گزارشگر:خواجه بشیراحمد انصاری - ۰۴ حمل ۱۳۹۸
بخش نخست/
در جشنِ نوروزیِ دیگری قرار داریم و باز میبینیم که بحث مشروعیت و عدم مشروعیتِ آن در جامعۀ بیمرجعیت و بحرانیِ ما تاهنوز حل نشده و اینبار نیز افرادی در اینجا و آنجا به بهانۀ خرافاتی که از دورههای ساسانی دامنِ نوروز را گرفته است، بر ریشه و بنیادِ این سنت تاریخی و این رستاخیز طبیعی و جشن اجتماعی یورش میبرند. آنچه در این مقاله میخوانید، دعوتیست به اندیشیدن و پرهیز از سخنانِ عوامانه گفتن.
نوروز در قدم نخست، یکی از نشانههاییست که در مسیرِ زمان علامتگذاری گردیده و مفهوم زمان نیز خود یکی از مسایل پیچیدۀ فیزیکی، ریاضی، فلسفی و دینی بوده که نسبیت آن از یکسو، و متنگرایی و ظاهرپرستیِ گروهی از منسوبان به نهادهای دینی از سوی دیگر، بر پیچیدهگیِ این مفهوم افزوده است.
در تاریخ ما، هیچ زمانی به اندازۀ دو دهۀ اخیر، بر نوروز نتاختهاند که عناصر، علل و انگیزههای این هجومِ بیامان، خود نیازمند بحثی جداگانه میباشد که آن را به وقتی دیگر موکول میداریم.
اما نخستین اشتباهی که مخالفانِ نوروز مرتکب میشوند، نسبت دادنِ این مناسبت به جمشید است؛ شخصیتی افسانهیی که گاهی به نامهای «جم» و «یما» نیز شناخته شده است. سرچشمههایی که در این زمینه بر آن استناد میشود، افسانههاییست که سخنورانی چون فردوسی بافته و یا دانشمندانی چون البیرونی از زبان مردم دورانِ خویش نقل نمودهاند. مورخان را عقیده بر آن است که جمشید وجود خارجی نداشته و هیچ سنگنبشته و اثر محسوس و علمی، و هیچ مصدر تاریخییی، از وجود این شخصیتِ اسطورهیی حکایت ندارد. اگر چنین افسانهها اعتبار داشته باشند، پس چرا این سخن دیگرِ البیرونی را نمیپذیریم که در آثار باقیۀ خویش گفته است: زمانی که سلیمان علیهالسلام شوکت از دسترفتۀ خویش را پس از چهلسال دوباره بهدست آورد، مردم گفتند این روز جدید و نوروز است. مقریزی هم در «الخطب و الآثار» خویش، نوروز را از یادگارهای دوران سلیمان و داوود علیهماالسلام میداند. در اینجا سخن بر سر ضعف راوی نیست؛ بلکه سخن بر سر نبود هیچگونه دلیلی مبنی بر نسبت دادنِ نوروز به جمشید و یا کیومرث و یا هم سلیمان علیهالسلام میباشد. شگفت اینکه ظاهریمشربانِ متنگرای ما که در هر امر خُرد و بزرگی، بر سر صحیح بودنِ سند روایتها پافشاری میکنند، در اینجا روش معمولِ خویش را کنار گذاشته و در جهت اثبات ادعایشان، به افسانه و اسطوره متوسل میشوند. پرسشی که مطرح میشود این است که: آیا امری را میتوان با اتکا بر اسطوره تحریم کرد؟
اشتباه دیگر این گروه، نسبت دادنِ نوروز به روحانیان زردشتیِ دوران ساسانیان است. این درست است که مغان و روحانیان زردشتی، نقش مهمی در امر سیاست و جامعۀ ساسانی داشته و نوروز خودشان را باشکوهِ تمام تجلیل میکردند، ولی باید نباید فراموش کرد که اسناد تاریخی تخت رستم و شوشیانه و بینالنهرین و مصر و جاهای دیگر، با صدای بلند میگویند که نوروز قرنها پیش از ساسانیان وجود داشته است. این از یکسو، و از سوی دیگر نوروز در دورۀ شاهان ساسانی چیز دیگری بود، زیرا آنها روز تاجپوشی شاهانِ خویش را نوروز مینامیدند و هر شاهی که بر تخت مینشست، تقویم را از تختنشینیِ خویش آغاز مینمود. به عنوان نمونه: در سال ۱۱ هجری که آغاز شاهنشاهی یزدگرد سوم بود و برابر با ۶۳۲ میلادی میشد، ساسانیها جشن نوروز را در ۱۶ ماه جون و یا ۲۷ ماه جوزا یعنی در آستانۀ تابستان برگزار کردند. (سیروس ابراهیمزاده؛ نوروز علمی و نوروز افسانهیی. انتشارات کانون، لاس انجلس، امریکا، ۱۹۹۹، صفحۀ ۵)
در پادشاهی خسرو پرویز که او هم در زمان پیامبر اسلام میزیست، ساسانیها و موبدان زردشتی، نوروز را در اول برج قوس برپا میکردند و مهرگان را در برج جوزا. تجلیل از نوروز در برج قوس، برای پنجصد سالِ تمام در میان زردشتیان ادامه یافت. پس از آمدن اسلام به ایران، نوروزی را که زردشتیان برپا میکردند و مصادف با برج قوس میشد، مردم «نوروز مغان» نامیدند؛ یعنی نوروزی که مربوط به روحانیان زردشتی میشود و با سایر مردم ارتباطی ندارد. (نوروز علمی، صفحۀ ۲۹)
از ساسانیان بگذریم. در دورههای اشکانی هم نوروز در اول حمل تجلیل نمیشد، چنانکه در منظومۀ ویس و رامینِ فخرالدین گرگانی که از نوروزِ دورههای اشکانی حرف میزند، چنین میخوانیم:
کجا آنکه ز گشت روزگاران
در آذرماه بودی نوبهــاران
منم آذر و تو نوروز خـــرم
هر آیینه بود این هر دو باهم
سر سال و خجسته روز نوروز
جهان پیروز گشت از بخت پیروز
آری، نوروز اشکانیها در «آذر» میآمد که آذر عبارت از همان برج «قوس» سالنمایِ ما میباشد.
به گذشتههای دور نرویم. زردشتیهای جهان تا همین امروز، نوروز مذهبیِ خویش را در ماههای دیگرِ سال تجلیل میکنند. نوروز مذهبی زردشتیها در آغاز قرن بیستم میلادی، برابر با پانزدهم سپتمبر بود. در پایان آن قرن، نوروز ایشان در بیستودوم اگست آمد، و از سال ۲۰۱۲ میلادی تا سال ۲۰۱۵ میلادی، این مناسبت در هژدهم اگست تجلیل میشود.
در هندوستان جمعیتی زردشتی زندهگی میکنند که نخستین دسته از آنها، یکهزار سال پیش وارد ساحل گُجرات شدهاند. وبسایت بی.بی.سی، روز بیستم اگست سال ۲۰۱۱ میلادی، به نقل از تلویزیون فارسی بی.بی.سی نگاشت که زردشتیهای بمبئی (در آن شهر بیشتر از پنجاه آتشکده و معبد زردشتی وجود دارد) نوروز خودشان را به روز ۲۸ مرداد سال ۱۳۸۱ یزدگردی که مطابق با ۲۸ اسد ۱۳۹۰ هجری شمسی میشود، برگزار کردند. سالی که گذشت، زردشتیهای پاکستان، امریکا و جاهای دیگرِ دنیا نیز نوروز خویش را به روز هژدهم اگست تجلیل کردند. جریدۀ تایمز آف اندیا گزارش داد که زردشتیهای حیدرآباد و سکندرآبادِ هندوستان نیز نوروز سال گذشته را به روز شنبه ۱۸ اگست و یا ۲۸ برج سنبله برگزار کردند. مراجعه نمایید به: Times of India, 19 August, 2012.
یادآوری شود که زردشتیها از دهها مناسبت دینی در امتداد سال تجلیل به عمل میآورند. اکنون پرسش این است که اگر تجلیل مردم ما از نوروز، برخاسته از آیین زردشتی میباشد، پس چرا از مناسبتهای دیگرِ این آیین در میان آنان خبری نیست؟
آری، زردشتیان جشنهایی دارند از قبیل جشن اسفندگان، مراسم نیایشگاه شاهورهام، اردیبهشتگان، خُردادگان، تیرگان و امثال آن، که همه دارای ریشههای اوستاییاند؛ ولی جشن نوروز یک بار هم در اوستا نیامده است. زردشتیها در هر ماهی از ماههای دوازدهگانۀ تقویم خویش، روزی را مقدس دانسته و آن را جشن میگیرند و حتا در چنین حالتی هم دیده میشود که جشن ماه فروردین در روز نوزدهمِ این ماه قرار گرفته است، نه در اول آن. به فرض تطابق تقویم زردشتی با هجری شمسی، بازهم دیده میشود که این جشن ماهانه، نُزده روز بعد از نوروز میآید.
زردشتیان دارای دو تقویماند که یکی ریشۀ مذهبی دارد و دیگرش همین تقویمیست که ملکشاه سلجوقی و خیام و خواجه نظامالملک به یادگار گذاشتهاند که آن را تقویم فصلی نامند. اگر جامعۀ زردشتی ایران، روز نخست برج حمل را تجلیل نموده و در خوشیِ سایر برادران ایرانی خویش، خود را شریک میدانند، این عملکرد را نباید رنگ مذهبی داد، بلکه باید آن را همنوایی با طبیعت دانست، که طبیعت با فرزندان هر دین و آیین، رابطهیی یکسان و برادرانه داشته است.
اسطورهشناس برجستۀ ایرانی، داکتر مهرداد بهار (فرزند ملکالشعراء بهار) کتابی دارد به نام «از اسطوره تا تاریخ» که در آن بهصراحت اعلام میکند: نوروز و مهرگان مربوط به زردشتیان نبوده است. (نشر چشمه، صفحۀ ۳۴۷)
راست سخن، زمانی که ساسانیان آمدند، نوروزی را که تمدنهای دور و نزدیکِ ما آن را بر مبنای نیازهای طبیعی و باران و کشت و زراعت تعیین کرده بودند، تغییر داده و نام ماههای سال را بر مبنای مفاهیم زردشتیِ خویش گذاشتند که هر کدام دارای مدلولی مذهبی بود و در نتیجه، افسون و افسانۀ فراوانی وارد سیاست و جامعه و فرهنگِ این حوزه گردید.
نظامی میگوید:
ز برزین دهقان و افســون زند
برآورده دودی به چـــرخ بلند
همه کارشان شوخی و دلبری
گه افسان گویی، گه افسونگری
جـز افسـون چراغی نیفروختند
جـز افسـانه چیزی نیــاموختند
خبط و خطای دیگری که دامنِ ما را گرفته است، نسبت دادنِ معبد «نوبهار» بلخ، به زردشتیان است که حتا دانشمندان قابل قدری دچار این خطا شدهاند. علت این اشتباه شاید به نویسندهگانِ عرب برگردد که در اثر همسایهگیشان با ایران ساسانی و آشنایی کموبیششان با آیین زردشتی، گمان کردهاند که گویا معبد نوبهار مربوط به زردشتیان بوده است. آنهایی که با نوروز سرِ جنگ دارند، میگویند کسانی که آغاز سال نوِ هجری شمسی را در مزار شریف تجلیل میکنند، در حقیقت از سنتی زردشتی که در آتشکدۀ نوبهار بلخ برگزار میگردید، تجلیل مینمایند. حال آنکه «نوبهار» حکایت دیگری داشته است. تحقیقات جدیدی که در این رابطه صورت گرفته و نیز شکل و نقشۀ آن معبد در کنار یادداشتهای جهانگردِ بلندآوازۀ چینایی که همزمان با ظهور اسلام وارد بلخ شده و چشمدید خویش را برای ما به ارمغان گذاشته، این نکته را میرساند که نوبهار، معبدی بودایی بوده است نه آتشکدهیی زردشتی.
Comments are closed.