپذیر حافظ، محمد علی اسلامی ندوشن، انتشارات یزدان، تهران، ۱۳۶۸
نگاهی تازه به بدیع، سیروس شمیسا، انتشارات فردوس، تهران، ۱۳۶۸
موسیقی شعر، محمد رضا شفیعی کدکنی ج دوم، انتشارات آگاه، تهران، ۱۳۶۸
بیان، سیروس شمیسا، انتشارات فردوس و مجید، تهران، ۱۳۷۰
شعر بیدروغ، شعر بینقاب، عبدالحسین زرینکوب، ج دوم انتشارات جاویدان، تهران، ۱۳۵۶
صور خیال در شعر فارسی، محمد رضا شفیعی کدکنی، چاپ دوم، انتشارات آگاه، تهران، ۱۳۵۸
زیباشناسی سخن پارسی (۱) بیان، میرجلالالدین کزازی، چاپ دوم، نشر مرکز، تهران ۱۳۷۱
لفظ و معنا در پارادایمی به نام شعر، عابدین پاپی، در دست چاپ، ناشر آوای کلار، تهران، ۱۳۹۴
Comments are closed.