احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:نصرالله نیکفر - ۰۱ ثور ۱۳۹۸
بخش نخست/
خرد افسر شهریاران بود
همان زیور نامداران بود
(فردوسی)
چکیده:
خرد در فرهنگ آریایی جایگاه بلند داشت، حتا در افسانهها و متون مقدس از آن و کسانی که خرد ورز بودهاند به نیکی یاد شدهاست. این گستره پسانها بهگونهیی دچار دشمنی با خرد شد و آن گذشتۀ سبز را به گونۀ زیر پا کرد که تا اندازهیی ناشی از خودکامگی موبدان در پایان حکومت ساسانی و یورش تازیان و چنگیز بوده است. این نبشته به دنبال آن است که خرد را تا جای ممکن با تکیه بر گذشته و امروز واکاوی نماید و جایی که پس از تسلط تازیان خرد را با عقل اشتباه گرفتهاند نیز انگشت میگذارد و به ریشههای خرد سوزی و خرد ستیزی تا اندازۀ بضاعت این جستار میپردازد. همچنان خرد از نگاه اندیشمندان غربی و چشمداشتهای امروزی مرور میشود تا دریافته شود که خرد چیست و چه کارکردی دارد و چرا ما و باهمستان ما به خرد و خردورزی نیاز داریم و با از دست دادن خرد، ما چه چیزی را از دست دادهایم؟ و چه آسیبی را دیدهایم؟.
راههای برگشتن بر سکوی خرد باوری و خردپروری چیست و از کجا باید آغاز کنیم و چه چیزهای را در نظر گیریم تا به فرزانگی و وارستگی برسیم. جایی که دریافته میشود، جزمگرایی ما را از از این هستی به هزاران سال پس زده است، از پیشرفت و توسعه به دور انداخته و دست و پای ما را با این اندیشه نکردنها بسته است؛ آنگاه پندیدهگیهای باهمستان ما بیشتر و زندهگی جانکاهتر میشود.
کلیدواژه: خرد، خرد باوری، خرد ستیزی، جزمگرایی
درآمد
خواندهاید و شنیدهاید که آریانا یا همان گسترۀ ایران بزرگ تاریخی در گذشتههای دور چنانی که است نبوده است. مردمش نرمخوی، دیگرپذیر و خردگرا بودهاند. آن گذشتهها را و آن شنیدهها را که در برابر امروز خویش آیینه میسازیم، میبینیم که ما آن مردمان گذشته نیستیم. اینجا ما به دو پرسش بر میخوریم، یکی اینکه ما از گذشته تا امروز مردم خردگرا نبودهایم، یا این که بودهایم و چیزی ما را از گذشتۀمان دور ساخته است. متونی که از گذشته در دست داریم، دستورها و پیامهایی که از گذشته داریم، نمایانگر خردگرا بودن ما است و اینکه ما چهگونه از خردگرایی و خرد دوستی به خردستیزی و جزمگرایی رسیدهایم، اینهم تا اندازۀ زیادی در کهکشان تاریخ ما و سرزمین ما رد پای خود را گذاشته است. با این پیشنگارش کوتاه بر آنم که دو پرسمان یاد شده (خرد و خردستیزی) را تا جایی که بر این جستار کمک میرساند، واکاوی کنم.
جزماندیشی
لغتنامۀ دهخدا در بارۀ دگماتیسم/ جزمگرایی گفته: «فلسفۀ مبتنی بر یقین و آن مجموعۀ افکار کسانی است که معتقد به حل مسایل مابعدالطبیعه با روش علمی هستند.» جزمگرایی یا جزماندیشی برگردان همان واژۀ انگلیسی دگماتیسم است و «دگماتیسم (Dogmatism) به معنای پافشاری بر درستی یک مطلب (مفهوم و عقیده) به شکلی تعصبآمیز و بدون ارایۀ دلایل معتبر و کافی است. واژۀ دگما (Dogma) به یک سیستم مکتبی عقاید اشاره میکند که برآمده از باورهای دینی یا ایدیولوژی یک سازمان خاص است.»۱
جزماندیشیبینشی را گویند که بر پایۀ باورهای مورد پذیرش ولی ثابت نشده استوار باشد. پذیرفتن همه باورها و برداشتها بدون سبک و سنگین کردن جزمگرایی است/ فرایند تاریخی از چشم انداختن و هرگونه انتقاد را با شمشیر و تیر و تبر پاسخ گفتن نمایانگر جزمگرایی است. با دانش کم همه چیز دان پنداشتن خود؛ هستی را بدون پیچیدهگی دیدن و اندیشه نکردن؛ خود راه به جزماندیشی میبرد. جزماندیشان باور خود را و برداشت خود را عین یقین میپندارند. برای نهادینهسازی آن، برای تحمیل و گسترش آن آدم میکشند. ویرانی میکنند و به آتش میکشند.
چیزی که امروز در برابر جزماندیشی مینشیند، نسبیگرایی است و اما در گذشته ابزارواژۀ نسبیگرایی کاربرد امروزش را نداشت و بیشتر در گسترۀ تمدنی ما خردگرایی کاربرد داشت. خردمندان، زمان، مکان، نیازها و پیشنیازهارا دیده و دانسته گام بر میدارند. اینکه خرد چیست باید اندکی در بارهاش روشنی انداخته شود.
خـــرد
بسیاریها به اشتباه خرد را ترجمۀ عقل انگاشته اند و همیشه عقل عربی را به خرد پارسی دری برگردان کردهاند که این درست نیست. «عقل در عربی با واژهی عُقُل و عقال به مفهوم پابند شتر یکی و هم معناست. عقل یا پابند شتر وسیلهیی است که با آن پای شتر و دیگر حیوانات اهلی را میبندند تا نتوانند از حوزۀ مجاز خارج شوند و بگریزند. زمانی که پای شتر را با عقل میبندند تنها میتواند در دایرهای با شعاع کاملاً مشخص حرکت کند و در همان حوزه تغذیه نماید.»۲ (برهان قاطع) این در حالیست که خرد به مفهوم ماه زاینده و یا اصل زاینده و پیوند دهنده است.۳ عقل میبندد و خرد مانند نور منتشر میشود و همانند دریا جاری. اندیشهیی که به ریشهها میپردازد و همه چیز را زیر پرسش میبرد تا پاسخی را دریابد که بتواند پذیرفتنی باشد. بتواند پاسخگو، انسانی و فرا انسانی باشد. عقل همان توانایی فکری انسان است در شناخت سود و زیان. عقل یعنی احتیاط کاری و پند گرفتن. عقل بیشتر از چیزی که میدهد، میگیرد و اما خرد همیشه در پی زایاندن و داد و دهش است. برد خرد در برد مردم است. خردمند برای مردم زندهگی میکند و همیشه میکوشد جاده را برای همه مردم هموار کند و بهروز و برومند بار بیایند انسانها و دیگر هستندهها.
عقل و خرد را تفاوت بسیار است. خرد در مفهوم عربیاش میتواند جای حکمت را پُر کند. «دشمن عقل، نادانی و بی تدبیری است اما دشمن خرد، اصولگرایی، تعصب و جزماندیشی است.»۴ آدم میتواند عقل داشته باشد ولی توان، ظرفیت و اهلیت خردمند شدن را نداشته باشد. «یک انسان عاقل قالبی میاندیشد. شیوۀ تفکر او را بزرگترها (خدا، پیغمبر، اولیاءالله، مجتهدین، مادر، پدر و…) تعیین میکنند. از نظر یک انسان عقلگرا یک سلسله چیزها به صورت تابو وجود دارند که او نمیتواند و نباید به آنها نزدیک شود.»۵
«خرد در ادبیات و فلسفه پارسی در معنا ویژۀ خود آمده که نوعی «دانایی» را افاده میکند که با «هوش» فرق دارد و از ریشۀ اوستایی «مزدا» به معنای «دانایی» آمده. مزد یسنا یعنی «ستایش دانایی»… و اهورا مزدا به معنای «دانایی لایتناهی» میباشد. «هوش» میتواند مادرزاد و ارثی باشد، اما «دانایی» یا «خرد» را فقط از راهِ تجربه و اندیشۀ بیتعصب در نکات علمی و تحلیل در مسایل معنوی میتوان حاصل کرد…»۶
اینجا اشاره به این است که خرد را نمیشود به سادهگی و بدون کوشش و عرقریزی به دست آورد. اندیشۀ آزاد و رها شده از خودخواهی و بدبینی دریچهیی میشود انسان را به سوی خرد که در متون کهنتر دیگر نیز به اکتسابی بودن خرد اشاره شده است: «در متون پارسی میانه به دو گونه خرد اشاره شدهاست: آسْنْ خرد به معنای خرد ذاتی و در برابر آن گوش سرود خرد به معنی خرد اکتسابی»۷ یعنی انسانی که به خردمندی میرسد، انسان بسیار خام و روز نادیده نیست. انسانیست که سالیان درازی همه فراز و فرودهای زندهگی در او زیسته و با او به پختگی رسیده است. این انسان با به کار انداختن همۀ توان و تجربۀ انسانیاش به خرد دست یافته است نه که یکشبه خود پیر خرد شده باشد.
بیاموز و بشنو ز هر دانشی
بیابی ز هر دانشی رامشـی
زمانی میاسای از آموختن
اگر جان همی خواهی افروختن
بهرنج اندرآری تنت را رواست
که خود رنج بردن به دانش سزاست
فردوسی در این سرود به رنج انداختنِ تن را برای دانش آموزی و دانش اندوزی روا میداند و سزاوار. و از دانش چشمداشت مادی ندارد، چنانکه عقل چشمداشت مادییی از آن دارد؛ بلکه دانش را برای روشنی بخشیدن به جان و چراغ شدن جان میخواهد. کسی که دانش اندوخت و خردمند شد خود چون آفتابی به همه جای و همه کس روشنی میدهد.
انسانها از پلۀ دانش به سوی خرد گام بر میدارند. متوجه باید بود که مراد از دانش (اطلاعات و آگاهیهای انباشته شده) نیست. دانش میتواند زودگذر باشد اما خرد نگاهِ آینده شناسانه دارد. دانش به چرایی و چهگونگی میپردازد؛ اما خرد نیک بودن هر چیز را در جایش و در زمانش میشناسد و میشناساند. فردوسی خرد و دانش را در کنار هم و با هم بارور و بهرهمند میداند:
خرد همچو آبست و دانش زمین
بدان کین جدا، وان جدا نیست زین
آگهی و آمار و دادهها میتوانند تنها در مرز خود بایستند ولی دانش در جایی بالاتر از آن میایستد و بالاتر از دانش خرد ایستاده است. همه انسانها عقل دارند. اگر این عقل رشد کند و رهبری را بگیرد و خود به میدان بیاید آنرا میتوان پلههای رسیدن به خرد گفت. پلههای که از عقل و دانش پیش میروند به خرد میرسند. خرد بر ستون دانش، عقل کاربردی و تجربه میایستد. به گفتۀ حمید رضا شعیری: کسی که با برنامه، ساختار، قاعده و نظم عمل میکند او عقلمند است؛ اما این همه برای رسیدن به هدفی است ولی یک خردمند در پی روشنی دادن به جهان است. تمام داشتههایش را میخواهد به مردم برساند تا مردم از آن بهرهمند گردند. یونانیان دوران باستان کسی را از نگاه فلسفی خردورز میخواندند که در پهلوی دیدن/ مشاهده و تدقیق و دریافت بیدرنگ دانش به چنان بینش ژرفی دست یافته باشد که بتواند اصول حاکم بر اشیا و پدیدهها و علل پیدایش و زوال آنها را دریابد.۸ با این دید، خرد والاترین شکل معرفت (شناخت) محسوب میشود. خردمندان همیشه در پی دریافتن جوهر پدیدهها هستند. برای تفاوت دانش با خرد به پندار من همین سه نکته را که گفتهاند؛ بس میکند:
– خرد ارزشمند و مفید است، ولی دانش میتواند هم مفید باشد و هم مضر
– ستون خرد، عقل است؛ ولی ستون دانش آگاهی و داده ها است
– دانش گسترۀ سترگ دارد، ولی خرد یکپارچه و منسجم است۹
خرد را نیز بر چند بخش کرده اند و هرکدام را مایه و پایههای تراشیده اند که نیاز پرداختن به آن نمیبینم اینجا. اما میتوان از: خرد الهی/ملکوتی، خرد انسانی و خرد نقاد/ خرد ارتباطی و خرد جمعی نام برد.
ارسطو گفته است: «اندیشیدن شرف و آبروی خرد است! خرد باید بیندیشد. خرد نیندیشنده، خردِ خفته و خواب آلود است!» با نگاهی به این گفته نمیتوان گفت که خرد هیچ وجود ندارد، به گفت مارکس «خرد همیشه وجود داشته است، ولی نه همیشه به شکل خردمندانه اش!» خرد در همه کس وجود دارد، ولی زنده نیست، اینکه به کارش نیندازی و پرورشش ندهی و خودت را و باهمستانت را آمادۀ خردگرایی نسازی و ظرفیت خردگرایی را در نهادها پرورش ندهی نمیشود به آن به همین سادهگی رسید. خردی که به کار بسته نشود مانند نانی است که در گرسنگی خوردنش نتوانی. در فلسفۀ نوین «خرد طرز نگرش معینی است که انسان به برکت آن میتواند اعلام کند که همه انسانها برابر اند و میتوانند بهطور برابرحقوق قضاوت کنند.»۱۰ خرد از گذشتهها تا امروز راههای پُر خم و پیچی را پیمودهاست و در این پیمایشها خودش را بیشتر نمایانده است و نسبت به گذشته، ما بیشتر با آن آشنا شدهایم. تعریفی که کانت از خرد میدهد به پندار من بیشتر آنرا در چارچوب عقل ابزاری ناگزیر میکند. او میگوید: «خرد را میتوان به عنوان توانایی انسان به قضاوت بر اساس اصول و قوانین و عمل مطابق با آن تعریف کرد!» که اگر این اصول و قواعد زادۀ خرد باشد درست و اگر نباشد جفاست. و هگل رهآورد فلسفه را خرد میداند «تنها اندیشهیی که فلسفه به همراه میآورد، اندیشۀ سادۀ خرد است و خرد حکمران جهان است!» خرد یعنی رهایی بشریت از چنگال توهمات و رسیدن به خودش. خودی که سدههاست او را گُم کرده است. نه این که خرد چیزی است رو به رشد ولی بیشتر این پندار نزدیکتر است که خرد چیزی است که با گذشت زمان هر روز با آن بیشتر آشنا میشویم و هرچه به کمال و تکامل میرسیم به درک خرد نزدیکتر میشویم. یاهم میتوان گفت: با گذشت زمان و رشد؛ ظرفیتِ پذیرش و پرورش خرد در ما بیشتر و بهتر میشود. با آنکه هر فرهنگ و هر باهمستان از خرد چشمداشت جداگانه دارد، بازهم میتوان در کلیت خود خرد را چیزی دانست مستقل و تأثیرناپذیر. هر دین، هر فرهنگ و هر باهمستان و زمانه از آب خرد ماهی مراد خویش را گرفته است با این همه بازهم خرد تأثیرپذیر نبودهاست. چون خرد چیزی نیست که در نبود آزادی و در نبود رهایی بتوان از آن کار کشید. چیزی را که در آن چارچوبهها بهنام خرد جا زدهاند آن خرد نیست؛ بلکه عقل ایدیولوژیکی است که برآورندۀ سود آنهاست. زیر نام خرد کارهای کردهاند که با خرد هیچ سازگاری ندارد. خرد راه خودش را میرود و کار خودش را میکند. کاریکه خرد میکند ماندگار است.
Comments are closed.