احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالکبیر ستوده - ۲۰ حمل ۱۳۹۸
از حق نگذریم، تمام نصاب تعلیمی و تحصیلی ما دچار مشکل است و هیچ بخش و هیچ رشتهیی نیست که کهنهگی و رنگپریدهگی خود را نداشته باشد. زمانی که یک محصل رشتهیی انجنیری، اقتصاد، ادبیات، و… زیر دهن یک دانشجوی شرعیات مینشیند و محو سخنان او میشود و آماده میشود که دست به حملات انتحاری و انفجاری بزند، خود نشان میدهد که مشکلات تعلیمی و تعصیلی ما تا کدام پیمانه است.
در این میان اما، مضمون «ثقافت اسلامی» مشکلات خاص خودش را دارد که سالهاست علمای نیک سیرت و روشنفکران صادق، روی آن انگشت مینهند و هشدار میدهند. اما عدهیی از دوستان چشمان خود را روی حقایق بسته و بر هر کسی که محتوای این مضمون را نقد میکنند، آبدهن میاندازند و لعن میفرستند و توهین میکنند و تکفیر مینمایند. دلیل/علت این نوع دفاع کورکورانه از این مضمون چیست؟ چرا عدهیی به بهانۀ دفاع از این مضمون، بیمهابا بر همه میتازند و هیچ سخن مخالفی را نمیشنوند و برنمیتابند؟
اولین پاسخی که به ذهن همه میرسد این است که: «این دفاع کنندهها، مسلمانترین و متقیترینهای کشور اند و غیرت و همیت دینیشان نمیگذارد که بر معترضان و منتقدان کنار بیایند و چیزی نگویند». این پاسخ اما، به هیچ وجه صحیح نیست. بسیاری از این دفاع کنندهها را میشناسم که نه دانشدینی درستی دارند و نه تقوایدینی شان بهتر از دیگران است. اکثر اینها، هم از دین استفادۀ ابرازی میکنند و هم از مضمون «ثقافت اسلامی». برعکس، بسیاری از این منتقدان را هم میشناسم که آدمهای وارسته و نیکنیتی اند و به هیچ وجه سرناسازگاری و عناد ندارند.
پاسخ دیگری که میتوان داد این است که: «افغانستان یک کشور اسلامی است و اکثریت مطلق شهروندانش مسلماناند و ضرور است که چنین مضمونی در دانشگاههای کشور وجود داشته باشد تا دانشجویان از دین و آموزههای بنیادی دینی خود آگاهی یابند». در رابطه به این پاسخ، فکر نکنم که مخالفین زیادی در کشور وجود داشته باشند و چنین ضرورتی یا نیازی را زیر سوال ببرند. اکثریت دوستان منتقد، به این باور اند که باید محتوای این مضمون نقد شود و مورد بازنگری جدی قرار گیرد و آموزهها و انگارههایی که راه به سوی تندروی و بدبینی و تکفیریگری و تروریستپروی میبرند، از این مضمون برداشته شوند و علاوه براین، این مضمون را استادانی تدریس کنند که خودشان از علوم دینی-اسلامی آگاهی عمیق و عمقی داشته باشند و از اندیشۀ افراطیگری برکنار باشند و به جای آموزههای بنیادی دینی، خرافات به خورد دانشآموزان ندهند و یاوه نگویند و بدبینی ایجاد نکنند و بیاعتمادی نیافرینند.
اما یک پاسخ دیگری هم وجود دارد. این پاسخ این است که خیلی از استادان دانشگاههای ما در رشتۀ خود تخصص و تبحر ندارند و مضمون «ثقافت اسلامی» به دلیل سادهگی و آسانی خود، مضمون باب دندانی است و آبروی این استادان را میخرد و موقفشان و معاششان را حفظ میکند. من بالای ذهن خود فشار میآورم و نکاتی را از دورۀ دانشجویی خود نقل میکنم تا بتوانم این مدعی را تقویه کنم.
۱-در دورۀ دانشجویی ما، پوهاند عزیز و استاد وردک و یکی دو استاد دیگر در دانشکدۀ شرعیات کابل بودند که در رشتههای خودشان، استادان توانایی بودند. این استادان هیچ علاقهیی به تدریس این مضمون نداشتند و در همان سالها یکبار هم این مضمون را تدریس نکرده بودند. هر استاد دیگری هم که در علم کلام اسلامی و فلسفه اسلامی و عرفان اسلامی و دیگر علوم شرعی، تخصص و تبحر داشتند، بیشتر علاقه داشتند که روی همین علوم تمرکز کنند و هیچگاهی حاضر نبودند که روز خود را با ثقافت اسلامی سپری کنند.
۲- در همان زمان، استادانی به تدریس این مضمون گماشته میشدند که یا تازه به استادی گماشته شده بودند یا بعد از سالها استادی، توانایی تدریس یک مضمون اساسی را نداشتند و ترمی دو بار علیه شان شورش میشد و از آنها شکایت صورت میگرفت (اما به دلیل روابط حزبی، قومی، زبانی، و… هر اعتراضی علیهشان خنثا میگردید). این استادان نیز، یک چپتر از پیش آماده شدهیی را کاپی میکردند و میرفتند این مضمون را تدریس میکردند و نصف ساعت درسی را هم در لعن و نفرین سپری میکردند.
۳- یکی از استادان دانشکدۀ حقوق، به دانشکده شرعیات معرفی شده بودند تا حقوق اساسی را تدریس کنند. این استاد در تدریس این مضمون ضعیف بود. همین که داخل صنف میشد، میگفت: از دانشجویان شرعیات خوشم میآید و نمازهای خود را میخوانند و مسلمان خوب اند و شروع میکرد به خواندن آیات قرآنکریم و نفرین کردن به یهودیها و نصرانیها و کمونیستها و… و در آخر چند نکته در بارۀ حقوق اساسی میگفت و موقع سوال هم به کسی نمیداد و چپتری را آدرس میداد برای امتحان و میرفت (با خود میگفتم که این استادان دانشکدههای دیگر هم نبض ما شرعیاتیها را خوانده اند و در دست دارند).
۴-دیپارتمنت عقیده و فلسفۀ دانشکدۀ شرعیات کابل، استادان نسبتاً خوب و زحمتکشی داشت، مثل استاد دادمحمد نذیر، استاد ابراهیمی و… البته استاد ابوالاحرار هم آدم توانایی بود. این استادان هم ثفافت اسلامی تدریس نمیکردند. این استادان متهم به بیدین بودن و بددین بودن بودند. بهخاطری که منطق و فلسفه و علم کلام تدریس میکردند. کسانی هم که این استادان را تکفیر و تفسیق میکرد کسی نبودند جز همان استادانی که ثقافت تدریس میکردند و نیازی نیست که من از این استادان نام ببرم.
۵-شما اگر هر مضمون دیگری را تدریس نمایید (به شمول علم کلام اسلامی و فلسفه اسلامی)، با کوهی از سوالات دانشجویان مواجه میشوید که اگر توانایی و تخصص در مضمون خود نداشته باشید، آبرویتان از بین میرود و مسخره میشوید و شاید وظیفۀ استادی تان نیز به خطر مواجه گردد. اما اگر شما مضمون ثقافت اسلامی را تدریس نمایید، نه کسی از شما سوال کرده میتواند و نه کسی جرأت سوال کردند را دارد و نه شما خود را مکلف به پاسخ بایسته دادن به دانشجویان میدانید. فرض بر این است که شما از قرآن و اسلام میگویید و آیت و حدیث میخوانید و سوال کنندهها هم یا کافر اند یا فاسق یا شکاک یا منافق یا… به همین دلیل شما هر چیزی که بگویید (عالمانه یا جاهلانه) کسی چیزی نمیگوید و اگر بگوید مظنون و مشکوک و مطرود و ملعون است و اگر کمی سماجت کند، ناکامش میکنید و میگویید که تو دینت را نمیدانی و میخواهی سند بگیری؟
با توجه به نکاتی که گفته آمدیم، میتوان گفت که مضمون «ثقافت اسلامی» مضمون ساده و آسانی است و استادان ابتدایی و بیتجربه و نادان و قلابی هم این مضمون را تدریس میکنند و هیچکسی هم نمیتواند بر استاد این مضمون یا خود این مضمون یا محتوای این مضمون اعتراض کند و انتقاد وارد کند و استاد ثقافت اسلامی، هم وظیفهاش تضمین است و هم معاشاش و هم آبرویاش. حالا سوال این است که اگر این استادان از این مضمون دفاع نکنند کی دفاع نماید؟ به نظر من، مسأله پیش از اینکه دینی و ایمانی باشد، بیشتر حیثیتی است.
Comments are closed.